نمادِ مقاومتِ میهن و تاریخِ مقاومتِ ملیِ ایران در انجمنِ ستینِ لُر

نوشتۀ: لطفی بابااحمدی

استاد نعمت آزرم، میهمانِ ما بود. با دستی پُر از شعر، ترانه، ُسرود و گامی بُلند و اُستوار از پایداری و ایستادگی در برابر استبداد.

آنچنان با روحِ میهنِ خویش در هم تنیده شده و آنچنان گرم از غرور ملی است که چه بخواهی چه نخواهی با خود هم­راهت می­کند و ما غربت­نشینان، این فرصت و این شانس را یافتیم تا دمی با او همراه شویم.

به دنبالِ قافله­ سالاری که اوست، در شبِ شعری وزین، بر بالِ حنجرۀ رسای او، به میهنِ خویش سفر کردیم و از آنجا با فریادهای رسایش به سرمنزلِ آزادیِ میهن رسیدیم.

در میهن ما کنون زمان منفجر است

آینده فُشرده­نای اکنون در دست:

میراثِ هزارسالۀ جهل و دروغ،

این بار از این رزم نمی­یارد رست (ص 33 کتاب بهار تا بهاران)

در پُشتِ میزِ خطابه، در لحظاتی که شورِ میهنی­اش به اوج خویش می­رسید، مانده بودی که این هفتاد و اندی سالۀ پیر، انگار از خراسان پای بیرون نگذاشته است و چگونه است که هم­چنان پُرشورست و جوان. آن چنان پُرشور و جوان که در رکابِ شعرش باید می­دویدی تا از او عقب نمانی. چرا که نه تنها از مرزهای کنونی میهن می­گذشت که گویی رستمی­ست از آن سوی اسطوره­ها که زمان را در نوردیده و از مرزهای ایران باستانی آمده است با کیفرخواستی علیه مستبدین تا آنها را بر سرِ جای­شان بنشاند:

جمهوری ایرانی ما در راه است

سیلی­ست که کوه پیش پایش کاه است

بعد از دو هزاره دین و دولت با هم

آزاد وطن ز چنگِ شیخ و شاه است. (ص 39 همان کتاب)

پایانِ نبرد هست روشن چون روز

فرهنگ شود به جهل بی شک پیروز

هر چند خلیفه چاره­ها اندیشد

دیروز شکست می­خورد از امروز (ص 37 همان کتاب)

و از غزلِ قصیدۀ چکامۀ بهمن که اوجِ شورِ میهنی استاد در آن در جوش و خروش است:

دختران و پسران! های جوانانِ وطن

وطن از هممتتان جانِ جوان یافت به تن

زن که دیده­ست از این­گونه به بُرنایی شیر

شیر زین­گونه که دیده­ست در اندازۀ زن

خونِ بابک به رگِ جانِ شما می­جوشد

پُرتوان است و جوان باز هم ایرانِ کُهن

و بعد از اینکه نویدِ آزادی و رهایی در زمانی بسیار نزدیک را می­دهد، می­سُراید:

زان سپس جُنبشِ گُستردۀ فرهنگی ماست

و غُبار از رُخ تاریخِ سراسر، رُفتن

کیست اکنون که در این رزم، سلح­شوران را

بوسه بر دست و سر و رو زند از جانبِ من

نکتۀ گفتنی، این است که استاد با هوشیاری، نقشِ جوانان و به ویژه زنان را در راستای جنبشِ آزادی­خواهی میهن به درستی تشخیص می­دهد:

زنجیرۀ بزرگِ “نه” در راستای بازِ خیابانِ انقلاب، باز،

زنان بودند.

ما سروران وقوعِ زلزله را در نیافتیم،

زن­ها و دخترانِ جوان بودند! (ص 64 همان کتاب، سرودۀ هشتم مارس دو هزار و ده)

ما انجمنِ ستین، این افتخار را داشتیم که عرضه­کنندۀ کتابِ “بهار تا بهاران” باشیم. کتابی که تازه از زیرِ چاپ در آمده و از چاپخانۀ آلمان مستقیم به آدرسِ انجمن پُست شده بود. کاری کارستان که کارنامۀ یک­سالۀ استاد است و نامِ خود را از بهار اعتراضِ میلیونی به تقلبِ انتخاباتی گرفته است. استاد در این کتاب از بهارانِ پیروزی که در راه است خبر می­دهد و آن را به ندا­ها، سهراب­ها ترانه­ها و فرزادهای بی­شمارِ کوشندگانِ آزادی و برابری و سربلندی ایرانِ فردا… تقدیم کرده است.

منگر که در بهارِ همین سال زاده است:

این کاوه است زآنسویِ تاریخ در برابر بیداد هنوز،

در چهره­های: مزدک و به­آفرید و بابک و مردآویج،

تا بی­شمارِ نسلِ جوانِ کنونی­اش.

(از سروده­های روز شانزده آذر ص 28 همان کتاب)

برای استاد آزرم، آرزوی سلامتی می­کنیم و امیدواریم که در این­سوی جهان، هم­میهنانش را هم­چنان با حضورِ پُر بارِ خود بهره­مند سازند. وطن به میراث­دارِ استبدادستیزی چون او امروز بیش از هر زمانِ دیگر نیازمند است.

میراث

من شاعرِ ملی­ ام، سخنگوی وطن

ایران به زبانِ من نهاده­ ست سخن

فردوسی­ ام این مهر به میهن آموخت

میراثِ نیای من رسیده­ ست به من

(شعرِ پایانی کتاب ص 102 – همان کتاب)

درود بی پایان بر او باد.

لطفی بابااحمدی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا