در جادههای کویری آنقدر مسیر یکنواخت و بدون تغییر است که حس میکنی درجا میزنی و سرجای خود ماندهای. اگر هوای ظهر هم باشد که جاده در سراب گم میشود و انگار انتهایی ندارد. صبح از یزد حرکت کردهایم و حالا میانه راه رسیدهایم. هوای ظهر است و از ضبط ماشین صدای کمانچه کیهان کلهر میآید. انگار آلبوم “شب سکوت کویر” را برای این جاده ساخته باشند.
جاده باریک است و چشممان به دنبال تابلو “جندق” میگردد. شهری بر حاشیه جنوبی دشت کویر و شرقیترین نقطه اصفهان. شهری که “سون هدین” کویرنورد بزرگ سوئدی در کتاب “کویرهای ایران” از آن نام برده و دو روز در آن اقامت داشته است. اما مقصد نهایی ما “روستای فرحزاد” است که با گذشتن از “روستای مصر” به آن میرسیم.
[]
روستایی از توابع جندق که دارای دو خانوار و شغل اصلی آنها زراعت و کشاورزی است. در این روستا که توسط رملها و شنهای روان محصور شده اقامتگاهی قرار دارد که به “بارانداز طباطبایی” مشهور است و من به دعوت حسن دوستم که در آنجا مشغول به کار است قصد سفر به آن را کردهام.
از روستا فاصله داریم. آسمان پولک باران است. انگار ستارهها را دانه به دانه شسته باشی، دستمال کشیده و گذاشته باشی سر جایشان. به روستای مصر که میرسیم انگار قبلا بارها به اینجا آمده باشم. ناخوادگاه یاد فیلم “خیلی دور خیلی نزدیک” ساخته “رضا میرکریمی” میافتم. ظاهرا یکی از صحنه های فیلم، روستای مصر بوده و همین شروعی برای رونق این روستا شده است. آبادی فرحزاد کمی آن طرفتر است. چند خانه قدیمی مخروبه و خالی از سکنه و دو بارانداز همه آن آبادی است. سال ۱۳۸۵ “سید هاشم طباطبایی” که قبلا راهنمایی محلی گردشگران خارجی بوده شروع به بازسازی خانه قدیمی پدریاش میکند و بعد از مدتی که تعداد مسافران و توریستها افزایش مییابد خانه دوم را بازسازی میکند و آن را “بارانداز شماره دو” نام گذاری میکند.
در میان دو بارانداز محوطهای باز برای شترها در نظر گرفته شده و کمی آن طرفتر آلاچیقی از برگ نخل که بساط آتش اطراف آن را روشن کرده است. خانواده طباطبایی بسیار گرم و صمیمی هستند و رفتار آنها خیلی زود بازدیدکنندگان را به عضوی از خانواده آنها تبدیل میکند. ظاهرا هر وعده فقط یک نوع غذا سرو میشود و امشب از خوش شانسی ما “لاخُولی” آماده کردهاند. غذایی شبیه به دیزی اما با این تفاوت که با گوشت شتر است. برای پختن آن چالهایی میکنند و بعد ظرف را در آن چال میکنند. روی آن خاکستر میریزند و بعد روی آن آتش روشن میکنند. آنطور که دوستم حسن میگوید این غذا از بیابانگردها که برای آتش خود از سرگین شتر استفاده میکردهاند به یادگار مانده است. مسافران از همه جای ایران هستند و کویر زیبای فرحزاد میزبان مسافران اروپایی نیز هست.
باراندازها با سبک معماری دورنگرای خانههای محلی کویری بنا شده است. دو بار انداز مجموعا ۱۲ اتاق دارند که هر کدام دارای ایوان شاهنشین با سقف هلالی هستند. درون اتاقها تختخوابی وجود ندارد و از قرار معلوم در مجموع پاسخگوی ۷۰ نفر است. وارد اتاق که میشویم انگار به گذشته برگشتهایم. دیوار اتاق کاهگل است و گوشه آن چند پتو و تشک گذاشته شده است. اما در این هوای سرد یک شوفاژ نعمت بزرگی است که همه اتاق را گرم کرده است.
صبح از بارانداز که بیرون میآیم مثل سالن تئاتری که حالا چراغهایش روشن شده است تازه میفهمم اطرافم چه خبر است. تا چشم کار میکند شن است و ماسه و درختان گز. حسن میگوید: “اگر میخواهی بری توی رملها یا شنها کفشت را در بیار. اینجا همه تمیز میرن توی رملها و کثیف برمی گردن پس خیلی سخت نگیر”. شاید خاصیت کویر همین است. آدمها به دور از هر آنچه که هستند بیریا در خاک و ماسه راه میروند و وقتی بر میگردند دیگر خبری از آن لباسهای تمیز اتو کشیده نیست و به قول آقای طباطبایی صاحب بارانداز: “کویر اجازه ژست گرفتن و پز دادن نمیدهد. اینجا همه یکسان میشوند”.
وقت ظهر است و برای ناهار به بارانداز برمیگردیم. در مسیر هرچه چشم میچرخانم اثری از زباله و پلاستیک نیست. ظاهرا سال ۸۷ گروهی از دانشگاه آزاد داوطلبانه اقدام به جمعآوری زبالههای این منطقه کردهاند. از آن روز به بعد دیگر ممنوعیت ریختن زباله به طور جدی دنبال میشود و ورودی روستا پلاکاردی با این مضمون نصب شده است که “هر کسی یک کیسه زباله بزرگ به دفتر بارانداز تحویل دهد جایزه میگیرد”. اما مدتهاست که کسی نتوانسته جایزهای از دفتر بارنداز بگیرد.
یک روز از اقامتمان میگذرد و باید عصر اتاق را تحویل بدهیم. آنطور که حسن میگوید از چند ماه قبل اتاق رزرو میکنند و چون چادرزدن در محوطه ممنوع است، به همین دلیل متقاضی زیاد است. هوا رفته رفته تاریک میشود و ستارهها یکی یکی پیدا میشوند و من به جاده شب کویری میاندیشم و آن مسیر باریک در دل بیابان. آنچه در گزارش تصویری این صفحه میبینید حاصل سفر یک روزه من به روستای فرحزاد و دمی سکوت و آسایش در کویر است.
برگرفته از : جدید آنلین