تاریخ ایرانزمین سرشار از افُت و خیزهای کوتاه و بلند و گوناگون است. این سرزمین به دلیل موقعیت جغرافیایی خود همیشه مورد حسد بسیاری بوده است. به همین خاطر اغلب مورد هجوم نیروهای بیگانه قرار می گرفته است. حملۀ اسکندر و نابودی سلسلۀ هخامنشیان، حملۀ اعراب و ویران نمودن ایران و اشغال این سرزمین و تحت قیمومیت کشاندن آن نزدیک به چهارصدسال تا حملۀ مغول و دیگر حملات، همگی گواه بر داشتن موقعیت خاص این سرزمین است. تردیدی نیست که این حملات تأثیرات مُخرب خود را بر روح و روان مام وطن ایرانزمین داشته، دارد و خواهد داشت.
یکی از خطرناکترین این تأثیرات بر روانِ تاریخی ملت ایران، بی اعتمادی به خود و وحشت از بیگانه گان است. دیگر اینکه ما از ترس هجوم بیگانه و استیلای آنها بر جان و مال و خاک ایران و ایرانی، پناه به قدرت هایی بُرده و می بریم که از بیگانگان بر ما بیشتر ظلم روا داشته و دارند.
اما از همه مهمتر تاریخ این دویست سال گذشته است. زمانی که اروپا و بخش عظیمی از جهان از نردبان ترقی بالا رفته و دوران صنعتی شدن و مُدرنیزم را طی می نمود، ملت ایران در اسارات جهل و عقب ماندگی صنعتی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و … بود.
نهضت مشروطیت جرقه ای بود برای بیداری و می توانست در دوران خود دستآوردهای خوبی به همراه داشته باشد. اما عدم زمینۀ لازم در بین توده های مردم باعث به قهقرا رفتن آن نیز شد. نتیجۀ حاصله از حرکت مشروطیت درگیری های درونی بین نیروهای با قدرت و ریخته شدن خون های بسیاری شد که مثل بقیۀ تاریخ ما به ناحق بود.
اما سرزمین لُرستان وضعیتی فاجعه آمیزتر از بقیۀ اقوام ایران صد و بیست سال پیش را داشت. اگر همۀ داستان هایی را که پدربزرگم در دوران کودکی من در شب های طولانی پاییز و زمستان در جمع اقوامش تعریف می کرد را تماما حقیقت نپنداریم، اما تاریخ نوشتۀ شدۀ بعدها به ما نشان می دهد که بدترین نوع نظام فئودالی- برده داری در لُرستان وجود داشت. رعیت بیچاره با بردگی تمام بر روی زمین ارباب جان می کند و بیش از نصف حاصل کارش را ارباب و مأمورینش با زورگویی تمام از می گرفتند و جرأت نفس کشیدن هم در مقابل ارباب و اوباشانش را نداشت. فاصلۀ زمانی طولانی از آن دوران لُرستان تا به امروز نیست که سخنان آن پیرمرد را دروغ بپنداریم. ارباب حتی اختیار ناموس رعیت را نیز داشت و فضاحت های بسیاری بر سر رعیت و خانواده اش در می آورد. هر زمان هم که اختلافی بین سران خوانین بزرگ در بین طوایف می افتاد باز این دهقان بدبخت بود که می بایست در صف اول برای ارباب جانفشانی کند.
جالب اینجاست که علارغم گذشت این سال ها و تغییرات وسیع در شکل جامعه در لرستان، هنوز تفکر غالب بر روانشناسی اجتماعی – فرهنگی قوم لُر، تفکر فئودالی است. اگر من از دور ناظر بر آن جامعه هستم اما شما که در آنجا زندگی می کنید به یقین می توانید گواهی دهید که حضور پُررنگ اقوام ده نشین که ظرف این سی سال اخیر به شهر کوچ کرده اند، مستقیما با بار فرهنگی خود در روابط روزانۀ خود زندگی می کنند که به شدت دهقانی – فئودالی است.
در این میان رضاشاه محملی بود برای اینکه ایران بتواند از دوران برده داری – فئودالی عبور کرده و به دوره ای “نسبتا” مُدرن برسد. فراموش نکنیم که نویسندۀ این سطور هرگز قصد چشم پوشی از اشتباهات بیش از حد رضاشاه در شیوۀ کشورداری او در دوران زمام داریش را ندارد.
بر هیچ کس پوشیده نیست که رضاشاه با خود تحولات عظیم اقتصادی به همراه آورد که می توانست برای همیشه زمینه ساز تغییر فُرماسیون سیاسی در ایران از یک سرزمین عقب افتاده به یک کشور دموکراتیک و مُدرن شود. اما تا این حد در توان پُتانسیل فکری رضاشاه نبود. اوفقط می دانست که با حکومت های ملوک الطوایفی نمی توان یک سرزمین مدرن داشت.
می توان ظهور رضاشاه را از زوایۀ دیگری نیز دید و آن کشف نفت در جنوب ایران، حضور قدرتمند امپراطوری انگلیس و عدم امنیت و ثُبات در مرزهای جغرافیایی ایران. در درون نیز ایران چندپاره بود. نیروهای بیگانه برای استیلای خود بر منبأ نفتی ایران، نیازمند یک دولت واحد و یک حکومت مرکزی قدرتمند بودند. از این میان قُرعه به نام یک قزاق افتاد. رضا خان میرپنج در کودتای بیست و چهاراسفند 1299 خورشیدی در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار داشت. حمایت انگلیس نیز از او در ابتدای بدست گرفتن قدرت در تهران و پوسیدگی نظام قاجار و نابودی این سلسله در روند تاریخی خود، رضاخان میرپنج را به پادشاهی قدرقدرت تبدیل کرد. این بار دوباره مردم ایران از ترس بیگانه به یک نیروی تمامیت خواه جدید پناه آورد.
رفُرم های اقتصادی – اجتماعی رضا شاه در نوع خود و در بُرش تاریخی خود، زیرساختارهای یک دولت مدرن را به همراه داشت منهای اصلاحات سیاسی که در توان فکری او نبود و در این مورد او آیینۀ تمام نمای پتانسیل دوران خود و اکثریت مردم ایران بود. بر کسی پوشیده نیست که در این دوران روشنفکر ایرانی تلاش بسیار برای مبارزه برای تغییر در رفتار سیاسی دوران خود را داشت. اما فشار نظام رضاشاهی و سرکوب نیروهای مخالف نظرات خود باعث بی رنگ شدن تحولات عظیمی بود که رضاشاه تنها ظرف 10 تا 15 سال توانست بوجود آورد.
نقل قولی می کنم باز هم از پدربزرگم شکرالله پیامانی (متولد 1280 فوت 1364 خورشیدی در خُرم آباد). او از قول رضاشاه می گفت که: لُرستان دیوستان است. چنانچه لُرستان را از چنگ خان ها برهانم، تمامی ایران را یکپارچه خواهم کرد.
در روند مُدرن کردن ایران (حالا از هر نگاهی و به وسیلۀ هر کسی دیگر) می بایستی نظام فئودالی محو و نظام سرمایه و صنعت به جای آن می آمد. در ضمن خان ها و اربابان حاکم بر سرزمین لُرستان مگر چه دست آوردی برای لُر و لُرستانی داشتند که حالا عده ای از جوانان رضاشاه را تکفیر کرده و سرکوب نظم جنایت گونۀ خانسالاری را نوعی جنایت تاریخی اطلاق می کنند! آیا این به نوعی هم صدا شدن با طبل تو خالی نظام حاکم نیست که فکر می کند خود نمایندگی بهشت برین بر زمین را دارد و نظام های قبل از خود نمایندگان شیطان و جهنم؟! با کمی دوراندیشی می بینیم که جهنم امروزین در ایران و بخصوص در لُرستان تماما دست آورد این نظام است. وگرنه اگر رضاشاه در هفتاد هشتاد سال پیش جاده ها را امن نمی کرد، به یقین هیچ آخوندی امروز امکان جابجایی از این ده به ده بغلی را نداشت.
کامران پیامانی
دستتون درد نکنه. خوب نوشته ای. من مصداق کلام شما را به یکی از خوانین ساکی و نو چه هایش ارجاع می دهم که چه جفاها و هتک حرمت ها در حق مردم بالاگریوه روا داشتند.
خان ها درورشون گذشته…
اما هنوز فرهنگ لری در پیچ و خم زندگیه ایلیاتیه…
تو شهر هستیم یا تو روستا اما هنوز فرهنگ شهریگری و روستانشینی امروز در این فرهنگ دیده نمیشه.
چون راه و رسم رشد و پیشرفت اجتماعی رو بلد نیستیم.
انگار هنوز منتظر همون ایلخان یا رهبر پیش برنده ایم.
لک بودن و بختیاری بودن و… نباید حذف بشه چون این ها میتونن عامل پیوستگی باشن.
بهتره ایده آلات انسانی رو برای یک قوم کهن اما ناسازگار با دنیای امروز مطرح نکنیم.چون چیزی جز آسیب نصیبمون نمیشه.
از برخی توهین ها و نادانی ها هم ناراحت و دلسرد نشید هنوز باید چاره اندیشی کرد.
ابتدا باید بر محیط مسائلمون شناخت پیدا کنیم اونم یک شناخت عمیق و همه جانبه.
یکی از ثروتمند ترین افراد ایران که گفته می شود 1% ناخالص ملی ایران از اوست از نوادگان صمصام السلطنه بختیاری است که با قدرت تفنگداران بختیاری چند ماهی هم نخست وزیر ایران بود . او الان چند ده کارخانه دارد ولی نمی داند سرزمین بختیاری یا لرستان بزرگ اصلن کجاست ما بهتر است از تعصب به چند خان زورگو دست برداریم و قبول کنیم دلیل اصلی عقب ماندگی قوم لر همین خان ها و کوچ نشینی بلند مدت آن ها است ما هنوز تفکر ایلیاتی داریم یکی می گوید لرم یکی می گوید لکم یکی بختیاری 4 یا 7 و هنوز معنای اتحاد را با وجود حداقل 3000 سال زندگی در سرزمینی پیوسته را نداریم
خبر نداری همین چند وقت پیش که مقاله ای در مورد دزدیده شدن سنگ نگاره های غار میرملاس منتشر کردیم، یه بنده خدایی برایمان ئی میلی سراپا ناسزا فرستاد که فلان فلان شده های لر، میرملاس و کوهدشت مال لکستان است به شماها چه مربوط. اگر آنرا منتشر میکردیم باور کنید شیطان هم از کلمات بکار برده شده این شخص شرمش میآمد!
سلام دوست اروپا نشین.
بعد بیست سال زندگی در تهران لحظه شماری میکنم که برگردم سرزمین خودم زمینی رو آباد کنم.پیشنهاد میکنم شمام بیایید.
پدربزرگ خان من یکسال نیست که فوت کرده اما اونطور که شما میگی نیست. مخصوصا بحث ناموسی! من علنا از پدرانم چیزی نشنیدم. اگرهم بوده مسئله ای عمومی نبوده که به همه ربطش دادین..
پهلوی قابل دفاع نیست چون سیاست سرکوب خوانینشم بحثی ملی نبود!!
بحثی ضد ملیه.غارتگری با وجود تعصبات قومی و ملی برای خارجی ها و امروز داخلی ها شدنی نبوده..یه نمونش قیام مشروطه.
البته مسائل جنبه های خوب و بدشون در کنار همه.
بنظرم پهلوی اگر مردم دوست بود شیوه های بهتری اتخاذ میکرد…اما این خاصیت دست نشاندگیه که از خودت اراده ای نداشته باشی.
وقایع دوران سقوط ایرن تو جنگ دوم رو بخونید…سیاست های کشورهای بیگانه در قبال کشورهای جنوب رو بخونید،به یک هماهنگی های موضوعی با عملکردهایی که به رضاخان نسبت می دیم می رسیم.
ضعف امروز قوم لر حاصل قلع و قمع رضاخانیه.امروز لرها افتادن تو یه مسیر سراشیبی که دوستان بهشتیمون هم دارن به حد اعلی ازش استفاده میکنن.
پیشنهاد میکنم برگردید تا با هم لرستان رو بسازیم.
AYUBMOHAMADI@GMAIL.COM