تندیس سردار اسعد بختیاری، یکی از فاتحان تهران در انقلاب مشروطه، در شهر جونقان (از توابع شهرستان فارسان-چهارمحال و بختیاری) به دست خردخفته گان تخریب شد و دل هزاران انسان آزاده را جریحه دار کرد.
بمناسبت این رخداد، خ. گلیزاده فارسان شعری سروده است :
بزرگا، یلا، رهبر هفت و چار
دلیر گرامی، سیاوش تبار
تو شاهینی و «زرده» ات جایگاه
نگهدار ایلی به سال و به ماه
به رگهای ایلم چو خونت روان
نیارد کسی خشم ما را توان
بتابی به تاریخ میهن همی
چو همشیر سردار «بی مریمی»
نژادت به شهنامه بس یاد شد
که ایران به بازویش آزاد شد
شنیدم که یک روبه بد نژاد
دهانش به نفرین ایران گشاد
همان کو که دستار بر سر نهد
ز نیکی تهی جانش و، پر ز بد
از آنان که از روشنایی به دور
به آئینشان ناروا جشن و سور
ز ایشان به ایران ستم ها رسید
پرستنــده تــــــازیان پلـــــید
ز فرزانه توس دارم به یاد
چنین گفته در وصف این بدنهاد:
«چو اندر تبارش بزرگی نبود
نیارست نام بزرگان شنود»
دو دیگر که یاران آن دیو خوی
نبرده چو وی از خرد رنگ و بوی
به تندیس سردار یازیده دست
بریزاد دستان تازی پرست
■■■■■■■
الا روبهان نگهبان شب
رسانده به ایرانیان جان به لب
نبینی مگر ملک دارا چه سان
همی آتش خفته دارد نهان
برآید چو خون سیاوش به جوش
برآرد ز هر سو دلیری خروش
فزون شد سده از ده و از چهار
که آلوده اید میهنم هر بهار
ببینی که هرساله این مردمان
پرستنده میهنند بی گمان
درافتاد اگر ناپلیدی بکار
بیفتاد ازو دودمان و تبار
مغول آمد و رفت و تاتار نیز
بماند مر ایران تا رستخیز
■■■ ■■■
چو زال زر آمد زکوه بلند
بدو داده سیمرغ فرزانه پند
بدادی بدو سه ز پرهای خویش
که سوزد به هنگام سختی و ریش
از آنان دو را زال آتش فکند
رهایی چو رای آمدش از گزند
چو تهمینه را گاه زادن رسید
به اندرز سیمرغ بودش امید
دودیگر به هنگام آن کارزار
که رستم بخستی ز اسفندیار
سوم پر سیمرغمان در نهان
فروزیم به هر یورش روبهان
همان پر او دانش و بخردی است
نگهبان ایران به نیک و بدی است
■■■■■■■
گرفتم که تندیس سردارمان
بیالوده تازی وشی این زمان
کجا ذره را تاب خورشید هست؟
چو موشی که خواهد کند شیر پست
خ. گلیزاده فارسان