بازار کار خراب است و آمار بيکاری بالا. اينترنت اما هست و دوستان بیشمار. و به مدد دوستان بیشمار “سرکاری” بسيار.
نه! دوستان زحمت میکشند و برای خيل بيکارانی چون من کاريابی میکنند. مهربانند دوستان. چندی پيش، همين چند روزه؛ از چند سو، درست گفته باشم از سه سو؛ ئی ميلی گرفتم. به يک شکل.
خب دوستان حتمن چنان “سر کار” بودند که فرصت نيافته نگاهی به نوشته بيندازند و از آنجا که میدانستند که من در پی کارم، نوشته را سرضرب به من پاس داده، مرا “سر کار” گماشتند!
در ئی ميل آمده بود که هواپيمايی نو، و به بهای دويست ميليون دلار را کارکنان خط هوايی فلان شیخ نشین به دليل نادانی، به آهن پاره یی تبديل کردند. چند تايی عکس هم به همراه بود.
گفتم حال که دوستان مهربانند و مرا و مانند مرا “سر کار” میگمارند، پاسخگوی مهربانی آنان باشم. گشتم و يافتم که اين تصادف هواپيما (در فرودگاه) که دوستان تازه خبر آن را بهمن رساندهاند، در پانزدهم نوامبر سال دو هزار و هفت در فرانسه حادث شد. در نوشته از جمله آمده بود که حادثه به هنگام آخرين آزمايشها رخ داده است. آنها که اندک با تکنيک و تکنولوژی آشنايند میدانند که مالی ازين دست و به ا ين بها تا پيش از پايان آزمايشها به خريدار داده نمیشود. و به هنگام تحويل هم نمايندگان فنی شرکت سازنده در کنار نمايندگان خريدار نشستهاند. شرکت و شرکتهای سازنده، دست کم برای حفظ آبروی خود؛ میکوشند مال را سالم به خريدار واگذارند. شرايط واگذاری اندک با شرايط واگذاری به طرف ايرانی متفاوت است …
امروز، و اتفاقن؛ به کمک همين اينترنت که اتفاقن آمار بيکاری درمیان افراد چون منی را پايين آورده است، هر گژی فرياد میشود.
باری؛ به گزارش سايتهايی چون “ایرلاين ورلد”، “آُل بيزنس” و چندتايی ديگر و به نقل از بیبیسی، مثلن؛ کارکن ی از این شیخ نشین به هنگام حادثه در هواپيما نبود. در گزارش نخستين آمده بود که هفت کارکن خط هوايی ولایت نامبرده در هواپيما بودند. اين بیدرنگ از سوی خط هوايی آنجا رد شده و سايتهای نامبرده هم خبر خود را درست کردند. که اين هواپيما هنوز به حضرات واگذار نشده بود.
و باز گفتم بيشتر پاسخگوی مهربانی دوستان باشم و حتا پانويس خوانندگان را خواندم. از نود و دو نوشتهی خوانندگان تنها يک مورد بود که دليل آهن پاره شدن و دود شدن دویست میلیون دلار را ناشی از فرهنگ «بادیه نشینی» کشور خریدار دانسته بود! شايد هم هم او بود که بار نخست، دو سال و ده ماه پيش؛ خبر را چنين چرخاند و اين خبر نادرست پس اين همه سال و ماه به ديد من رسيد!
….
خيلی سال پيش که در شرکت نفت ايران کار میکردم، با توربينهايی که تقريبن مشابه همين توربينها و يا انجينهای هواپيما هستند، سر و کار داشتم. يک نمونه ازين توربينهای صنعتی، سلار solar tourbines نام داشت و ساخت امريکا بود. آن زمان تعدادی توربين ازين دست به ايران فروخته شده بود. اگر عدد را اشتباه نکرده باشم، چهل و شش توربين بودند. از شرايط برای بازدهی مناسب آن توربينها، کار در گرمای محيطی تا چهل و شش درجهی سانتیگراد بود. و کيست که نداند که در خوزستانی که اين توربينها نصب و به کار گرفته شده بودند، دست کم چهارماه از سال گرمای هوای در نيمروز، بالای پنجاه درجهی سانتیگراد است … چرا آن توربينها خريداری شده بود اما؟ من ندانم …
امريکايیها جعل سند نکرده بودند. در اسناد آمده بود که گرمای محيط به کارگيری توربينها آن ميزان است. من هم به همان اسناد استناد میکنم. بر آن توربينها اما برای ايمنی و پيشگيری از بالارفتن گرمای درونی توربين و از کار نيفتادن پيشهنگام، دستگاهی سوار بود که با بالا رفتن گرمای درونی، از سوخت ورودی میکاست و در نتيجه بازدهی را پايين میآورد. کار میتوانست اما به جايی برسد که بازدهی به نيم برسد و اين خوشايند نبود و مايهی آبرو ريزی … برای مقابله با پايين آمدن بازدهی توربين و آبرو ريزی چارهای میبايد انديشيد …
به دستور بالايیها دستگاه تنظيم کنندهی گرمای توربين و سوخت ورودی، از مدار خارج شد!! به ياد ندارم که کسی آن زمان بالايیها «بادیه نشین» بوده باشد …
دوستان باز مهربانی کردهاند و نوشتهای بی ماخذ در شرح علل پايين آمدن “IQ”ی ايرانیها را برای من هم فرستادهاند. به اين مورد پَستر خواهم پرداخت که ديرهنگام است و خواب بر پلک میکوبد … گاهتان خوش
بیژن رحمانیان