چاه نفت شماره 48 آغاجاري، تجلي اراده ملي

به بهانه 29 اسفند سالروز ملي شدن صنعت نفت.

روزي سپهبد رزم آرا در مجلس شوراي ملي (قريب به مضمون) گفت: ملتي كه نمي تواند لولهنگ بسازد چگونه مي تواند نفتش را اداره كند؟ چيزي نگذشت كه خليل طهماسبي، او را درمجلس ختم آيت الله فيض در صحن مسجد شاه ترور كرد و تنها دو هفته بعد از اين واقعه با رهبري دكتر مصدق، پايمردي نمايندگان مجلس و حمايت مردم در 29 اسفند 1329 صنعت نفت ملي شد. علي رغم نظرات مختلف پيرامون اين حركت و عواقب آن، نكته غير قابل انكاري كه دوست و دشمن بر آن اقرار دارند اين است كه: ملت باور كرد مي تواند در سايه اتحاد و همبستگي به آرمان هاي خود نائل آيد.

در سايه اين باور بود كه در دي ماه 1336 مهندسان ايراني توانستند چاه نفت شماره 48 آغاجاري را براي اولين بار بدون كمك متخصصين خارجي پس از دويست روز تلاش در عمق 7855 فوتي با توليد 26 هزار و 900 بشكه در روز نفتي نمايد. حسن نصير قاضي عكاس «معروف به حسن زايس» كه گنجينه ايست از عكس ها و خاطرات مسجد سليمان در دوران طلائي نفت، هميشه در مغازه عكاسي اش مترصد ورود بچه هاي مسجدسليمان است كه عكسي رو نموده و پيرامون آن گفتگو كند. او روزي عكس يادگاري چهار نفر از مهندسين چاه 48 شماره آغاجاري شادروانان هدايت الله درانيان، مرتضي شهرستاني، احمد ساقيان و احمد بهارلو را ابتدا به هرمز علي پور شاعر نوپرداز داد و از او قطعه شعري خواست كه علي پور هم بلافاصله در همان مغازه عكاسي سرود:

ياد بعضي نفرات مثل شما/ مي برد سمت دگر خاطر ما

سوي جان هاي شكوهمند قديم/همه غمخوار هم و يار صميم

خاطراتي همه نزديك و به دور/يادهائي همه سرشار سرور

از شما چون كه سراغي گيريم/در غم خاطره ها مي ميريم

خاطراتي كه پر از درد و دريغ/همچو مرغان به فراز و به ستيغ

ساقي عرصه دوران كهن/در دل خاطره ي رنج و محن

شادي و هلهله روي زمين/از شما گشته به آفاق قرين

«چل و هشت» حاصل تدبير شماست/دست بيگانه از آن دور جداست

گر چه ياران تو در خاك شدند/ساكنان دل افلاك شدند

از «هدايت» كه شما ياد كنيد/روح تابنده او شاد كنيد

«مرتضي»، «احمد» و ديگر ياران/چون تو از عاطفه ها سرشاران

همه از ديده ما ارزنده/يادشان روشن و بس تابنده

چند روز بعد هم شعر هرمز را به من داد و گفت چيزي براي هرمز بگو. گرچه او آدرس را اشتباه آمده بود و جسارت بنده ناتوان كجا و شعر علي پور عزيز كجا؟ اما دلخورش نكردم و اينگونه برايش گفتم:

هرمزا خوش بنمودي تقدير/شد هنرها ز كلامت تصوير

من كه آب از سر اين چاه خورم/حيف باشد كه تشكر نكنم

گر نبودي هنر ايراني/چون توان رستن از آن ويراني

گر كه «رينولدز» زده چاه نخست/«چل و هشت» هم بشده كار درست

چون «بهار» است و «هدايت» «ساقي»/جام «رينولدز» بشكست و باقي

«مرتضي» هم كه دگر اينجا نيست/در فراقش دل ما زار گريست

صنعت نفت كه كنون مي بالد/قدر اين خط شكنان ميداند

فریدون کرائی

پیمایش به بالا