از بروجن تا منطقه بازفت در استان چهارمحال بختیاری سیصد کیلومتر راه است. به بازفت که برسی و سراغ روستای چمن گلی را بگیری، ترا بجایی راهنمایی می کنند که مقاوم ترین درخت بلوط زاگرس در آنجا نفس های آخر را میکشد اما هنوز ایستاده است.
اول عملیات راهسازی بود که جاده آمد و زیر پایش را خالی کرده بود و هرآن امکان افتادن بلوط میرفت. مدتی از این ماجرا گذشت اما درخت خودش را روی یک پا نگه داشت و نیفتاد. و حالا ساختمان سازی آمده خودش را تا نزدیکی درخت رسانده است و میرود که ریشه های آنرا بخشکاند و بلوط از پای دربیاید.
بچه که بودم تابستانها با خانواده به چهارمحال میرفتیم. به کوهرنگ و کنار چشمه دیمه. به روستای دشتگل میرفتم و همپای دوستانم در پناه بلوطها بازی میکردیم. وقتی خسته میشدیم در سایه ی گسترده آنها دراز میکشیدیم و لذت میبردیم. من با درختان زاگرس رشد کرده، بزرگ شده و نان آنها را خورده ام. نان بلوط را. من به همه خاک منطقه، به دار و درخت روئیده در پستی و بلندیهای زاگرس عشق می ورزم. ایران که میروم به عشق سرزدن به آنهاست. توی چرت زدن روی صندلی هواپیما خواب بلوط می بینم من!
سفر امسال هم چنین شد. هم به دیدار بلوط مقاوم رفتم و هم فرصتی تا با هومن خاکپور دیده بان طبیعت بختیاری و فعال محیط زیست صحبت کنم. هومن برای نجات این درخت بلوط – که در منطقه معروف شده و مسافرین به چمن گلی که میرسند، می ایستند تا عکسی یادگاری بگیرند – به آب و آتش زده و ریش گرو گذاشته ولی «سی کر بگو سی کور برقص»، کسی بفکر بلوط های زاگرس نیست.
سفر به ایران به روزهای پایانی نزدیک میشود و من باید برگردم کانادا اما دلم پیش بلوط مقاوم است. باز به دیدارش میروم و عکس یادگاری میگیرم.
بلوط بر بلندای تپه ایستاده اما زیر پایش خالی است. دور و برش تراشیده شده و باران باز هم خاک را از ریشه هایش خواهد شست. شبیه کسی است که یک پایش را بریده اند و دارند شکنجه اش میدهند اما محکم سر جایش ایستاده است. بلوط چمن گلی سینه به سینه باد، هنوز سر به آسمان می ساید.
نوشته+ عکس: دانش عالی پور