مسئولین محترم سایت ستین لر.
راجع به مطلبی بنام “رنگ شاد در لباس زنان بختیاری” که دیروز بر روی سایت قرار داده شد و بازتاب گفته های آقای یونس شفیعی در این خصوص میباشد، چندین مورد اشتباه وجود دارد که از ناآگاهی نویسنده و عدم شناخت وی از آداب بختیاریها حکایت میکند. امید است که بررسی نموده و به هر طریقی که صلاح میدانید نسبت به رفع این نقیصه اقدام فرمایید. توضیح اینکه بجز پاراگراف اول که خلاصه ای از کل مطلب بوده و فونت آن پر رنگ و برجسته میباشد- و من آنرا به حساب نیاورده ام- بقیه پاراگرافها را شماره بندی کرده و نکات نا صحیح را در همان قسمت آورده ام.
پاراگراف اول – نویسنده مطلب نوشته است “…«دالو» كه به پير زن طوايف در قوم بختياري اطلاق ميشود، به شكلي رهبري كوچ را به عهده دارد كه در بيشتر نزاعها و مشكلات سخن او حرف اول و آخر به شمار ميآيد زيرا هدايت نسل جوان قوم با «دالو» است” که به نظر من صحیح نیست و به یک توضیح کلی احتیاج دارد. در خانواده های بختیاری والدین و بزرگ سالان از جایگاه ویژه ای برخوردارند و فوق العاد مورد احترام جوانترها و افراد خانواده قرار دارند و از آنها به خوبی نگهداری میشود, حتی در هنگام کوچ, آنهایی را که توانایی راه رفتن ندارند, و یا احتمال سقوط از روی اسب وجود دارد, توسط جوان تر ها, بصورت کول در پشتشان حمل میشوند و از راههای بسیار خطرناک و صعب العبور همراه با ایل کوچ میکنند. چند خانواده که معمولا” با هم نسبت نزدیک دارند و قوم و خویش هستند, تشکیل یک «مال» میدهند و همیشه در کنار هم, سیاه چادرها یشان را برپا میکنند.
هر کدام از این مال ها یک فرمانده و یا سرپرست دارد که آن مال, بنام آن شخص نامیده میشود و معمولا” یک پیشوند «آ» بمعنی آقا و یا بزرگ, به آن اضافه میکنند, مثلا” مال آ رستم و یا مال آ خدامراد. این شخص معمولا” مسن ترین مرد در آن مال میباشد و در تمام تصمیم گیریهای مربوط به مال, حرف اول را میزند. در گویش بختیاری, پیرزن را دالو مینامند. این دالو ها که معمولا” مادر بزرگها هستند, همانطور که گفته شد, ارج و قرب زیادی در مال دارند ولی آنطور نیست که تصمیم گیران نهایی باشند. زنان در تمام خانواده های بختیاری, نقش ردیف دوم و اطاعت از پدر خانواده را دارند و همیشه گوش به فرمان او هستند. نقش دیگری که زنان اعم از پیر و جوان هنگام کوچ دارند, ایجاد سر و صدای زیاد, همراه با “کِل زدن” و یا نهیب, بمنظور ایجاد هیجان برای حیوانات باربر و ترغیب کوچندگان, در مسیر های خطرناک و یا هنگام عبور از رودخانه های خروشان, میباشد. بنابراین رهبری دالو به هنگام کوچ اصلا” صحت ندارد.
پاراگراف چهارم – راجع به پیراهن زنان بختیاری, نوشته شده است که “…در دوخت پيراهنهاي محلي شكافهايي 2 گوشه آن به منظور مشخص شدن بهتر چينهاي تنبون قري ايجاد ميكنند” که بنظر من این شکاف ها و یا چاک ها که در دو طرف پیراهن, از روی کمر تا پایین لباس ادامه دارد, برای راحتی در راه رفتن, بلند شدن, نشستن, کارهای خانه و همچنین هنگام کوهنوردی و عبور از صخره ها در نظر گرفته شده است و اصلا” ربطی به چین های تنبان ندارد (عکس شماره 1)
پاراگراف پنجم – راجع به شلوار زنان بختیاری نوشته شده است “…براي راحتي در راه رفتن و مشخص شدن رقص چينهاي تنبون خود شلوارهايي تنگ شبيه به ساپورت ميپوشيدهاند” که این قسمت هم بنظر من درست نمیباشد. زیرا در بختیاری همه ی لباسها بمنظور راحتی, دوخته میشوند و هیچ شلوار تنگی هم نمیپوشند. آن شلوار تنگی که نویسنده اظهار نموده هست, احتمالا” مربوط به زیر شلواری است که اصلا” دیده نمیشود و تنگ هم نیست بلکه مانند زیر شلواری معمولی آقایان دوخته میشود.
پاراگراف ششم- راجع به روسری زنان نوشته شده است “...زنان بختياري به جاي پولك سكههايي از طلا و نقره بر روسريهايشان وصل كرده” که به نظر من, این قسمت نیز اشکال دارد. زنان بختیاری چیزی بنام روسری ندارند و همان «می نا» که بعنوان روسری از آن استفاده میشود, هیچگونه پولک یا سکه ای به آن دوخته نمیشود (عکس شماره 2)
بلکه با سوراخ کردن انواع مهره های رنگی, اشیاء تزئینی و سکه های قدیمی, آنها را از یک ریسمان نازک و محکم بطول تقریبی یک تا یک و نیم متر, عبور میدهند که به آن «بند سیزن» گفته میشود و بعد از وصل کردن یک سر آن به یک طرف لچک, یکی دو تاب به دور گردن میدهند و سر دیگر آن را به طرف دیگر لچک سنجاق میکنند و معمولا” آنرا به پشت سر می اندازند تا در روی مینا قرار گیرد و تزئینات آن, مورد توجه قرار گیرد.(عکس شماره 3)
پاراگراف هفتم – اظهار شده که “…زنان بختياري علاوه بر لچك پيشاني خود را نيز با سكههايي از طلا و نقره پر ميكنند” به نظر من, این قسمت نیز دارای اشکال است, زیرا زنان بختیاری بجز آنهایی که مسن هستند و بعدا” راجع به آنها توضیح خواهم داد, پیشانی خود را با هیچ چیزی, حتی سکه و یا طلا و نقره نمیپوشانند. بلکه در جلوی بعضی لچک ها, سکه هایی شبیه همان ها یی که در «بند سیزن» استفاده میشود به جلوی لچک میدوزند تا موهای جلو سر را که از لچک بیرون زده است, تزیین کنند, که به این نوع لچک ها «لچک ریالی» گفته میشود. آهنگ «دهُدر لچک ریالی» زنده یاد مسعود بختیاری را همه می شناسیم. راجع به اینکه فرموده اند “… لچك بر سر كردن ميان همه زنان بختياري مرسوم است اما دختران كمتر بر سر ميگذارند” اتفاقا” دختران, بیشتر از زنان مسن, از لچک استفاده میکنند (عکس شماره 4)
زنان مسن معمولا” از یک دستمال بزرگ که تیره رنگ هست و به آن دستمال “هفت رنگ” میگویند به جای لچک استفاده میکنند. راجع به اینکه فرموده اند “…زنان چيز ديگري شبيه به كت كوتاه بر تن ميكنند كه “دلك” نام دارد و از جنس مخمل ميباشد“. این “دلک” که ایشان فرموده اند, من در هیچ منبعی ندیده ام و به نظرم یا وجود ندارد و یا شاید منظور ایشان “جلیزقه” میباشد که یک کت کوتاه از جنس مخمل و دارای آستر مبیاشد که شبیه به جلیقه های قدیمی مردانه و بدون آستین میباشد.
پاراگراف هشتم – اظهار شده که “…زنان بختياري در پوشش محلي بر پيراهن خود پيراهن ديگري بر تن ميكنند كه “جوه” نام دارد” به نظر من این قسمت هم اشکال دارد. زیرا «جوه» در زبان بختیاری بمعنی پیراهن است که حتی برای نامیدن پیراهن مردان بختیاری هم کاربرد دارد. شاید منظور نویسنده ی این مطلب, لباس زیر زنانه بوده که به آنهم جوه میگویند.
پاراگراف نهم – نوشته شده که “…معمولا زنان مسنتر دور سر خود پارچههاي سياه و نازكي به طول نيم متر ميبندند كه در زبان محلي به آن “مينا” گفته ميشود” که به نظر من اینهم درست نیست چون مطلقا” در بختیاری چنین چیزی وجود ندارد و مینا چیز دیگری است. همانطور که اشاره کردم، معمولا” زنان مسن از دستمال بزرگ هفت رنگ استفاده میکنند و بعد از دولایه کردن و بستن آن در پشت سر، مجددا” اضافه ی آنرا که در پشت سر گره خورده، چند بار تا میکنند و بعد از عبور از جلو پیشانی بصورت چپ و راست به پشت سر برگشته و مجددآ در همانجا گره میزنند (عکس شماره 5)
راجع به بیرون بودن گوش هم ایشان فرموده اند “…بيرون بودن گوش زنان بختياري نيز به فرهنگ اين قوم بازميگردد زيرا صدا نقش اصلي در زندگي عشايري ايفا ميكرده است. به همين خاطر زنان بختياري براي شنيدن صداهاي كوهستان، گله، حركت حيوانان وحشي و… گوشهايشان را خارج از پوشش روسری هایشان قرار میدهند” که این نیز صحیح نمیباشد زیرا زنان بختیاری تلاش میکنند که هیچ جای بدنشان در ناحیه سر و گردن دیده نشود و با همان لچک کاملا” روی گوشها را میپوشانند (عکس شماره 6)
پاراگراف یازدهم – راجع به گیسوهای زنان بختیاری, مرقوم فرموده اند “...پَل (گيسوان) زنان بختياري همانند كمر زردتشتيان كه 72 گره زده ميشد، 38 گره دارد كه به تعداد گرههاي آن سن زن مشخص ميشود” این مورد نیز درست نمیباشد. چون موهایی که در قسمت جلو سر قرار دارند بنام «تُرنه» نامیده میشوند که بعد از لوله کردن، آنها را به زیر بند های لچک که در زیر گلو گره زده شده اند گیر میدهند. موهای بلند را که «پَل» نامیده میشوند, از دو طرف سر به جلو آورده و بیرون از مینا در روی سینه قرار میدهند که هیچ نوع گرهی هم که سن شخص را مشخص کند به آن زده نمیشود. (عکس شماره 7)
پاراگراف دوازدهم – راجع به بریدن گیسوها، نوشته شده “...ايرانيان رسمي به نام «گيسو برون» دارند” که درست نیست, زیرا کلمه ی گیسو در گویش بختیاری وجود ندارد و صحیح آن «َپل بریدن» میباشد. راجع به آویزان کردن موهای بریده شده هم از کلمه ی »مانگه» استفاده کرده اند که به نظر من ممکن است خطای املایی بوده و منظور ایشان «مافِگَه» بوده، که از چیدن تعدادی سنگ بر روی هم و ساخت یک بنای یادبود کوچک درست میشده.
پاراگراف سیزدهم – راجع به بریدن گیسوها, نوشته اند “…گيسو در فرهنگ بختياري نشانه عصمت و وقار يك زن است به طوري كه هر زني كه كار زشت و ناسزايي انجام ميداد گيسوانش را ميبريدند كه اين خود بدترين نوع تنبيه براي زنان نابكار در اين فرهنگ به شمار ميآمد” که من فکر میکنم باید یک توضیحی در اینجا بدهم تا با «پَل بریدن» که در پاراگراف قبلی توضیح داده شده, اشتباه نشود. همانطور که در مطلب هم آمده در بختیاری، زنان خطا کار (مثل زنای محصنه), به جای سنگسار، بدستور خان موهایشان از ته تراشیده میشد و بر روی سر او مقداری مدفوع گاو میمالیدند و او را در میان آبادی میچرخاندند که این رسم کاملا” برچیده شده.
با احترام- دانش عالی پور
خانم آذر عالی پور من بچه ماهشهر زادگاه تو هستم خیلی وقته دوست دارم بتوانم از شما سراغی بگیرم اما نتوانستم من در جمع نخبگان شهر از شما و افتخاراتتان یاد کرده ام کاش ایمیل یا شماره تماستان را بدست بیاورم ansarian11@yahoo.com
برادر عزیز و ارجمند, جناب آقای یوسفی نژاد
با عرض شرمندگی از اینکه باز هم نتوانستم شما را بجا بیاورم, بله ما هم در لین 21 سکونت داشتیم که تقریبا” همسایه بوده ایم و توی یک محله زندگی میکرده ایم. آفرین بر هوش شما.
من بعد از گرفتن دیپلم, به تهران رفتم و فقط گاهگاهی به مسجدسلیمان سر میزدم و زیاد اهل رفت و آمد با دوستان هم نبودم و همین موضوع باعث شده که دوستان زیادی در مسجدسلیمان نداشته باشم. برادرم ایرج که از من کوچکتر است, فوق العاده اهل دوست پیدا کردن و رفت و آمد با دوستانش بود که به احتمال زیاد شما را کاملا” میشناسد. او در همین ونکوور زندگی میکند و حتما” سلام شما را بهش میرسانم.
راجع به نوذر هم, بله او از من و ایرج هم کوچکتر است و همانطور که فرموده اید, در هنرستان درس میخواند, او الآن در اسپانیا زندگی میکند و اگر همکلاس بوده اید, حتما” شما را میشناسد. به برادرتان سلطون هم سلام گرم برسانید و شرمنده که او را هم به جا نمی آورم. از اینکه اظهار آشنایی نمودید, بینهایت سپاسگزارم.
سلام آقاي عاليپور گرامي البته اگر منهم ميخواستم با نامتان
شما را بياد بياورم حتما مشكل شما را پيدا ميكردم (آخه پير شده ايم كاكا) نفتون لين 24 (لين حافظي) اتاق 5 حتما برادر كوچكم (سلطون) كه شماره ي همه ي تاكسي ها شهر را از بر بود فراموش نكرده اي ؟! راستي برادر كوچكترت كه احتمالا در هنرستان با ايشان همكلاس و شايد هم مدرسه بوديم كجاست (شايد نوذر) سلام منو برسونيد
آذر جان, از اینکه وقت گرانبهایت را صرف خواندن این مطلب کردی و آنرا مورد تأیید قرار داده ای, بینهایت سپاسگزارم. موفقیت چشمگیر تو را در ترجمه ی آثار ادبیات جهان, تبریک گفته و منتظر چاپ ترجمه های جدیدت هستم.
عالي بود دانش جان، من هم همهاش را تأييد ميكنم.
آقای یوسفی نژاد عزیز, از اظهار لطف, و دقت نظر شما بینهایت سپاسگزارم. برایتان بهترین ها را آرزو دارم.
هومان جان, از اینکه به این مطلب توجه کرده و نظرت را نوشته ای, ممنونم. برایت در “دیده بان طبیعت بختیاری” آرزوی موفقیت و پیروزی دارم.
درود آقاي عاليپور توضيحات خوب و نسبتا جامعي بود مرسي
عالی بود دانش خان
ممنون