بازگشت …

go-back copy بازگشت به خویشتن،غروب بت های اخلاقی اجتماعی.

سخن این است، آیا دریک رودخانه دوبار می توان تن به آب داد؟ 1گویی تبار شناسی باز گشت به خویشتن نه درک درستی از تاریخ دارد و نه دیالکتیک زمان را باز می شناسد.ترسان از (شوندگی) راهی را در پیش می گیرد که درنهایت به سرگشتگی خود وهواخواهان نظریه می انجامد.آنان برای پیش برد نظریه نه بر پاییه استدلال بلکه با برانگیختن احساسا ت و یاد آوری بت های غروب کرده، افتخارات کاذب را در خواننده خویش بر می انگیزند. همان کاری که اقبال لا هوری ،آل احمد و دکترشریعتی در بعضی از آثار خویش به آن دامن می زدند.

دراین میان آن چه گم می شود .مفهوم باز گشت به خویشتن است.یعنی درمیان همه ی این گفته ها اساس کار رها می شود. تبارشناسان (باز گشت به خویش) هر گز موفق به ارائیه تعریفی علمی وجامع از انچه تبلیغ می کنند به خوانند ه خود نمی شوند. دکترشریعتی در اسلام شناسی برای بت های غروب کرده ی عثمانی مرثیه می خواند.او سقوط بت های عثمانی را در مارس (1924بمعنی به کنار رفتن کانون مشتعل از اندیشه ها واحساس های نو و نیرمند وزاینده می داند.) البته این نکته را باید از مردم ستم کشیده بالکان و مسلمانان گرفتار در بردگی ، درسایه ی این حکومت به اصطلاح خلاق پرسید.آن بیچار گان به چهار میخ کشیده می توانستند درجه خلاقیت این دولت فخیمه را درستم اجتماعی ارز یابی کنند.

ما نیز امروز می دانیم که بسیاری از فجایعی ای که درسال های گذشته در بالکان رخ داد نتیجه جنایات دولت فخیمه ی عثمانی بود.نتیجه ی همداستانی بت های عثمانی با بعضی دولت های مسیحی علیه دولت های دیگر وبه زیان منافع مردمی که درآن سر زمین ها زندگی می کردند.جنبه دیگر خلا قیت دولت عثمانی آن بود که بسیاری از کشور های عربی را به  دامن استعمار اروپا انداخت.آل احمد نیز در غرب زدگی نواندیشی مشروطه را در مرگ شیخ مشروعه خواه به بازی ای تمسخر آمیز هجو می کند.

تبارشناسان باز گشت به خویش آیا نمی دانند که خویشتن امروز هرقوم یا ملتی یا آدمی با دیروز متفاوت است؟ در همه ی زمینه های فرهنگی سیاسی اجتماعی ،اگر مفهومی به نام باز گشت را در نظر بگیرم به کدام خویش باید بازگشت؟ آیا چنین باز گشتی اصولن امکان پذیر است ؟ یا به رویا های بی سر انجام می ماند.ایا نگرش متا فیزیکی امروز به جهان همانست که ابن سینا وسهرودی و ملاصدرداشتند؟ یا بت های اندیشه های دیروز دیگر امروز غروب کرده اند؟ آیانگرش انسان آسیای یا ایرانی به انسان ،جامعه،حکومت و جهان باز گشت پذیر است؟

میراث فردید

احمد فردید(سید احمد مهینی یزدی)درسال 1389 دریزد به دنیا آمد و درسال 1373 در تهران درگذشت. وی پیش از ان که فیلسوف باشد ذهنی پریشان و فلسفه باف داشت.مقایسه ی فردید پیش از انقلاب و بعد از انقلاب این نکته را ثابت می کند .او ظاهرا شیفته ی های دیگر بود وناسزا گو به ساتر و ملرکس و دیگران میراثی که احمد فردید برجای گذاشت بسیاری را به دنبال خود کشاند.این میراث شفاهی وی به غرب زدگی مکتوب آل احمد بازگشت به خویش شریعتی و آثاری دیگر منتهی شد.آل احمد. در پاورقی غرب زدگی می نویسد(من این تعبیر را از حضرت احمد فردید گرفته ،اما او خود زیر همین عنوان حرف وسخن های دیگر دارد که بسیار خوندنی است.باشد که جسارت این قلم اورا سر شوق بیاورد به ایجاد بحثی در این زمینه2 که ظاهرا چنین اتفاقی نمی افتد.به روایت پورجوادی فردید خود نیز این گفته را تایید می کرد.(بله آل احمداین اصطلاح را از من گرفت .ولی اومنظور مرا نفهمید من مرادم از غرب زدگی چیز دیگری بود.اما با  پیروزی انقلاب آقای فردید این گفته ی خود را از یاد برد .و شهرت نظریه غرب زدگی را دست مایه شالاتانیسم سیاسی خود کرد.

اصحاب فردید دید ساده انگارانه ای دارند .آن ها همه ی بد بختی ها ایران و آسیا3 را نتیجه ی آشنایی مردم و حکومت های این سر زمین ها با تمدن غرب می دانند. نه حاصل نظام های استبدای حاکم براین جوامع ،از دید ایشان تا پیش از رسوخ تمدن غرب نظام ها استبدادی آسیایی به دلیل این که ارزش های مورد نظر ایشان را به رسمیت می شناختند.برنظام هایی که به زعم آن هاغرب زده هستند برتری دارند.به همین دلیل است که دکتر شریعتی دراسلام شناسی آن همه سنگ دولت مستبد وخون ریز عثمانی را به سینه می زند.فردید پا را هم از این فراتر می نهد.او دولت ساسانی وتمدن اسلامی را غربزده ویونا زده می داند.

اما شایگان غرب زدگی را جور دیگری تعریف می کند. .وتعریف تازه ای از آنچه ایشان غرب زدگی می نامند.ارائه می دهد(غرب زدگی تقدیر تاریخی وروح زمانه یی است که درشرف گذراندنش هستیم غرب زدگی خود وجه دیگری ازهمان ناآگاهی به تقدیرتاریخی غرب است.غرب زدگی یعنی جهل نسبت به غرب یعنی نشناختن عناصرغالب تفکری که مالا غالب ترین و مهاج ترین شیوه ی جهان بینی موجودبرروی زمین است)4 آن چه در این جا جالب است .تضاد بین تبارشناسان باز گشت به خویش است.برخی غرب زدگی را که دلیل نظریه ایشان است. آشنایی با تمدن و فرهنگ وتکنولوژی غرب می دانند و شایگان غرب زدگی را نتیجه ی عدم شناخت غرب.

غروب بت ها

نظریه ی بازگشت بخویش پایه اش براغراق درباره پیشینه ی فرهنگی ،علمی واخلاقی وعظمت گذشته است.ان چه ایشان را برآشفته می کند غروب بت های اخلاقی،اجتماعی،فرهنگی وسیاسی است.که درسایه شوندگی که ذات هستی است رخ می دهد.بت هایی که درسایه نوعی نگرش به جهان درطول تاریخ سر زمین مان شکل گرفته اند.  به همین خاطرقشر واپس گرای این تفکر در صد وپنجاه سال اخیر با هر پدیده ای که با ذهنیت ایشان هم خوانی نداشت نا ساز گاری آغاز کردند.آنان با این خصلت (شدن)سازگاری ندارند. بودن را می پسندند. سعدی ، حافظ ،ابن سینا و…….بت های ذهنی ایشان اند…و برای کسانی مانند پورداود گذشته ی باستانی گذر از آن ها خشم ایشان را برمی انگیزد. مخالفت ها با نیما را هنوز از یاد نبرده ایم.گویی افسانه سلاح بدست به جنگ مثنوی رفته است.درحوزه ی اخلاق و فرهنگ و سیاست وضع از این نیز دشوارتر بود و هست.

اخلاق در دیدگاه آنان زاده ی مذهب است نه حاصل کارکرد طبیعی جامعه ی انسانی،و پیمان های اجتماعی ،دلیلش آین است که دردورا ن پیش از ادیان عبری نیز وجود داشته است.به همین دلیل تصور می کنند .بنیادهای اخلاقی پیکری است مومیایی شده و(بودن) جز ء ذاتی وازلی ابدی آن است.دگر گشت وشدن درکار نیست .همان گونه که قوم گرایان نیز درباره تباره قومی خویش این گونه می اندیشند.آنان به اراده ی تاریخ وخوی اوکه( شدن است ).بی اعتقاداند ومارا به اراده گرایی متهم می کنند درحالی که مراد ما از اراده تاریخ نیرویی ماورای طبیعی نیست که تاریخ را به جلوبراند بلکه مجموعه ی شرایط مکانی، زمانی، اجتماعی و گاه بیرونی یعنی مجموعه ای از درون بود ها وبرون بودهااست که تاریخ راشکل می دهد.به همین خاطر بازگشت به اخلاق ناصری ونصیحت الملوک وغیره …کاریست عبث ،در واقع دگر گشت یا دگر شوندگی را نمی توان از هستی زودود.هر نظریه ای که آن را نادیده بگیرد.گذارتاریخی هستی را انکار کرده است.

هرجامعه ای درزایش و شدن خود با دگرگونی های اخلاقی اجتماعی سیاسی و مذهبی ،حتی قومی روبرو می شود که زاده ی این (شوندگی )تاریخی است. بدین گونه است که تمدن ها می میرند.نشا نه هایشان در (تمدن گور) ها به جای می ماند اما این به معنی زنده بودن آن هانیست.کارباستان شناسی زیر وروکردن این تمدن کورهاست.برای بدست آوردن آگاهی برچگونگی( بودن)آن ها نه آزمایش ژنتیک برای وابستگی های نژادی و قومی اما تبار شناسان قومی باز گشت به (تمدن گور ها)را دست یابی به افتخارات واپس مانده و برافراشتن بت های جدیدبرای رسیدن به هدف های سیاسی اجتماعی خودپایه ریزی می کنند.، این مومیایی برآمده از تمدن گور هارااصالت می دانند.نه آگاهی از گذشته ای که به اراده تاریخ در تمدن کور ها خفته است.خویشتن ایشان ازلی ابدیست.مثلا بختیاری ایلمایی،یا آریایی یاعیلامی است.وهر دگر شدی از دید ایشان فاجعه است. بدین گونه میراث این باز گشت به خویش نا دگر گشت و نا شوندگی است.جابجایی های قومی وهزار اتفاق دیگر در این دیدگاه اثری ندارد.مثلااز دیده ایشان عرب کمری درنهایت عرب است . در حالی که آن ها از هر بختیاری ،بختیاری ترند. و در تمام پیش آمد های تاریخ صدوپنجاه سال اخیر دوشا دوش زراسون وطوایف دیگر شرکت داشته اند . اما به قول مردمان کوجه وبازار مرغ یک پا دارد.

قوم گرایان ومفهوم باز گشت به خویش

درمیان قوم گرایان،نظریه کاملن جنبه ی سیاسی دارد. و آن را برای هدفی خاص دنبال می کنند. ویرویرک ایشان این نیست که ما بربستر شوندگی قوم خود در طول تاریخ آگاه شویم. ایشان منافعی را دراین میان جستجو می کنند. نوع بازگشت به یک پارچگی خاصی را در نظر دارند. در بسیاری موارد من از خشمی که بعضی از ایشان نسبت به کاربرد وآژه (بختیاری) بدون وآژه( لر )از خود نشان می دهند متحیر می شوم.

ایشان برای دستیابی به هدف خودحتی زبان مشترکی نیز برایمان تدارک دیده اند و من نمی دانم چرا ما باید زبان خودمان را که از غرب تا شرق و شمال به جنوب بختیاری مردم ما بدون هیچ مشکلی با یکدیگر گفتگو می کنند و حتی یک وآژه ی ناشناس در این گفت گوها وجود ندارد. به کنار بگذاریم و زبان به اصطلاح مینجایی ایشان را که بسیاری از ما آن را نمی فهمیم به عنوان زبان قوم لر برگزینیم و تصور کنیم وجود این زبان برای ما وحدت آفرین خواهد شد. درضمن یادآوری می کنم مینجایی نام یکی از تیره های طایفه زلکی بختیاریست. اما ظاهرامرادایشان زبانی است که درمیان مردم شهر خرم آباد رایج است.

قوم شناسان وحدت طلب این نکته را درک نمی کنند که بسیاری ازاقوامی که اکنون خود را لر می دانند ممکن است درآینده  با دگر گشت های فرهنگی اجتماعی که رخ خواهد داد. راه مستقلی را در پیش بگیرند و این حق آن ها خواهد بود وهیچ ربطی به فروپاشی یا برجا ماندن قوم لر ندارد.همچنان که درطول تاریخ رخ داده است و اقوامی از دل یک قوم بیرون آمده اند. وامروز هیچ گونه پیوندی را با قوم مادر نمی پذیرند. که در اینجا نیازی به نام بردن از این اقوام نمی بینم. اتفاقا آن چه درباره قوم لر زیباست تنوعی است که درزمینه های زبانی، فرهنگی واجتماعی حتی لباس آن وجود دارد .در هیچ کدام از اقوام ایرانی تنوع به این گستردگی دیده نمی شود. وحدتی که بخواهد این ویژگی خلاق و بی مانند را از میان بردارد.چیزی جز تباهی به بار نخواهد آورد.

 امیر بختیار

1- از هراکلیتوس (550-480قم)فیلسوف یونانی وی بود را پوچ و افسانه می دانست از دیده او شدن و روانی جزء ذاتی هستی است.

2- آل احمد. غرب زدکی ص5-ت1342-

3- رک-آسیا در برابر غرب- داریوش شایگان 4- همان ص51

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا