قانون و جامعه.
قیصر: دفاع تراژیک از شرافت.
یکی از محبوب ترین ژانرهای (انواع) فیلم در ایران، شاید مشابهی کارکردی با وسترن امریکایی، فیلمهایی با سوژه مسائل ناموسی و وظیفه تراژیک مرد برای انتقام گیری است. زیرا وقتی یکبار شرافت خدشه دار شد نمی تواند به طور کامل بازسازی شود و جنایت حتی در دفاع از شرافت، دنیای اجتماعی، جایگاه قانونی و معصومیت دینی فرد را تخریب می کند. با وجود این، به خاطر رنج از دست دادن همه احترام خود و خانواده، این یک اجبار اخلاقی و قهرمانانه است که نمی تواند نادیده انگاشته شود.
فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی (1969میلادی، 1348 شمسی) به شکل گسترده ای تحت عنوان بهترین فیلم این ژانر در نظر گرفته می شود، فیلمی که سطح معمولی این قیبل فیلمها را ارتقاء می بخشد و به ارزش های هنری خاص خودش دست می یابد. همان طور که برای بوف کور اتفاق افتاد، بینندگان بر اساس احترامشان به فیلم تقسیم بندی می شوند. بینندگان طبقه متوسط ادعای برائت از آن را دارند، و از فیلم به عنوان بحثی علیه انتقام و پرتره ای از زندگی در میان طبقات پایین تر جنوب تهران “گویی که واقعا وجود دارد”، یاد می کنند. از سویی دیگر، در بین بزرگسالان جامعه، عناصر احترام برانگیز و قهرمانانه کم ارزش نشده اند. برای هفته ها بعد از اکران فیلم، جوانان به خاطر همذات پنداری نمادین با قیصردر کفش هایشان چاقو می گذاشتند. بگفته آنها این وظیقه دولت است که از چنین مسائلی مراقبت کند، اما همه موافق شیوه خاتمه دادن قیصر هستند، قبل از اینکه پلیس اقدامی بکند.
سهل و ممتنع بودن فیلم قیصر در قدرت نمادینی است که از خلال هماهنگ ساختن چارچوب های اجتماعی قهرمانانه، قضاوت محور و مردانه به دست می آورد. اول، یک تنش دراماتیک وجود دارد: آیا توهین به ناموس قبل از اینکه سیستم قضایی دولتی مداخله کند با موفقیت، انتقام گیری می شود؟ فاطی، خواهر قیصر توسط برادر بهترین دوست او مورد تجاوز قرار گرفته است و فیلم با خودکشی فاطی آغاز می شود. «فرمان» برادر بزرگتر قیصر در اولین تلاشش برای انتقام گیری کشته می شود.
قیصر در انتقام گیری موفق می شود اما توسط آخرین فردی که برای انتقام تعقیب میکند چاقو می خورد و قبل از دستگیری به وسیله پلیس به او شلیک می شود. «فرمان» در پاسخ به این حرف که انتقام فقط می تواند کشتار بیشتری را باعث شود می گوید: «این مساله ناموس است، احتناب ناپذیر است.» قیصر نیز فورا در می یابد که مرگ خواهرش هم چون مرگ اجتماعی اوست. او می گوید: «کار دیگری در این دنیا ندارم.» نمی تواند فرار کند: در جریان انتقام گیری نجس شده است؛ نمی تواند ازدواج کند. منطق درام توسط ساختاردهی عمل با یک جهان اجتماعی کوچک قوام می یابد که کاملا از هم می پاشد: متجاوز، برادر بهترین دوست مقتول است، برادر دیگر در شراکتی با پدر نامزد قیصر و یک قصاب از طبقه ای چون طبقه فرمان است. چون مرگ فاطی به معنای مرگ برادرانش است، پس مرگ آنها به معنای مرگ مادرشان است. حتی پیوند خانوادگی و نامزدی قیصر نیز می شکند. او به امام زاده می رود و دعا می کند :« من می دانم که دارم گناه می کنم؛ نمی توانم با یک دختر معصوم ازدواج کنم؛ خودت او را خوشبخت کن و باعث شو که با صبوری این شرایط را بپذیرد.»
فیلم با باورهایی که علیه خالکوبی شاهان و شوالیه های قدیم وجود دارد آغاز می شود: عقابی با چنگال های گشوده، عقابی که کودکی فرشته صورت را بلند می کند، و کودک که چاقویی را بر گلوی عقاب نگه داشته است. تصاویر پهلوان ها (قهرمانان اسطوره ای، ورزشکاران زورخانه های سنتی) به طور مداوم روی دیوارهایی هستند که بر روی قیصر سایه می اندازند گویی روح او هستند. هر وقت که او یکی از سه برادری را که به دنبالشان است می بیند خم می شود و پاشنه کفشش را ور می کشد (راه رفتن عادی تیپ هایی چون قیصر با پاشته کفش های خوابیده است)، صدای ساز تنبک (درام جنگی) و کوبه زنگ زورخانه اوج می گیرد، و او به راحتی- و نه به روال زرتشتی جنگ با اهریمنان- مرتکب قتل می شود. بعد از اینکه او اولین هدفش را می کشد، دایی اش شاهنامه فردوسی را بر می دارد و ناامیدانه می پرسد که آیا بی حساب نشده اند و قیصر قاطعانه می گوید: «نه دو برادر دیگر مانده است.»
نوشته مایکل فیشر- ترجمه زهرا سادات
برگرفته از: انسانشناسی و فرهنگ
ba tashkor az neveshtere bala ,be bavare man in fil be noei ghanon gorizi ro tarvij mikone,be onvane mesal farmon va gheysar hazer nistan ghazyaro ba polis dar miyan bezaran,az tarfi adam mikoshan ,kash filmahaye sakhte mishdod ke amozande mibod va mokhatab ro be fekr fro mibord,