شعری به گویش بختیاری (با ترجمه فارسی) از لطفی بابااحمدی شاعر ساکن گوتنبرگ
ار گدُی کینه که واگُون نافِرنگ
اگر گفتی به کی می گویند نافرنگ(بچه شیطون و نترس)
هو که نیهله پاسهِ بندن سفت و تِنگ
به کسی که اجازه نمیدهد آزادیش را از او بگیرند
جورِ بَغ نی جه، اواسته ری به ریت
او مثل قورباغه فرار نمیکند بلکه محکم روبرویت می ایستد
حقسه نیهله خوری چی کِرزلنگ
و نمیگذارد حقش را خرچنگ وار بخوری
هر که گردن خَل کنه جُل بارسه
هرکس گردن کج کند بر او پالان میگذارند
بسته اوسارس کِل ِ اوسار خِنگ
بر او افساری خواهند زد که بر حیوانی (اسب) میزنند
کُر بُکن واکِل، مده گردن به زور
پسر از جایت بلند شو و به زور گردن مگذار
ار نه هی هُل به سری یا زیر لِنگ
اگر نه همیشه مفلوک و زیر دست و پای دیگرانی
دُر تو خوت شیری، بنه پاته به پیش
دختر تو مثل شیر هستی، قدم جلو بگذار
سیچه پس رَهدی، کُجه زیدی کِلِنگ
پس چرا عقب نشستی، کجا منزل کرده ای؟
سر به زیرون ره بَلا کِردن به روز
مطیع ها حتی روز روشن هم ره گم کرده اند
رهده اما شو به شو شیر و زرنگ
اما شیران زرنگ شبانه هم راهشان را جسته اند
کار ِ گردن سرفرازی بید و بس
کار گردن انسان تنها سرفرازیست و بس
سرفرازون رهنه تا افتو نِهِنگ
سرفرازان تا به خورشید هم رسیده اند
………* * *
کار فرمون بر ز جاگه بی خراو
کار فرمانبر از سرمنزل خراب بوده
بسکه گفتر هی قفا زیس و شِلِنگ
از بسکه بزرگتر با پس گردنی و شلاق به تمکین ش واداشته
نافِرنگ اما به حرف گهپ نه بی
اما نافِرنگ به حرف زور بزرگترها گوش نمیدهد
جور شیری با کوچیری نی به چِنگ
همانند شیری ست که از همان خردسالی زیر بار نرفته است