ماه یونی را در حالی پشت سر گذاشتیم که سردترین ماه یونی در بیست سال اخیر در سوئد بوده است.
همه اش باد ملایم است و باران دلپذیر و رویش گل و گیاه و سرسبزی درختان بی شمار «و خدایی که در این نزدیکی ست/لای آن شب بوها/ پشت آن کاج بلند». آدم برای بار Nم از خودش می پرسد راستی اینهمه باران برای چیست و اینهمه آب در این سرزمین به کجا میرود که نه سیل ی راه می افتد و نه خانه ای خراب میشود؟
در بعضی نقاط کشور هم امسال پرباران ترین سال در یکصد سال اخیر ثبت شده است. تنها در استکهلم 129,2 میلیمتر باران در این ماه آمده است در حالیکه معمول آن 34,8 میلیمتر است. درجه حرارت در طول ماه نیز از حدود 20 درجه بالای صفر بالاتر نرفته و این از دمای نرمال در این موقع سال که تابستان باشد کمتر است. قابل توجه آنها که میگویند دنیا دارد گرم میشود!
سالهای دور که از ذهن اصلا هم دور نیستند را بیاد می آورم و رفتن دعای باران زیر آسمان بخیل و خشک خوزستان و بازی، هل هل هلونک … غله ها(مزرعه گندم و جو) تشنه باران بود و گله ها دشت بی علف را جولان میدادند.
هل هل هلونک/ خدا بزن بارونک/ خدا بزن تو بارون/ سی دل گله دارون / خدا بزن تو بارون / ز راست غله دارون
بچه ها گروهی در خانه ها را میزدند و میخواندند هل هل هلونک.. از هر خانه مشتی آرد میگرفتند تا مادری خمیر کند و یک نان تنوری قطور به پزد که به آن به گویش بختیاری «گِرده» می گفتند. توی خمیر ریگ درشتی میگذاشتند و بعد از پخت، نان را بین بچه ها تقسیم میکردند. ریگ به هرکس می افتاد بقیه شروع به کتک زدن او میکردند. و حالا یکی از مسن تر ها جلو میآمد و میگفت دست نگه دارند. آنوقت او ضامن میشد که بزودی خداوند باران می فرستد و بازی با دعای شخص مسن و به امید آمدن باران در چند روز آینده تمام میشد.
محمد حسین زاده