گذری بر موسیقی لُری

KarimMansuri
کریم منصوری

 موسيقي سرزميني است كه روح در آن حركت مي كند.دراينجا هرپديده اي گل هاي زيبامي دهد وهيچ علف هرزي در آن نمي رويد اما كمتركسي است كه دريابد درهرقطعه موسيقي چه شوری نهفته است

‹‹ لودويك وان بتهوون ››

 زيبايي هنر در گستره هستي ،هميشه پديده هاي آفرينش را تحت تاثير قرارداده است ؛ نقاش با جادوي رنگ وطرح ،پيكرتراش با آفرينش وزيبايي ،شاعر با افسون واژه ها ،زيبايي مي آفرينند وآنجا كه كلام به پايان مي رسد ،موسيقي آغازمي شود . اهورامزدا دركتاب مقدس ايرانيان ‹ اوستا › كلمه ‹ زيبايي › را درعالي ترين بخشش ها ،بارها به كاربرده است .

درگذشته هاي دور ودرتاريخ كهن اين سرزمين ،هنروهنرمندازهم روشن نبودند وآنچه هنرناميده مي شد،صنعتي بوددردستان هنرمندان خنياگرورامشگر،باذوق وسليقه اي كه داشتند ،آثار ودستكارهاي خود را ادامه مي دادندوازاين طريق نيز،معاش وخرجكرد زندگي خودرا تامين مي كردند وهنردراين ديار جززيبايي، چهره اي ديگر نداشت .

موسيقي، كلامي است آسماني كه در تمام طبقاتِ آسمان‌ها در گردش است و نوع بشر بر اين نشان سخن‌ها و گفت‌وگوها دارد تا بيش‌تر يك‌ديگر را فهم كنند و دريابند.

روانِ مردمانِ زاگرس، سرشار از نغمات و آواهایی است كه سال‌ها با دل و جان آنان پيوند خورده است. کردار و گفتار و فرهنگ اصيل و بومی اين ديار، با هنر به¬ویژه موسیقی، پيوندي ناگسستني دارد؛ به‌طوری كه اين ساختار و پيوند را در مناطق ایلام، لرستان و كرمانشاهان و بخش‌های بزرگي از خوزستان می‌توان يافت.

گردش زيبايي موسيقي بر هيچ حكيمي پوشيده نيست؛ مولانا می‌فرماید:

پس حكيمان گفته‌اند اين لحنها/از دوار چرخ بگرفتيـم ما/ناله سرنا و تهديد دهل/چيزكي ماند بدان ناقورِ كل/بانگِ گردش‌های چرخ است اين كه خلق/مي سرايندش به تنبور و به حلق

 موسيقي در هر ديار و عصري بيان دردها و سوزها، غم‌ها و شادی‌ها است. در مروج الذهب آمده است: موسيقي، ذهن را لطيف و اخلاق را ملايم، جان را شاد و قلب را دلير و بخيل را بخشنده می‌کند و فضيلتِ موسيقي بر تن، چون فضيلت سخن بر گنگي يا شفا بر مرض است .

مسلماً موسيقي پدیده‌ای فرهنگي و جهاني است كه همواره در بين فرهنگ‌های ديگر مردمان مورد توجه و جست‌وجو و شناخت قرار می‌گیرد. اين زبانِ گوياي بشري در هر توده‌ای به شدّت تحت تأثير فرهنگ قرار دارد، به¬طوری كه خود را با حالات آنان هم¬درد می‌کند. موسيقي براي كساني كه به سوي یادگیری‌اش جذب می‌شوند، مخصوصاً جوانان، گذشته از يادگيري، هنري جالب و سرگرمي‌ای مفید است. بايد به موسيقي احترام گذاشت؛ چرا كه موسيقي بيانگر بسياري از خاطرات قومي و سنتی ملّت‌هاست كه نگاه‌دارنده¬ی فولكلور و آداب و رسوم ديرين و پرقدمت است.

آواهاي بومي و محلّي عامل استواري است تا نسلي از گذشته را به امروز پيوند دهد و اين پديده¬ی آسماني، حقيقتي انكار ناپذير است تا پنجره‌های دوستي و هم¬ياري را به روي آدميان بگشايد.

در اين گفتار، برآنيم كه در ديار زاگرس، آواهاي پيشكوه و پشتكوه را بيش‌تر معرفي كنيم و بحث بر اين نيست كه ملودي و آواهاي آن، از كجايند؛ كي آمده‌اند و از زبانِ آدم‌های كدام عصر برخاسته¬اند. غَنا و غِنای سرشارِ اين ملودی‌ها باعث شده که بسیاری از آن¬ها از محدوده¬ی خاستگاهِ، خارج شده و خود را به مناطق خارج از زاگرس نیز بکشانند.

«در هر موسيقي سنتّي¬ای كه برخوردار از فرهنگي رفيع باشد، موسیقی‌دانان و موسيقي¬شناسان كوشش می‌کنند تا شعله¬ی موسيقي را تا آن زمان كه كاملاً با نظريات جديد خاموش نشده است، حفظ و احیا كنند. کوشش‌هایی كه در اين زمينه انجام می‌شود، نبايد منحصر به حفظ ميراث ملّي باشد، بلكه بايد کوشید تا موسیقی با عشق و تمرين و اجرای هنرمندانه و ممتاز از تنگنا بيرون آيد. بدون شك در برخي از كشورهاي شرق، امكان رسيدن به چنین نتيجه¬اي وجود دارد اما گاه پيش می‌آید كه روند فرهنگ¬پذيري از ديگري و زوال فرهنگ فردي، آن¬چنان پيشرفته می‌شود كه امكان ترميم سنّت ميسر نمی¬گردد.»

موسيقي ايراني از آن¬جا كه در سرزمین‌های هم‌جوار، خود را نمايان ساخته و تبلوري عيني از موسيقي شرق است، تا به امروز در جغرافياي اطرافيان هويدا بوده است. گذشته از تاريخ ركود و كسوف نزديك به دو قرن آن، غناي خود را هم¬چنان در ذات خود دارد و لذا نوآوري امروزي نبايد پایه‌ای جز سنت‌های استوار موسيقي سنتي و بومي داشته باشد(همان).

در زمان¬هایی از تاریخ ایران و از جمله در دوره¬ی صفویه، موسیقی جایگاهی درخور نداشت و اکثر با بی¬توجهی شاهان صفوی مواجه می¬شد، چنان¬که آورده¬اند: «گاه حضرت جنت¬مكان (شاه طهماسب) موسيقي را مناهي دانسته و از آن اجتناب تمام می‌نمود و ارباب اوتار را در نظر شريعت اعتباري نمانده بود و جمعي كه ملازمت اشراف داشتند اخراج نمود.»

اين بي¬توجهي، موجب فرار هنرمندان به ديگر سرزمین‌ها چون هند می‌شود، به طوری كه شعر و موسيقي در آن ديار ارج و اعتبار بسیار می-یابد؛ چنان¬كه با گذشت قرن¬ها هنوز در بنگال بسياري از نغمه‌ها و مقام‌ها و گوشه‌هايي از موسيقي سنتي و فولكلور ايراني به گوش می‌رسد. در زمان فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه، موسيقي و هنرها نور و درخشش خود را بازيافتند و ناصرالدین شاه شرايط دلخواه را براي موسيقايي ايجاد می‌کند كه به دليل گسترش و كيفيتش بي‌همتا بود.

بي¬شك پايه¬ی استوار فرهنگ موسيقايي ايران¬زمين از موسيقي سنّتي به¬ویژه موسيقي بومي نواحي ايران شكل می‌گیرد و شكل مونوفونيك آن دستيار آهنگ‌سازان براي شكل¬گيري پارت‌های ماندگار خود است. زنده یاد نورعلی برومند قبل از مرگش در جمع دوستان در مورد موسيقي سنتي گفته بود: «اگر می‌خواهید نوآوري كنيد بايد ابتدا عميقاً سنّت را در اختيار داشته باشيد، آن¬گاه ببينيد كه آيا نوآوري شما به همان خوبي سنّت گذشتگان است يا نه.»

به هر حال اين قاعده، امروزه در موسیقی‌های مناطق (پيشكوه و پشتكوه) جذابيت و نوع ملودي را بيش‌تر در خاطر ما نشان می‌دهد و جا دارد در كار گروهي و سازبندي شده قرار گيرند تا بهتر ارزشمندي خويش را نشان دهند.

موسيقي بومي ايران در تمام مناطق ايران، غنا و قدمت وافري دارند؛ چنان¬که موسيقي و رقص ديار ديگر ساكنان زاگرس و از جمله كردستان به پيش از ميلاد پيوند می¬خورد. در دوره¬ی ساساني اين موضوع بيش‌تر پيداست؛ به¬طوری كه نوازندگان بومي كه در سراسر ايران پراکنده‌اند از خنياگران عهد ساساني ايران باستان جدا نبوده¬اند و قوم به¬جاي مانده از آن روزگاران تا به امروز «هوره¬ها» و «مورها» و «شاديانه¬هاي» باستاني خود را زمزمه می‌کنند و با آن¬ها ساز خود را كه كمانچه و سرنا و دهل و دوزله و تنبور است، مي‌نوازند.

در دوره¬ی ساساني، نقوشی با موضوع رقص و ساز را به روشني می‌بینیم كه رد و نشانه¬ی آن¬ها را امروزه به روشنی در نوروز¬خواني و سماع امروزین می¬بینیم؛ و چنان‌چه به پيش از اين تاريخ برگرديم، ردّ رقص و موسيقي را در نقش‌نگاره‌هاي سفالين تپه‌ي باستاني «علي‌كش» موسيانِ‌ شهرستان دهلران خواهيم يافت كه اين‌همه دال بر ديرپايي طرب و تغني در اين منطقه است.‹‹ ساكنان لرستان درقرن 7و8 ق .م .داراي عبادتگاه هايي بوده اند كه يكي ازآنها درناحيه‹‹ سرخ دم ›› طبق اصول علمي كشف گرديده است .اين عبادت گاه ها نشان مي دهد مردان مزبوركه ازنواحي مختلف لرستان بودند ،درمركزمقدسي ،عادت ورسوم مذهبي واحدي را معمول مي داشتند .‹ گيرشمن هنرايران ›

در یادداشت‌های به¬جاي مانده از گذشته، میزان‌هایی از قطعات موسيقي هوره و مور باستاني نيز به چشم می‌خورد.

در نواحی لرنشین لرستان و ایلام، بيش‌تر قطعات و نغمات و آواهاي سور و سوگ در گام‌ها و فواصل نزديك به ماهور با اختلافاتی در كماها و ربع پرده¬ها اجرا می¬شود. اختلاف چنین است که دربعض فواصل آن، پرده و نيم پرده كامل نيست بلكه چند كما كمتر شنيده و كوك مي‌شوند.

موسيقي مناطق ايلام نيز همان شاديانه ها وچمري هاي لري است ،چرا كه ايلام سالياني دراز جزقلمرولرستان بوده وتوسط واليان لرستان به دوبخش پشتكوه وپيشكوه ‹ لرستان شمالي ولرستان جنوبي › تقسيم گرديده است وامروزه استان ايلام گذشته از گويش لُري، به گويش هايي از لكي وملكي‹ همان گويش لكي ›سخن مي گويندوبعضي عقيده دارندكه گويش ايلامي ، كردي فيلي يا جنوبي است كه درحقيقت همان گويش لكي فيلي لرستان است ‹ نشريه لور ، عيسي قائدرحمت ›

بيش‌ترين ملودی‌های سرزمین بختیاری یا به اصطلاح تاریخ¬نویسان «لر بزرگ»، در فواصل شور است ولی فواصل موسيقي و ملودی‌های محلّي و فولكلورِ لری در پيشكوه و پشتكوه، رنگ¬مايه¬ی شرقيِ نزديك به ماهور دارند كه اصطلاحاً آن را ماهور لري گويند.

ساز كمانچه، رازِ گوياي خنياگرانی است كه ترانه‌های جاويد «دايه¬دايه» و «بزران» حس و حال لري آن را بيش‌تر بيان می‌کند؛ و ساز «دوزله» بيدارباشي است كه دریچه‌ی صبح را با سرور و شادي بر ما می‌گشاید.

خنياگران در جامعه¬ی سنتي این مناطق چون خنياگران دوره¬ی اشكانيان (پارتيان) پديد¬آورنده¬ی اشعار و آهنگ‌های رزمي، هجومي، مداحي و ترانه‌های عاشقانه و نيز آهنگ‌های مربوط به رخدادها به شمار مي‌آيند و در اين ميان، نقش مهمي در انتقال ادبيات شفاهي و سنّت‌های ديرين اين ديار دارند

بیشتر هنرها به¬ویژه شعر و موسیقی از روزگاران گذشته با سرنوشت بشر پیوند خورده‌اند و با اسطوره و تاریخ آمیخته، و گاه ترجمان راز و رمزهای آیینی و قدسی بوده، چنان¬که نغمه‌های راز‌آمیز الهي از زبان مزامير داوود پيامبر شاهدی بر این مدعاست.

«اساس موسيقي ايراني به هيچ كشور و مرزي جز ايران و ايراني تعلق ندارد.»

فولكلور در موسیقی محلّی پيشكوه و پشتكوه

موسيقي فولكلور فقط از طريق گوش و حافظه روایت می¬شود، چنان¬که در طي چند بار اجراي آن هر بار ترانه تغييراتي می‌کند.

موسيقي پيشكوه و پشتكوه مانند بسياري از موسیقی‌های بومي كشورمان بر اساس پیمان‌های شعري و ريتميك با ملودي هماهنگ شده، و علاوه بر فواصلی با رنگ و بوی بومی، فواصلي نزديك به كُرن و سُري دارند.

استاد علي اكبر شكارچي، نوازنده¬ی چيره دست كمانچه، استاد دانشگاه و پژوهشگر موسيقي لري، در مقدمه¬ی كتاب «بيست ترانه¬ی كهن موسيقي لري» آورده‌است: «فولكلور به گونه‌های گوناگون تغيير يافته، و خواننده در هر خواندن در ميان توده¬ی مردم با تبعيت از سبك انفرادي و سبك متداول زمان، پيوسته تغيير پذير است»؛ لذا لازم است به این تنوع¬ها و گوناگونی در اجرا توجه داشت و نباید یکی از این اجراها و شکل¬ها را ضرورتاً به عنوان شکل اصلی و معیار ثبت نمود.

سخن استاد شكارچي اين موضوع را بر ما بيش‌تر روشن می‌کند، كه در ثبت فولكلور شايسته است همه¬ی گونه‌های ملودی‌ها و آوازهاي توده¬ی مردم ثبت و محفوظ گردد.

«روستاييان نه فقط قادر اند، بلكه گرايش شديدي دارند كه موسيقي موجود در دسترس¬شان را تغيير شكل دهند. در اجراي يك ملودي، فرم ظاهري و طرح زير بنايي غير قابل تشخيص آن حتي در ارائه به وسیله¬ی اجرا كننده، بدون تغيير نمی‌ماند، هيچ خواننده‌ای قادر نيست ترانه‌ای را كه اجرا می‌کند بار ديگر عيناً همان طور آن را تكرار نمايد.»

موسيقي امروز مللِ جهان تا حد بسیاری از موسيقي فولكلوري موسيقي عاميانه مایه گرفته است؛ چنان¬كه گونه‌ای از موسيقي پيگمه¬ها (نژاد كوتاه¬قد و بدوی افریقایی) امروزه در موسيقي مدرن و جاز آفريقا به چشم می‌خورد. اهل فن در اولين نظر به روشني در می‌یابند كه موسيقيِ سازبندي شده‌ی امروزي را همان موسيقي عاميانه¬ی گذشته، غَنا بخشيده است.

بعضی از پژوهشگران، پیشینه و سرچشمه¬ی موسیقی اين ديار را به هنرمندان قوم کاسی می¬رسانند که ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد در جنوب غربی رشته کوه‌های زاگرس می‌زیستند. بعضی دیگر بخش آیینی این موسیقی را به جنبش اهل حق نسبت می‌دهند؛ صوفیان اهل طریقتی که به نیروی موسیقی در برابر اسلامِ قشری پایداری می‌کردند. مقام¬های قدیمی و گاه باستانی اين خطه از زاگرس، چون: « نقاره، شاره-ره، گله خاک، قطار، خریوی، چقی، هل پرکه، جنگه را، قنه¬قنه، ماله¬ژیری (در کوچ پاییزه)، برزه کوهی (بازگشت از کوچ زمستان) و «پاوه موری» روایتگر حکایات و واقعاتی است که در طول تاریخ بر آنان گذشته و هریک بازنمود سوگی و سوری و رویدادی است؛ گرچه دریغمندانه باید گفت، بسیاری از این مقام¬ها فراموش شده و آن¬چه در دست است، لزوماً تمام مقامات موسیقایی آنان نیست.

آثاري در موسيقي بومي پيشكوه و پشتكوه (لرستان و ایلام) با گویش‌های لري، لكي، گويش ملكي ايلامي و کلهری(یا کرمانشاهی)كه قريب به اتفاق خودرا لُر مي دانند، به چشم می‌خورد كه ¬درست يا غلط، موسيقي فولكلور تلقي می‌شود. در حقيقت همان‌طور كه از پيدايش و تكوين موسیقی فولکلور بي¬خبريم، به همان نسبت از توسعه و وسعت اين پديده¬ی شگفت¬آور موسيقي نیز آگاه نيستيم و در طي چند قرن، كليه¬ی موسيقي¬شناسان از توجيه و تفسير صريح و دقيق آن خودداري کرده‌اند؛ چرا كه موسيقي¬دانان مجذوب يك آواز در كوچه ديار خود و ديگر بلاد گشته و تحت تأثير قرار گرفته، در ملودی‌ها و گویش‌های شعري و موسيقايي خود به¬كار برده¬اند.

موضوع این جستار آن است که، فولكلور در موسيقي لري چيست؟ برای پاسخ به آن لازم است كه به اين نشان در موسيقي لري اشاره داشت که موسيقي لري توسط خوانندگان در گذشته به همان حال كه سروده می‌شد، سازما¬ن¬دهي نمی‌شد و در هر حال و مكان و زمان به صورت بداهه تغيير می‌کرد و آفريننده بر حسب نياز كار و حس و حالِ در خور، ملودي خلق كرده و ممكن بوده در هر بار خواندن و سرايش ملودي بعضي از مصراع‌ها، يا نيم مصراع‌ها (مستزاد گونه) را تغيير دهد و به چند گونه بخواند؛ در این صورت، در حقيقت قالب ترانه به خود می‌گرفت بدون اين¬كه شاعر از افاعيل عروضي و قالب‌های شعري آگاهي داشته باشد.

«در مناطق زاگرس¬نشين چون ايلام، آواها و ملودی‌هایی شنيده می‌شود كه رنگ و بوی اين ديار به خود گرفته‌اند و نوع گويش و ادای واژه‌ها در لهجه‌های مردمان اين مناطق از كشورمان باعث گشته، اين نغمات با فواصل مربوط به خود چهره‌ای ايلامي داشته باشد. ترانه‌هایی چون «واران وارانه» و «لرزم لرزانه» در مناطق لرستان، ايلام و کردستان با شکل‌هایی شبيه به هم شنيده می‌شوند كه نشانه‌هایی از فولكلور را در آوازها و لحن¬هاي آن‌ها می‌توان جست‌وجو كرد.»

از ترانه‌های گويش ملكي ايلامي( نوعی از گویش لکی درمناطقی از ایلام ) می‌توان به ئاگروارانه ، كه¬تان كه¬تانه، واران وارانه، دركردستان و ‹ لرزم لرزانه › نيز درلرستان و … اشاره كرد كه شكل¬هایی از اين ترانه‌هادر مناطق بالاتر از ایلام به عنوان ترانه‌های بومي قلمداد می‌شود.

ترانه‌های محلّي، برآیندِ شعرهای ساده و لطیف، با لهجه‌های محلّي وبا مضمون‌های عاميانه است. اين ترانه‌ها درتنفس¬گاه‌های طبيعي و خاستگاه‌های ساده و بي¬پيرايه، از شعر و موسیقی روستاها، در ژرفاي فرهنگ و هنر ملّي و مردمی شكل گرفته است، چنان¬كه هنوز صداي سرنانوازان و دُهُلچيان محلّي جذابيت آواهاي خود را از دست نداده¬ است. موسيقي محلّي بيش‌تر در روستاها و در میان كوچ¬نشينان شكل می‌گیرد و نغمات آنان مايه¬ی آفرينش آهنگ‌های بلند¬آوازه می‌شود. گونه‌ای از این ترانه‌ها كه پيش از اسلام، «فَهلويات» می‌گفتند، در وزن دوبيتي بوده و دارای مضامين عاشقانه، بزمي حماسي و کودکانه بوده است

معمولا شعرهاي مناطق بومي ايران، بر پایه¬ی هجايي است. در این اشعار نظم‌های ده هجايي، هشت هجايي و هفت هجايي به چشم می‌خورد. تفاوت همين هجاها با هم باعث تفاوت در ریتم و تحریرهای موسيقايي است و در این دیار از زاگرس، موسيقي به اقتضاي محل زيست و هم¬جواري با دیگر فرهنگ‌ها از لحاظ ملودي، نحوه¬ی تحریرپردازی و ریتم با هم تفاوت می‌کند؛ مثلاً، حس و حالِ نغمات مناطق كوهستاني با مناطق هموار و دشتی فرق دارد .

از دیگر مشخصه¬هايی كه ساختار ملودی‌های ايلامي را چون ديگر نغمات عاميانه با شعر هماهنگ می‌کند، استفاده از شعرهايي است كه با اوزان هجايي آمده‌اند. اوزان دَوري در موسیقی‌ها و نغمات محلّي و بومی، همان اوزان هجايي است كه كار شاعر و ملودی¬ساز و ملودی‌خوان محلّي را ساده‌تركرده است. اشعار فولكلوريك ايلامي گذشته از تصاویر زيبا و خیال¬پردازي¬هاي ويژه¬ی خود بخشی از منظومات عاميانه است كه اوزان هجايي مختلف ساده و مرکب را شامل می‌گردد.

در مناطق لرستان ومناطق لرنشين ايلام ، اشعار و آواها به گويش لكي ولري است، قدیمی¬ترین سروده‌هایی كه از گویش لكي به جاي مانده، «سرودهای يارسان، شاهنامه‌¬ی کُردی ، خسرو خاور و بهمن نامه، در وزن كهن هجايي را مي¬توان نام برد.

بيش‌تر نغمات و ملودی‌های اين ديار از زاگرس، با فواصلي همگون كه پايه¬ی هر یک با شروع لحني ديگر در هنگام پايين يا بالا خود را نشان می‌دهند؛ در نتیجه شكل ساده‌ای از ملودی مونوفونيك در سراسر نغمات اين دیار دیده می‌شود.

موسيقي ديگر مناطق لرنشين ازجمله استان ايلام ،با موضوعاتي زير ديده مي شود :

1- قوّت شادي و حزن دربيان شعرها و خواست‌های شاديانه و شاعرانه است كه اين ويژگي¬ها تعادل و فرم را به دنبال دارد؛

2- حضور موسيقي بومي و محلّی در تمام زندگي روزمره و بيان حس و حال تمام شاديانه¬ها در زندگی است؛

3- آواهاي شيرين خسرو در گلستان، سنگين سماع، سه پا، دو پا، شانه شكي (لرزانه)، و سواربازی جزء ریتم‌های رقص هستند كه گاه ريتمِ سواربازی چنان رقص و بازی نعل اسب‌ها را تداعی می‌کند كه گويي نوازنده¬ی سرنا، آمدن عروس را خبر مي¬دهد.

از موسیقی‌های ديارلرستان وايلام ، موسيقي چمري است كه همپاي سوگواران به عزا می‌نشیند و سرنای نالان، از خانه¬ی شخص فوت شده تا دفن وخاک¬سپاری او ناله سرمي¬دهد و مکمل آواهاي «واويلا، مويه، پاكتلي، و چمريانه» است.

آواها و ملودی‌های لرستان و ایلام هركدام با توجه به موضوع و ریتم، داراي لحن¬ها و فواصل خود بوده، و لهجه‌ها و گویش‌های گوناگون، فرم ملودي را تغيير داده است؛ مثلاً، تغييرات در نغمه¬ی لالايي در گویش‌های لكي و لری و کلهری بسيار واضح است. در یک جمع¬بندي می‌توان آواها را بر اساس موضوعاتی چون: شادیانه¬ها (اشعار بزمی و تغزلی و توصیفی)، حماسه و ستیز، غم¬ناله¬ها، موسیقی مقامی، لالایی، موسیقی کار و … تقسیم¬بندی کرد.

موسيقي در ديارلرستان همپاي زندگي مردمانش درسفرها وحضرها ،كاروتلاش ،سور وسوگ،دعا ومناجات پيش رفته ،به شكلي كه براي جشن هاي عروسي،ترانه ‹ سيت بيارم ، هيوله › ودرسوگ مردان ايل ،‹رارا وچمري› ،ودردعاي درخواست باران ،‹هلوهلونكي ›ودرغم واندوه تلف شدن دام هايشان ، ‹بزميري › خوانده اندوهنوزشاديانه ها وچمرها وباورهايشان زنده وزينت بخش زندگي باصفاي آنان است .

 کریم منصوری ایران –ایلام – دهلران

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا