این خرداد پرحادثه ای که همه مان به آن عادت داریم پنجمین روزی دارد مصادف با کشف اولین چاه نفت در مسجدسلیمان. مته ی حفاری سحرگاه آن روز زمین را شکافت و رسید به ثروت. نامش نهادند چاه شماره یک که حالا خشک شده و موزه ایست در انحصار شرکت ملی نفت ایران، در منطقه ای که هنوز هم به نام «نفتون» شناخته می شود. آخرین باری که مسجد سلیمان را دیدم می توانم بگویم چیزی از آن باقی نمانده بود. “دره خرسون” انباشته بود از زباله. خانه ها متروک، جوانان بیکار ، مردم اندوهگین.
مسجد سلیمان شهر اولین هاست. اولین چاه های نفت و گاز، اولین کارخانه ی گوگرد سازی، اولین تصفیه خانه ی آب ، اولین کارخانه ی تولید برق، اولین خط آهن، اولین باند فرودگاه، اولین باشگاه گلف، اولین فرستنده رادیویی، اولین آموزشگاه رانندگی، اولین پالایشگاه محصولات نفتی و …، در روزهای پرفروغ مسجد سلیمان شهر محاصره شده بود در چاه های طلای سیاه، آدم های شیک با لباس های روشن تابستانی و معماری خیره کننده ای که به روایتی شهر را به «لندن» کوچکی بدل کرده بود.
امروز اما مسجد سلیمان شهری است بی فروغ و نیمه متروک. اغلب جوان ها به سودای کار و برای کسب درآمد از آن کوچیده اند. شهر آکنده است از نشتی های گازترش، غبار غلیظ و چرب سرشار از گوگرد، هوای تف دیده ی خشک و بومیان محدودی که به واسطه ی دلبستگی به شهر در آن مانده اند. حتی احداث دانشگاه آزاد در این شهر آنچنان که به واسطه ی حضور دانشجویان، باعث رونق گرفتن کسب و کار مردم در شهرهای کوچک شد نتوانست زندگی را به کالبد بی جان شهر برگرداند.
در یکی از برهه های حساس، آلودگی هوای شهر به اوج خود رسید و گازهای ترش در منطقه ی مسکونی شهر نشت کرد. علت نشتی این بود که سیستم گاز رسانی شهری که بر منابع نفت و گاز گسترده شده تصفیه شده نبود و گاز ترش مستقیم از طریق لوله به خانه های اهالی می رفت. طرحی ارائه شد برای جابه جایی بخشی از شهر که آلوده شده بود اما نبودن اعتبار کافی باعث شد طرح ناقص به اجرا درآید. می گویند قرار است به جای تغییر محل سکونت اهالی، شبکه ی تصفیه گاز در شهر راه بیفتد، میگویند بناست توسعه ی پتروشیمی در این شهر پیگیری شود. اهالی علیرغم آلودگی فراوان اما در برابر قطع گاز ترش و لوله کشی برای گاز تصفیه شده مقاومت می کنند چرا که گاز ترش رایگان است اما برای مصرف گاز تصفیه شده آنها باید هزینه پرداخت کنند. دشواری همینجاست. درآمدی در کار نیست.
خاطرات پیرمردها و پیرزن هایی که در روزهای اوج شهر کودک بوده اند شنیدنی است. آنها از روزهایی حرف می زنند که انگلیسی ها وارد شهر شدند،خانه هایی یکی پس از دیگری ساخته شدند. آدم هایی که از شهرهای دیگر به آنجا مهاجرت کردند. وقت حرف زدن از خیابان های مدرن که سنگفرش شده بود و محل پیاده روی اهالی شهر بود در چشم هایشان نوری می درخشد.
شهری که بیش از 70 سال درخشان ترین نقطه ی این کشور بوده امروز رو به افول است. قطره های نفت ته کشیده اند و حالا دیگر کسی برای آبادانی شهر احساس وظیفه نمی کند. انگار قطره قطره خون از رگ شهر بیرون کشیده باشند و حالا که رو به احتضار است رهایش کنند… این اگر چه تنها حدیث مسجد سلیمان نیست. خرمشهر و آبادان و سوسنگرد و هویزه، شوش و شوش دانیال و دزفول و اندیمشک، بهبهان و امیدیه و آغاجاری و سربندر… به هر کجای خوزستان که بنگرید حدیث همین است که خواندید.
برگرفته از: iranianuk.com
عکسها به انتخاب ستین لُر