مسئله پیدایش نفت در منطقه بختیاری از آنجا که یکی از مهمترین اتفاقات و دگرگونی ها را در سرزمین بختیاری رقم زد همواره حایز اهمیت بوده است. فوران نفت از دل کوه های بختیاری موجب سلسله اتفاقاتی در درون جامعه ما بود که شرح و تحلیل آن هرگز در هیچ کتابی بصورت مستقل و منصفانه مورد واکاوی قرار نگرفته است.
پیش از آنکه در 1327 دکتر محمد مصدق احقاق حقوق دولت ایران را در خصوص مسئله نفت به مثابه یک ثروت ملی از انگلستان خواستار باشد و پیش از آن که آگاهی اجتماعی ملت ایران به درجه ای برسد که خواهان اخراج بیگانگان از صنایع نفت شوند و کسانی چون آن بزرگوار قربانی توطئه کمپانی های بزرگ نفتی گردد، سال های سال مسئله حقوق عشایر و ساکنان مناطق استحصال نفت از معادن مذکور یک مسئله مهم محلی نزد بختیاری ها تلقّی می شد، نخستین چاه نفت در مسجدسلیمان در تاریخ 1287 شمسی فوران کرد و تا زمان تصویب قانون ملی شدن نفت در مجلس ایران (29 اسفند 1329) و اعاده دعوی ایران در مجامع بین المللی 42 سال از فوران نفت در قلمرو بختیاری ها سپری شده بود.
در این 42 سال ماهیت ثروت عظیمی که از چاه های نفت بیرون می زد و نحوه توزیع و تولید این ثروت محل تامل بسیاری بود، مرور اجمالی تاریخ و اشعاری که از آن دوره بجاست نشان از تحولات فکری و دیدگاه های متفاوتی نسبت به مسئله نفت دارد از شادمانی جمعی تا ناخرسندی از تضاد فرهنگی و اقتصادی ایجاد شده و از آگاهی اجتماعی تا غلبه فکری – فرهنگی بیگانگان بر برخی از این مردم می توان عناوین این تحولات را دریافت، در ساختار قدرت حاکمان بختیاری و نحوه تعامل آنها با زیر دستان نیز مسئله نفت اصلی ترین عامل بود، در این42 سال به بهانه هایی همچون حفظ آرامش و محافظت از صنایع نفت، از میان خوانین کارگران و روشنفکران بختیاری کسان زیادی قربانی شدند، چندین قدرت خارجی بر صنایع نفتی جنگیدند، و البته همزمان خط سیری روشن از آگاهی اجتماعی و تحول فکری انسان بختیاری در میان دو دنیای سنت و مدرنیته و تضادهای اجتماعی ناشی از آن را هم برای ما رقم می زد.
در مسئله خارج کردن اراضی نفت خیز توسط خوانین حاکم از دست طوایف اولیه مالک آنها، در مسئله قراردادهای متمم نفتی بختیاری ها با دولت قاجار و کمپانی های نفتی، در مسئله مرگ مشکوک برخی خوانین مخالف باشرایط پیشنهادی انگلیسی ها در قرارداد نفت و همچنین در مسئله روی کار آمدن رضاخان توسط انگلستان و سرکوب خونین بختیاری ها توسط ایشان، وحوادث جنگ جهانی اول و دوم، در مسئله انحلال «شرکت نفت بختیاری» و در مسئله غصب سهام نفت آن شرکت توسط رضاشاه و درخصوص بسیاری از حوادث درونی ایل بختیاری، همواره ردپای نفت به عنوان سرنخی کلیدی برای به قدرت رسیدن، از قدرت افتادن، به زندان رفتن، انگ خوردن، برادرکشی درونی و نابودی واضمحلال جامعه بختیاری، چه از طرف حکومت رضاشاه و چه از طرف دولت انگلستان مورد توجه بود.*
پیشینه ی این سوابق عامل مهمی بود که در سال های بعد، همنوایی بخش اعظمی از توده بختیاری را در مبارزات و اعتصابات کارگری و مسایل منتهی به ملی شدن نفت رقم زد.
سوای از رویکرد توده های فرودست و طبقه کارگر بختیاری، بخصوص مرتزقین این صنعت در مناطق نفت حیز بختیاری شامل مسجدسلیمان، لالی، امبل، هفتکل، نفت سفید و گچساران و آبادان در همراهی بی دریغ از دکتر محمد مصدق و شکل دهی اعتصابات کارگری که کمر کارفرمایان انگلیسی را شکست و راه پیروزی دکتر محمد مصدق را هموار کرد، بخش دیگری از خانواده های حاکم بختیاری که مالکان و وارثان قانونی سهام شرکت نفت بختیاری رفته رفته از شهریور 1320 و خروج رضا شاه از ایران، به این سو مسئله حقوقی بازگرداندن سهام شرکت نفت بختیاری و خسارات ناشی از غصب آنها توسط رضا شاه را مطالبه می کردند، این دسته از بختیاری ها اگرچه دارای مدارک و مستندات کافی در این خصوص بودند، با پا درمیانی برخی رجال ملی و بخصوص باتوجه به دلیل هیجان عمومی ناشی از پیروزی دکتر مصدق در دعاوی بین المللی بر انگلستان و پیشنهاد ایشان در مدیریت آنها بر این صنایع از ادعاهای خود چشم پوشی کردند.
به هر روی دکتر محمد مصدق اولین یا آخرین ایرانی قربانی مسئله نفت در ایران نبود هرچند نام او به عنوان قهرمانی بزرگ برعلیه استعمار انگلستان و تبلور و نمادی از همه مبارزان این راه، در تاریخ ایران خواهد درخشید.
به یاد همه مبارزین صنعت نفت، ترجمه بخشی از مطلب روزنامه لوموند که همزمان با روزهای مرگ دکتر محمد مصدق و در ستایش مبارزات ایشان نوشته شده است را مرور می کنیم این مطلب که نشان دهنده تلاش این مرد بزرگ است همزمان با ستایش دکتر مصدق صراحتا به مبارزات شخصیتهای پیش از دکتر محمد مصدق در برابر قدرتهای استثمارکننده نفت و توطئه های مداوم این قدرتها در رشوه دادن ، انگ زدن و قتل مخالفین خود در مناطق نفتخیز اشاره می کند**.
روزنامه «لوموند» چاپ پاریس بتاریخ 7 مارس 1967 به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر مصدق [ 14 اسفند ماه ] با عنوان «معاصر کوروش کبیر» :
….حتا مرگ که پیروزی نهاییش بود حق وی را ادا نکرد… در واقع موردی نمی توان یافت که مردی با خداوندان نفت پنجه در افکند و به مرگ طبیعی جان سپارد. او مرده، در صورتی که بار سالیان درازی را که برکسی معلوم نیست بر دوش داشت. در حقیقت گذشت سال و ماه را در او اثری نبود ، تو گویی او معاصر کوروش کبیر است… در زمان قدرتش رقبای وی خود را مواجه با مساله ای یافتند که در ایران سابقه نداشت. .
مصدق شراقتمند بود، مطلقا شرافتمند و پاکدامن بود. نه خریدن او امکان داشت و نه بدنام کردن و به لجن کشیدنش میسر بود، بنابراین به استهزای او پرداختند . او را مرد پیژاما پوش نامیدند – گفتند نخست وزیری که با لباسخواب روی یک تختخواب کوچک آهنی اشخاص را میپذیرد را نباید جدی گرفت. این را دلیل «حقانیت » شرکت نفت انگلیس و ایران قلمداد کردند . مصدق غش میکرد ! و بدون کمک دو مرد نیرومند از بستگانش که زیر بغل او را می گرفتند نمی توانست راه برود و بالاخره کوشش میشد که او ضعیف و دلقک جلوهگر شود . بدون تردید کسانی که این افسانه ها را میساختند، خود یک کلمهی آن را باور نداشتند و به عمق معنای این به اصطلاح کمدی پی برده بودند. آنها دیگر با ایران فسادپذیری که نیم قرن قبل از آن ، قرادادهایی را به او تحمیل کرده بودند ، سروکار نداشتند ؛ بلکه با ایران کوروشکبیر روبرو بودند ؛ با ملتی که از زیرکی و فرهنگ و شعرشناسی و ظرافت سیاسی نیرومندی بهرهمند بود… مصدق حاصل معلومات حقوقی خود را که به هنگام جوانی در فرانسه و سوئیس اندوخته بود به این ظرافت چند هزارساله افزود.
بعد از آن که درسال 1951 در مسجد [شاه] بازار ، نخست وزیر وقت ژنرال رزم آرا عامل استعمار و یکی از بیرحمترین بند و بست چیها که ایران هر گز نظیر او را ندیده بود ، به قتل رسید ، ظهور مصدق بر صحنهی سیاسی ایران امری غیر مترقبه نبود …
به طور یقین ناسازگاری شاه با مصدق در اصل به نفت ارتباط داشت . شاه طرفدار این راه حل کلاسیک بود که اصولا بهرهبرداری شرکت نفت انگلیس و ایران از منابع نفتی کشور مورد بحث و گفتگو قرار نگیرد ؛ بلکه در قبال این بهرهبرداری هرچه ممکن است پول بیشتری دریافت شود . به نظر شاه اگر اختلافی وجود داشت در واقع مربوط به پورسانتاژ [ درصد]ی بود که به ایران تعلق میگرفت یعنی همان چیزی که ژنرال رزم آرا به سال 1950 هنگام مذاکره برای تمدید قرارداد 1933 با شرکت نفت انگلیس و ایران درمیان گذاشته بود.
مصدق اعتقاد داشت اگر پول بو ندارد ، بوی نفت زیان بخش است و هر ملتی که پای شرکت های خارجی را به خانه خود بگشاید، گردن به یوغ استعمار نهاده است . مصدق به چشم میدید که شرکت نفت انگلیس و ایران به حقیقت در مملکت حکومت میکند. اوست که دولت ها را میآورد و میبرد و با افشاندن تخم فساد ، دادگستری و پلیس و ارتش ایران را عملا در دست دارد و هم اوست که ملت را در جهل و بیسوادی و تیرهبختی نگاه میدارد.
از نظر مصدق ، اندک کارعمرانی در کشور کمجمعیت ایران منجر به ایجاد سرزمینی حاصلخیز می شد ؛ همان طور که درهی کارون تیول شرکت نفت ، در زمان هرودوت انبار غله دنیا بود . علاوه بر این مصدق به ملت ایران که با تنگدستی و بدبختی خو گرفته و قرن ها با شکیبایی و بردباری به سر برده بود، تکیه داشت و میدانست که این ملت تا پایان نبردی که وی آغاز کرده ، همچنان شکیبا و بردبار باقی خواهد ماند.
ملی کردن نفت :
مصدق اول ماه مه 1951 درحالی که بیش از چند روز از نخست وزیری او نمیگذشت ، قانون ملی شدن نفت را به تصویب پارلمان رساند و به این ترتیب نبرد با بریتانیایکبیر آغاز گردید . روس ها که به دقت تماشاگر اوضاع بودند، از این جریان خرسند نبودند و به طوری که گفته میشد به خاویار دریای خزر و نیز به خطر تشدید جنگ سرد و امنیت مرزهای قفقاز می اندیشیدند .
ایران یکپارچه شور و هیجان بود. دهقانان و کارگران و زحمتکشان بیکار در این مورد اشتباه نمیکردند؛ آن ها احساس میکردند که پایان استعمار کشورشان وسیلهی نفتیها ، متضمن پایان استثمار خودشان وسیلهی فئودالها و متنفذین و ژاندارمها خواهد بود و میتوانند امیدوار باشند که به زودی از وضع ناشایستی که دارند نجات خواهند یافت . ملی شدن نفت ، طلایهی اصلاحات ارضی نیز بود ؛ ولی مصدق که تمام مردم مملکت پشت سر او ایستاده بودند اشتغالات دیگری داشت و با امور پر اهمیت تری روبرو بود . تاخیر در کار اصلاحات ارضی ، موجب تعجب و رنجش هیچکس نگردید .
فردای روزی که قانون ملی شدن نفت به تصویب رسید ، انگلستان به دادگاه لاهه شکایت کرد و مصدق منکر صلاحیت آن دادگاه برای رسیدگی به اعلام دادخواست انگلستان شد … دادگاه با اعلام عدم صلاحیت خود برای رسیدگی به موضع ، عملا دادخواست انگلستان را مردود شناخت .
محافل نفتی بینالمللی متفقا تصمیم گرفتند که ایران را از لحاظ اقتصادی درتنگنا قرار دهند … در همین احوال مصدق به پیروی از افکار عمومی به قطع روابط دیپلماتیک با انگلستان مبادرت ورزید و بدین ترتیب ، اختلاف جنبهی کاملا سیاسی به خود گرفت … نه دولت آمریکا میتوانست تا این حد دست از همکاری با انگلستان بشوید و نه شرکت های بزرگ نفتی آمریکا ، میتوانستند روش مصدق را که سرمشق بدی برای سایر کشورهای تولید کننده نفت درخاورمیانه می شد تحمل نمایند
کودتای سیا
تیرماه در ایران ماه انقلاب و خون است. یک سال قبل از آن در گرمای شدید روز سیتیر، مردم تهران سینه های عریان خود را در برابر تانک ها و ارابه های دربار و قوام السلطنه سپرساختند و بادادن صدها قربانی مصدق را دوباره به قدرت رساندند ؛ اما یک سال بعد در همین فصل حوادث دیگری در حال تکوین بود… شاه مصدق را عزل و ژنرال زاهدی را به جای او منصوب نمود و در قبال عدم تمکین مصدق ، کشور را ترک و به رم پناهنده شده . ظرف دو روز از 26 تا 28 مرداد 1332 یکی از محلات تهران که تیول جیببران و چاقوکشان و تبهکاران حرفهای دیگر بود ، به کلی تخلیه شد و ساکنان آن به صورت کاروانی که با پول ژنرال شوارتسکف عامل سیا قویا تغذیه و تجهیز شده بودند ، به راه افتادند و ژنرال زاهدی نیز در راس قسمتی از قوای نظامی به این کاروان ملحق و مجتما به سوی ادارات دولتی و ایستگاه فرستنده رادیو هجوم بردند .
در چگونگی این روز 28 مرداد کافی است بدانیم که ناظران وقایع آن روز عموما خاطره ای نفرت انگیز و مشمئز کننده از آن محفوظ داشته اند.
28 مرداد تنها روز سقوط مصدق از طریق به توپ بستن خانه او نبود؛ بلکه آغاز یک سلسله کشتارها و ترورها و رشوه خواریهایی بود که مدت ها به طول انجامید . نظامیان ، ماموران پلیس و عوامل مزدور به بهانهی ریشهکن ساختن کمونیستها ، دست تسلط بر هرکس که در مظان مخالفت با آنان بود گشودند و بسیاری از توانگران را به بند و زنجیر کشیدند به این منظور که اگر از زیر شکنجه جان بدر برند ، در ازای آزاد کردنشان حق و حسابی بگیرند.
به این ترتیب در عرض چند ساعت ، حکومتی که شاخص آن یعنی دکتر مصدق از پشتیبانی قریب باتفاق مردم مملکت برخوردار بود سرنگون گردید … چند هفته بعد ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور ایالات متحده برای این که نتیجه اقدامات سیا را از نزدیک مورد بازدید قرارگیرد ، به تهران آمد.
گاستون فورتیه1967 ـ روزنامه لوموند چاپ پاریس
**این مطلب برگرفته از یادداشت دکتر هوشنگ طالع به مناسبت ملی شدن صنعت نفت است.
سامان فرجی بیرگانی
برگرفته از سایت: loor.ir