بخش اول «طایفه گرایی»
هر حوزه علمی خود را متولی توسعه دانسته و دیگر حوزه ها را دنباله رو خود می داند. مثلا گاهی اقتصاد، خود را متولی توسعه دانسته و همه توسعه را در چند شاخص اقتصادی خلاصه می کند و گاهی سیاست نیز همه چیز را موکول به رسیدن به سطح معینی از توسعه سیاسی می داند و …
بهرحال با گذر از این همه ادعاها و با پذیرش این اصل که توسعه موضوعی چند بعدی است و دارای ابعاد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و تکنولوژیکی است و وزن و اهمیت هر یک از این ابعاد در مراحل مختلف توسعه متفاوت است. ضرورت دارد هریک از این ابعاد به درستی شناخته شوند.
در این سلسله مقالات بر آنیم که دلایل کندی فرآیند توسعه در لرستان را بررسی نماییم. لازم به ذکر است که نگارنده علت مشکلات توسعه در لرستان را کاملا در درون آن (ویژگی های فرهنگی، جغرافیایی و ..) و کاملا در بیرون (سیاست های دولت و حوادث تاریخی) نمی داند بلکه در گونه ای تعامل بین درون و بیرون (تعامل فرهنگ و سیاست و اقتصاد) در نظر می گیرد. در عین حال که سهم نظام سیاسی را در مقاطعی مهم می بیند ولی در مقاطعی سهم فرهنگ محلی و نظام اجتماعی را بسیار مهمتر می بیند. و معتقد است که محققان باید بی پرده و شجاعانه سهم هریک از عناصر را تحلیل نموده و مسولانه و منصفانه راه حل های جایگزین ارایه دهند.
در این قسمت ابتدا به موضوع مهم طایفه گرایی در لرستان به عنوان یکی از مشکلات توسعه می پردازیم.
1- مقاومت خويشاوندگرايي و طايفه گرايي در مقابل تحولات
طايفه گرايي مهمترين ويژگي است كه جوامع سنتي و ايلي را بدان منسوب كرده اند. به نظر ماركس طايفه محصول زمينه طبيعي خاص مانند اب و هوا و جغرافيا و تهاجمات بيروني است كه با يك تجربه تاريخي (خويشاوندی و ازدواج) تركيب شده است. سنگ بناي ساختار اجتماعي طايفه اي خانواده است. قبيله همان طور كه ماركس مي گويد “خانواده گسترش يافته به صورت يك طايفه و يا از طريق ازدواج بين خانواده ها و يا تركيب طايفه ها مي باشد. (ماركس،472،1973) گرچه نوع خانواده بر حسب زمينه شهري- روستايي و عشايري متفاوت است.
طبق تحقیقات انجام شده هنوز خانواده، خويشاوندان و نظام هنجاري سنتي در لرستان از اهميت بالايي برخوردار بوده و طايفه گرايي هنوز در سطوح اجتماعي و اداري رواج زيادي دارد (ارزش¬ها و نگرش¬ها، 1381؛ آزاد ارمكي، 1381، فکوهی ،1383).
بنابراین سوال اصلي اين است كه چه عواملی به تداوم ساختار طایفه گرایی در شرایط جدید کمک نموده و باعث نفوذ و غلبه آن در شرایط جدید شده است.
در جوامع با مشخصات اجتماعی خاص لرستان، فرد در یک گونه مبادله و رابطه متقابل با دیگر اعضای خانواده و خویشاوندان و طایفه است. در صورتی که اوخواسته اعضای این طوایف و گروههای اجتماعی را برآورده ننمايد، فشار هنجاري جامعه چنان قوي است كه وی را در مقابل سه راهی تسلیم ظاهري و مخالفت باطني، انزوا و طرد و یا مهاجرت قرار می¬دهد. فرد به تدريج می آموزد که همبستگی درون خانواده، گروه و طایفه محكم¬تر از تعلق هاي سازماني و مدرن می¬باشد. بنابراین در بسیاری از امور اداری و سازمانی، در پی آن است که رضایت اعضای شبکه اجتماعی خویشاوندی را برآورده نماید تا به کارایی و بهره وری سازمانی خود بیاندیشد. چرا که مي¬داند در صورتی که خود را از شبکه های اجتماعی سنتی دور نماید، پيوند ناشي از نهادهای مدرن به اندازه اي قوی نیست که خلاء ناشی از این نهادهاي سنتي مانند طايفهرا براي او پر نمايند. در اين جوامع هنوز فرد به درجه¬ای از اطمینان و اعتماد به نهادهای مدرن نرسیده است که فکر کند این نهادها جایگزینی مناسب برای نهادهای سنتی هستند. بنابر اين می داند که هنوز باید به نهادهای غیررسمی تکیه داشته باشد و آفات آن را نيز بپذیرد.
نهادهای خانواده، قوم، قبیله هنوز نیازهای عاطفی، روانی و اجتماعی از افراد را برآورده می¬کنند. ویژگی پدرسالارانه و طايفه-گرايي ریشه در نیازهای اوليه جامعه مانند منافع مادی، امنیت و هویت دارد. اين نيازها هنوز هم توسط نظام طایفه گرایی تأمين می شوند و فرایند توسعه و مدرنیته هنوز نتوانسته کارکردهای این نهادهای سنتی را با نهادهای مدرن برآورده نماید.
در پاسخ به چرایی این موضوع ،چند فرضيه وجود دارد .
اول اينكه، يا هنوز نهاد جایگزینی برای برآورده كردن نيازهاي فوق وجود ندارد و دوم آنکه: فرد به گونه ای پرورش یافته که از جایگزین های موجود لذت نمی¬برد. بخاطر سیستم تربیتی خاص از بودن در مکان های مدرن مثلا سالن تاتر، سینما و حتی پارک احساس لذت نمی¬کند و لازم مي بيند پیوند خود را با شبکه های سنتي تقویت کند. مثلاً فرد به خاطر عدم شکل گیری مکان های فراغتی مدرن در جامعه خود، هنوز در مراسم¬های محلی و خانوادگی و طایفه¬ای احساس لذت می کند و خویشاوندان و بستگان خود را در آنجا ملاقات می¬نماید.
به هر حال در جوامع در حال توسعه، شخصي كه از خانواده، طايفه، يا گروه ديني مي¬بُرّد، گم گشته است. دولت نمي¬تواند جايگزين ساختارهاي اوليه و اصلي حمايتي او شود. در واقع دولت و جامعه مدني نمي¬توانند كاركردهاي حمايتي خود را براي افراد رها شده، فراهم كنند. بنابر اين افراد تنها در درون ساختارهاي اوليه مانند خانواده و طايفه به طور اخلاقي رفتار مي¬كند و با نهادهاي بيروني و مدرن بيگانه و حتي غير اخلاقي هستند (شرابي ،1380: 81).
رمز موفقيت بسياري از كشو ها از جمله ژاپن اين بود كه ارزش¬هايي مانند همبستگي و اطاعت را كه محدود به دايره خانوادگي بود به جامعه بزرگتري تعميم داده اند. ولي در كشورهايي چون ايران اين ارزش ها در سطح خرد باقي مانده است. گرچه این ارزشها در سطح جمعي تقديس می گردد ولي هرگز در ساختارها نهادينه نمی گردد.
در خانواده های گسترده که سرپرست خانواده فاقد شغل رسمی و يا از كار افتاده و بيكار مي¬باشد، از آنجایی¬که از حمایت نهادهای بیمه¬ای و بازنشستگی برخوردار نیستند. در مواقع خطر و حادثه معمولاً اين خویشاوندان هستند که از او حمایت می کنند. در چنین جامعه¬ای،خویشاوندان، خانواده و طایفه، به منزله نهاد بیمه و تامین اجتماعی عمل می¬کنند. چنین ارتباطات متقابلي باعث وابستگي افراد به يكديگر شده و به شكل¬گيري شبکه حمایت اجتماعی با نام حمایت توزیع شده اجتماعی كمك می¬كند.
اين نوع حمایت توزیع شده اجتماعی معمولاً در خانواده¬هاي گسترده و گروه¬هاي خويشاوندي وجود دارد. در خانواده¬های گسترده، معمولاً پسر ارشد خانواده بعد از پدر، قدرت را در ساختار خانواده اعمال می کند، به خاطر تفاوت سنی بالای فرزندان، هنگامی که پدر با سالمندی روبه رو می شود هنوز فرزندانی نوجوان و يا خردسال در خانواده وجود دارند که بخاطر نداشتن بیمه و حقوق بازنشستگی پدر نیاز به حمایت و مراقبت فرزندان ارشد دارند. در این جاست که فرزند ارشد وظیفه خود می داند که حمایت خود را در قبال اعضای دیگر خانواده پدری اعمال نماید. چنين روابطي به هرچه بيشتر وابسته شدن فرد در درون خانواده مي¬انجامد و وابستگي رواني و عيني متقابلي ايجاد مي¬كند.
علاوه بر این در جامعه ای که هنوز به بسیاری از نهادهای رسمی اعتماد وجود ندارد فرد در مبادلات اقتصادی خویش به خویشاوندان و دوستان خود جهت کسب اطلاعات بيشتر اعتماد می¬نماید. بنابراین شبکه دوستان و خویشاوندان می¬توانند به عنوان نهادی غیررسمی خلاء وجود نهادهای رسمی را پر کنند. در جامعهای که هنوز اشتغال سالم و پايدار و صنعتي وجود دارد، بیمه¬های كار و تامین اجتماعی برای تمام افراد وجود ندارد. با بالا بودن سطح عمومی فقر و بيكاري، جوانان بیکار تا سنین میان سالی هنوز به خانواده پدری وابسته هستند. بنابراین نهاد خانواده به مثابه یک نهاد حمایتی کارکرد اصلی خود را در غیاب نهادهای رسمی ایفا می کند.
در غياب قوانين و رويه هاي مناسب در ادارات براي انجام كارها و كاركردي بودن خويشاوند سالاري در سيستم اداري نمي¬توان نقش پيوندهاي خانوادگي را دست كم گرفت. بنابراین انتظار کاهش نقش خانواده و خويشاوندگرايي در این زمینه، بدون بوجود آوردن و یا تقویت نهادهای رسمی و جایگزین غيرممكن است. بنابراین طبیعی است که برای کاهش روابط قبیله¬ای و حتی سطح وسیع کارکردهای خانواده باید بتوانیم کارکردهای این شبکه اجتماعی و به¬عبارتی کارکرد غيررسمي نهادهای اجتماعی و فرهنگی مانند خانواده، طایفه، خويشاوندي را به نهادهای رسمی منتقل نمود تا بتوان از بروز مشکلات ناشی از ورود خانواده و طایفه در سازمان، بورکراسی، اقتصاد و سیاست اجتناب نمود.
بنابراین در نبود فعالیت های صنعتی و مشاغل غیر اداری و تداوم فقر و غلبه سیاستهای پوپولیستی و نبود فعالیتهای حزبی، دخالت دولت در همه امور، هنوز طایفه و گروههای خویشاوندی نقش مهمی را در پرکردن خلاء نبود این کارکردها ایفاء می کنند. گروههای خویشاوندی در نبود نهادهای لازم، به عنوان بیمه و تامین اجتماعی و حمايت توزيع شده اجتماعي عملی کنند. همچنین در نبود مکانیسمهای حزبی به عنوا نوسيله بازي سياسي، طایفه به مثابه حزب عمل میکند. در نبود نهادهای مدنی و شهروندی و مکانهای فراغتی، هنوز افراد در درون گروههای خویشاوندی و در مراسمهای سنتی احساس راحتی میکنند. بنابراین تا زمانی که کارکردهای این نهاد توسط نهادهای جایگزین مدرن تکمیل نشود نمیتوان انتظار جدایی از طایفه گرایی و خویشاوندگرایی را داشت.
منابع:
آزاد ارمکی، تقیوغیاثوند، ا (1383)، بررسی وضعیت نظام ارزشی در مناطق فرهنگی- اجتماعی ایران، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 23.
شرابي، ه (1380)، پدر سالاري جديد، ترجمه: سيد احمد موثقي، انتشارات كوير، چاپ اول
فکوهی،ن(1383)گرایش های بین فرهنگی الگوهای زیستی شهری- عشایری در یک نمونه ایرانی، مجله مطالعات ملی، شماره 17
ادامه دارد………………………….
مجتبی ترکارانی: دکتری جامعه شناسی توسعه