هیچ حکومتی در ایران به اندازه صفویان در تشکل هویت امروزی ایرانیان سهم نداشته است. شاه اسماعیل اول، نخستین فرمانروای صفوی که از سال ۱۵۰۱ تا ۱۵۲۴ میلادی حکومت کرد، برای نخستین بار پس از اشغال ایران توسط مسلمانان عرب در اواسط سده هفتم میلادی، ایران را به عنوان یک نهاد سیاسی در درون مرزهای تاریخی اش احیا کرد.
پیش از سلطنت شاه اسماعیل سرزمین ایران میان دو یا چند قدرت بخش شده بود یا پاره ای از یک امپراتوری بزرگ را تشکیل می داد، به مانند دوره خلافت عباسیان یا امپراتوری تیمورلنگ.
شاه اسماعیل کسى است که ایران را به یک کشور شیعه دوازده امامی کنونی تبدیل کرد. در آن زمان جمعیت ایران غالبا سنی بودند، با جماعت های پراکنده شیعه مذهب در بخش های مختلف کشور و اقلیت های شیعه در بسیاری از شهرها.
البته، شیعه کردن ایران بدون خونریزی صورت نگرفت و چندین هزار تن از سنی های ایرانی در جریان آن کشته شدند یا به سرزمین های سنی نشین پناه بردند. اما تنها در دوره شاه عباس اول (۱۵۸۷ تا ۱۶۲۹ میلادی) بود که تشیع دوازده امامیِ کمابیش تثبیت شده، به عنوان دین متقن دولت و مذهب بیشتر مردم ایران جا افتاد.
قدرت اسلاف صفوی شاه عباس بر رزمندگان قبیله “قزلباش” (سرخ سر) ترکمن متکی بود. وجه تسمیه آنها کلاه سرخی بود که بر سر داشتند. آنها از شاه به عنوان وارث شیخ صفی الدین اردبیلی، شیخ طریقت صفوی، پیروی می کردند.
شاه عباس با سازمان دادن ارتش دایمی از جمله بردگان قفقازی به سیطره قزلباش ها و چالش ناشی از دیدگاه مذهبی ویژه آنها پایان نهاد. مذهب قزلباش ها آمیزه ای ازگزافه نگری های غلات شیعه و تصوف بود.
وی همچنین میان نظام پادشاهی صفوی و علمای شیعه دوازده امامی اتحادی استوار شکل داد. شاه در ازای تبلیغ و تحکیم روحانیون مورد حمایت قشر روحانی واقع شد. این سیاست تا زمان سرنگونی امپراتوری صفوی توسط افغان ها در سال ۱۷۲۲ ادامه داشت.
اما در طول سال های حکومت صفویان علاقه شاهان به می و می گساری و التفاتشان به مسیحی ها گاه ناآرامی هایی را برمی انگیخت. به ویژه تاسیس منطقه ارمنی نشین جلفا در اصفهان، پایتخت صفویان، توسط شاه عباس اول باعث اغتشاشاتی شده بود. ارمنیان در صادرات ابریشم ایرانی نقش برتر را داشتند.
شاهان صفوی مشروعیت مذهبی خود را با این ادعا تحکیم کرده بودند که نسب شان از طریق موسی الکاظم، امام هفتم، به علی، امام اول شیعیان می رسد. این ادعا بعدا تکذیب شد، اما علمای وقت اسلام و مردم عادی آن را قبول داشتند. اما علما ادعای دیگر شاهان صفوی را، که خود را نمایندگان امام زمان بر روی زمین مى دانستند، نپذيرفتند.
سلسله قاجاری هم تلاش کرد به تقلید از صفوی ها با روحانیون اتحادی ایجاد کند، اما شاهان قاجار هرگز از آن حد مشروعیت مذهبی برخوردار نبودند و به تدریج حمایت روحانیون را از دست دادند. ولی پهلوی ها هرگز سراغ این نوع حمایت نرفتند و متعاقبا سرنگون شدند.
شیعه کردن ایران توسط صفویان منجر به جنگ های دراز و خونینی با دو همسایه سنی مذهب ایران هم شد: امپراتوری عثمانی در غرب و خانیگری ازبک در شرق که در بخارا و سمرقند مستقر بود.
این جنگ ها تعهد ایرانیان در برابر مذهب تشیع را تقویت کرد و حفاظت و پیروی از آن را در جایگاه آرمان ملی آنها قرار داد. ایران صفوی با سومین قدرت سنی مذهب هم مرزش، یعنی امپراتوری گورکانی هند، میانه بدی نداشت. دلیل اصلی آن هم رویکرد تسامح آمیز شاهان گورکانی به مذهب بود.
صفویان و به ویژه شاه عباس اول، به یکی دیگر از ابعاد هویت ایرانی که خیلی قدیمی تر بود و به دوران پیش از اسلام برمی گشت نیز توجه داشتند. شاه عباس در کنار تشویق مردم به برگزاری عاشورا ومراسم مذهبی دیگر، در برپایی جشن های باستانی ایران، به مانند مهرگان، چهارشنبه سوری، آبپاشان و بیشتر از همه نوروز هم می کوشید.
گفته می شود، همو بود که تجلیل از جشن باستانی آبپاشان یا آب ریزان را دوباره رایج کرد. آبپاشان که در دوران ساسانی ریشه دارد، جشنی بود که در پی بارش باران پس از خشکسالی برپا می شد.
در دوره شاه عباس و اخلاف او نوروز مهم ترین جشن رسمی در دربار سلطنتی و شهرهای عمده ایران بود. از زمان شاه عباس به بعد هم بر هویت ایرانی کشور تاکید بیشتر می شد. در آغاز سلطنت صفویان ایران در مکاتبات و صحبت های رسمی “مملکت محروسه ” بود. اما در زمان شاه عباس در بیشتر موارد نام ایران را به تنهایی به کار می بردند و شاه را “فرمانروای ایران” یا “شهریار ایران” می نامیدند.
با سقوط امپراتوری صفوی، ایران گرفتار گرداب هرج و مرج و خونریزی های متمادی شد و در پی آن ایران حقارت و خواری سلطه انگلیس و روسیه بر دولت فاسد قاجار را تحمل کرد. به همين خاطر ایرانیان از دوره صفوی، به ویژه از سده هفدهم میلادی که دوره ثبات و شکوفایی نسبی بود، به عنوان “عصر طلایی” ایران یاد می کردند. و شاه عباس اول، بزرگترین فرمانروای صفوی، به زودی در میان چهره های حماسی ایران قرار گرفت.
سر جان ملکم، فرستاده بریتانیا به دربار قاجار در آغاز سده نوزدهم میلادی، میزان ارج و احترام مردم عادی به شاه عباس را چنین توصیف کرده بود: “یک سیاح مدرن اگر جویای نام بنیادگذار هر ساختمان کهنی شود، یک پاسخ می شنود: شاه عباس بزرگ. این پاسخ ناشی از دانش دقیقی نیست که واقعا شاه عباس پایه گذار آن ساختمان بوده. بلکه حاکی از عادتی رایج در اینجاست که همه نشان های بهبود و پیشرفت را از یادگارهای شاه عباس می دانند.”
اکنون شهر اصفهان، پایتخت باشکوه شاه عباس، به اندازه ویرانه های تخت جمشید، یادآور جلال پیشین ایران است.
جديد آنلاين: نمايشگاه ‘شاه عباس: بازساخت ايران’ از روز نوزدهم فوريه تا چهاردهم ماه ژوئن امسال در موزه بريتانيای لندن برپاست.
*دیوید بلو مولف کتابی است در باره شاه عباس که این هفته در لندن منتشر خواهد شد.
,David Blow
Shah Abbas: The Ruthless King Who Became an Iranian Legend
Emperor of Persia and Restorer of Iran
IBTauris, London
دیوید بلو : برگرفته از جدید آنلاین