به نظر شما علت حضور کم رنگ “لر” در عرصهی بینالمللی در قیاس با دیگر اقوام چیست؟
برای عدم حضور عنصر فرهنگی لر در عرصههای بینالمللی دلایل بسیاری را میشود برشمرد. دلایلی که باعث شده ما هنوز در مورد عنصر فرهنگی ملی خود و برگردان آن به غیر، مشکل داشتهباشیم. ولی یکی از بارزترین فاکتورهای انزوای لر، قضاوت تلخ و مشکوکی بود که در مورد قوم ما شد و آهسته آهسته لر مترادف شد با عقبماندگی، سادگی، ایلیاتی و هزار عیب و نقص دیگر تا جایی که مدتها مردمان لر در مواجهه با سایر گروههای اجتماعی از انتصاب خود به این قومیت بیم داشتند. آهسته آهسته لر خود را طوری پذیرفت که گویی شهروندی درجه دوم آفریده شده است. داشتههای خود را به فراموشی سپرد، به خود شک کرد و اعتماد به نفسخود را از دست داد. چندی پیش در یکی از نشریات سراسری، لر قومی وحشی در غرب ایران قلمداد شده بود.
چندی پیش در یکی از نشریات سراسری، لر قومی وحشی در غرب ایران قلمداد شده بود. عدم واکنش و انفعال لرها به اینگونه موضوعات، خود مبین باور این اعتقاد شوم نزد بسیاری است که لر چه دارد؟ در سالهای اولیهی شروع بهکارم طی سالهای متمادی از طرف روشنفکران لر متهم به واپسگرایی و بیهوده کاری میشدم و به سختی به من فشار میآوردند که به دنبال چههستی؟ ما چیزی نداریم! این اعتقاد از اساس غلط و بیپایه است و به جرئت و افتخار میتوانم بگویم افتخار آفرینترین قوم ایران در طول تاریخ بودهایم. اما نداشتن بسیاری عوامل، باعث شده تا معرفی ما به کندی صورت گیرد.
ما در شرایطی بر بحران هویت خود غلبه کردهایم که محروم از انتقال خود به غیر هستیم. اقوام کُرد و ترک به دلایل تاریخی هم زادی آن سوی مرزها دارند که این خود تبدیل به یک مزیت شده است و هرگاه در نقطهای تولید هنر و فرهنگ با وقفه مواجه شده در نقطهای دیگر این آفرینش بیوقفه ادامه داشته است. وجود ترکیه و جمهوریهای ترک نشین شوروی سابق برای آذریها تبدیل به فرصتی شده تا تولید ات همه را مصرف نمایند.وجود بیست و اندی میلیون کُرد در ترکیه، کُردهای عراق و سوریه و سوابق سالها کار مستمر فرهنگی باعث شده که در هرکجا فرصتی پیش آمده، این دو قوم به طور ویژه برجسته گردند. تنوع پراکنش در عین داشتن ریشههای منفی تاریخی در حوزهی آفرینش هنر و احساس یک موقعیت چشمگیر است. از طرفی این دو قوم مسایل سیاسی متعددی را از سر گذرانده اند که بر روند رشد آنها تأثیرات بهسزایی داشته است. آنها بسیار زود خود را یافتهاند و کار کردهاند و امروز از دو عنصر رسانه و جمعیت مهاجر نهایت استفاده را میبرند. حضور پررنگ کردها در اروپا و تلاش بیوقفهی آنها، در ارتباط با ترجمهی خود، دستآوردهای بزرگی برایشان داشته. از طرف دیگر عنصر رسانه در میان آنها عمری طولانی دارد و امروز پر شمار و فعال در این زمینه میدرخشند
.
اما جمعیت مهاجر لرستان که قبل از انقلاب با انگیزههای تحصیل و کسب ثروت بوده، بعد از انقلاب هم متأسفانه با اولین بحرانهای سیاسی کشور تعدادی از لرها دست به مهاجرت زدهاند و جز انگشت شماری عناصر آگاه ، بقیه از وابستگان بسیار پایین گروههای سیاسی بودند که از سن کم و اندوختهی اندک برخوردار بودند تازه بعد از این هم حضور خود در اروپا را تبدیل به یک فرصت اقتصادی، اجتماعی کردند خیل وابستگان خود را به صورت ایلی بهجای افراد سیاسی به اروپا قالب کردند و امروز جمعیت مهاجر لر خالی از عنصر فرهیختگی است و اساساً دغدغههای اینچنینی به مخیلهشان هم خطور نمیکند و در نهایت تشتت و پراکند گی، هر کس سرش بهکار خودش گرم است و هر وقت هم که غم وطن به دل شان افتاد لباس کردی میپوشند و در جمع پر تعداد کردها و دستهی چوپی آنها ناشیانه هلپرکه میبازند. آندسته هم که روشنفکرند و دغدغهای دارند، بر اثر کج فهمیهای رنجآور از موضوعات و مقولاتی مثل مدرنیته، مثل جهانیشدن و از این قبیل، اساساً با طرح موضوعاتی در قالب لر و لربودن مخالفند در حالی که بیخ گوش آنها همین دیروز در بلژیک تحت تأثیر بحث خودمختاری، پارلمان دچار بحران شد.هنوز در اسپانیا زخم “باسک” باز و دردآور است. فرانسه سرشار از مشکلات قومی است. حوادث بالکان سالها جهان را که از بحث قومیت غافل شده بود، دچار مشکل کرد.
طرح موضوعات بومی هیچ مغایرتی با مقولات روز ندارد، دهکدهی کوچک جهانی فردا تنها در سایهی تنوع فرهنگهاست که قابل تحمل خواهد بود و هر کس نتواند رنگ خود را به آسمان آن بزند باید مصرفکنندهی صرف دیگران باشد. برای داشتن نقش در عرصهی بینالمللی باید داشتههای خود را بازیافت، صیقل داد و بر بام جهان فریاد زد. خانم پرفسور فرانسوی با مویههای من میگریست و میگفت این موسیقی، تاریخ همهی بشر است، هر جا هوره و مویهها را میشنیدند مراکز رادیویی، مراکز فرهنگی و هنری سریع ما را دعوت میکردند ولی افسوس برنامهگذاران لر با مطالبهی وجه، همه را فراری میدادند و تا کسی میآمد، آنها فوری میخواستند بدانند چهقدر گیرشان خواهد آمد.
مسئلهی دیگری که میخواهم در این فرصت آن را دردمندانه در میان بگذارم، اقدامات جامعهی فرهنگی هنری بختیاری است که بهسرعت میخواهند کاسه کوزهی خود را از لرها جدا کنند و بیشتر بر بختیاری بودن خود تکیه دهند؛ گویا آنها هم پذیرفتهاند که لر بودن افتخارنیست. بزرگان بختیاری باید مجدانه از این اقدام نابرادرانه و غیر فرهنگی ممانعت به عمل آورند. برادران بزرگترم! به خدا سوگند ما دارای جهانیترین فرهنگ روی زمینیم؛ نهراسید، اگر همهچیز را از لر بگیرند آواها و نغمههای سحرانگیز ما، کوهها ، دشتها و اقیانوسها را در مینوردد و بیهیچ سلاحی قلب جهانی به تسخیر ما درخواهد آمد. تنها اندکی همت میخواهد و توجه کسانی که میتوانند نقشآفرین باشند و این مهم تنها به مدد بختیاریهای لر ممکن است و لاغیر. نگاهی گذرا به امضاکنندگان اعلامیهی تسلیت مسعود بختیاری کافی است تا لر بداند در پایتخت کشور چه کوهستانی نهفته دارد.
خوشبختانه از لحاظ تاریخی به صورتی است که همهی این اقدامات زیر نام کشور یک پارچه و دوست داشتنی ایران بیهیچ انگیزهی غیر ملی صورت خواهد گرفت.
چرا شما در کارهایتان بیشتر به آیینهای لرستان میپردازید؟
رویکرد من به آیینها در لرستان(البته نه لرستان جغرافیایی با مرکزیت خرمآباد بلکه لرستان فرهنگی که بسیار وسیعتر از استان رسمی وزارت کشوری آن است) چیزی نیست که تنها به ذهن من رسیده باشد. بلکه همهی آنها که قصد آفرینش اثر هنری ماندگار دارند سعی میکنند اثر خود را بر ریشههای محکم بنا نهند در غیر اینصورت اثر هنری آفریده شده هرگز عمر طولانی نخواهد داشت. اساساً انسانها، در نقاط عطف زندگی خویش است که بیهیچ کم و کاستی خود را مینمایانند. در شکستها، پیروزیها، عشق، وصل یا ناکامی، قهر طبیعت، مرگ و میر عزیزان، لحظاتی بیبدیل در هستی آدمی پدید میآید. هر آنچه پدید میآید از بُعد زیباشناختی نابترین لحظات هستی آدمیاند. اگر قرار است از مخاطب گرفته شود از فیلتر هنر عبور کند و به مخاطب برگردد چه چیزی بهتر است از نهایتِ نمودِ احساسِ آدمی، قلههای باشکوه سلسله جبال احساس آدمی در طول تاریخش آنچه را که آدم زاگرسی پشت سر گذاشته تا آیینی پدید آید، اعتقادی ریشه بگیرد، باوری به بار بنشیند، ارزش آن را دارد تا هنرمند آبشخور هنر خود را این چشمههای جوشان جاودان قرار دهد. من فکر میکنم بی این نگرش اصلاً کار هنری پدید نخواهد آمد. اگر در فرهنگی این اتفاق دیر افتادهاست یک غفلت نابخشودنی تاریخی است و رویکرد به این نمادها هرچه زودتر صورت پذیرد، ستودنی است. تصور من این است که در سایر فرهنگها هم اگر اثر فاخر هنری پدید آمدهاست، جز این نمیتواند باشد. اگر آمریکای لاتین مدتها بر قلهی ادبیات جهان میایستد، اگر فلان فیلمساز جهان میدرخشد، اگر جایی اتفاق قابل توجه هنری میافتد، بیشک، ریشه در نگرش خلاقانه به نمادها و نمودهای فرهنگی آن قوم و تمدن دارد.
اگر هم در جایی پدیدههای جدید هنری خلق میشود آنقدر غریبه میماند تا زمانی که خود قادر شود فرهنگ جذب خود را بیافریند آنقدر تکرار میشود و پشتوانهی رسانهای تقویتش میکند تا به جزئی از وجود مردم یک سرزمین تبدیل شود چرا که داستان همه یکی است: بیان دغدغهی انسان امروز، چه سوژه از ناخودآگاه جمعی دیروز آن مردمان گرفته شود چه از خودآگاه امروزشان همه ناگزیرند ریشه در دغدغههای آدمی داشتهباشند و بیان منویات بشر امروز باشند. اثر هنری با اتکا به هیچ، باد هوا خواهد بود و بس. همه ناگزیرند خانهی خود را بر خرابههای نیاکان خویش بنا نهند و اگر نیاکانی نداشتند، قهرمان و شبه قهرمان میآفرینند و تبدیل به نمادش میکنند اگر شده سر دستهی یک اعتصاب کارگری را، اگر شده یک بوکسور خوشنام را و حتی یک فوتبالیست خوش استیل را ….
احساس میشود خلاقیت در کارهای شما آهسته روبه کاهش است بهویژه در آثار اخیرتان؟
من نمیدانم این ارزشیابی چهقدر پایه و اساس دارد که خلاقیت زمانی کم بوده و زمانی زیاد شده؟! باید بهطور مشخص بیان میشد ولی به نظر خودم در حوزهی ادبیات موسیقی، رشد بیشتری داشتهام و به لحاظ موسیقی، کارها به دلایلی که در سؤالات بعدی خواهم گفت چندان رضایت بخش نبوده خلاصه کنم مثلی هست که میگویند هر چه پول بدهی همان قدر آش خواهی خورد به تدریج تهیهکنندگی در حوزهی موسیقی از آدمهای اهل به دست کسان دیگری افتادهاست. اغلب شرکتهای نشر که مدیران با فرهنگ داشتند یا ورشکست شدند یا دنبال کار دیگری رفتند، اینها که ماندهاند یا آمدهاند، هرگز دنبال کیفیت نبوده و نیستند، تنها اسمی که فروش داشتهباشد. و من هم نیاز به ارتباط به مخاطب دارم تا جایی که گاه ناگزیر به حداقلها راضی میشوم وگرنه باید برای همیشه سکوت کرد چند کار خلاق هم که روی دست مانده یا به دست توانای اهل کار در حال تولید است اما کو پشتوانه، کو تهیهکنندهی فهیم که اجازه دهد، شما کارت را باب میل دلت به انجام برسانی اگر هست بسما…
وقتی برای شما استفاده از افرادی مثل استاد شکارچی ممکن است علت استفاده از نیروهای تازهکار چیست؟
درست است اما چرا توجه نمیشود که پشت کار «بهار باد» علیاکبر شکارچی نشسته است و بقیهی کارها را برای تقویت نیروی استان متأسفانه خودم با نوازندههای بومی انجام دادهام که بسیار نتایج تلخی برایم داشت باز هم تأکید میکنم کار بهار باد مُهر شکارچی را بر خود دارد که بزرگ معنوی موسیقی ایران است، دستی که اگر نبود بسیاری از آثار گرانبار ملی هم نبود اینها را تاریخ روشن خواهد کرد، رویکرد شکارچی به موسیقیهای بومی راهگشای بسیاری شد که امروز عنوان و نشان برای خود دست و پا کردهاند ولی شکارچی هرگز رسانهای نبوده و سرش به کار خودش بوده. بهار باد اثر ملی سترگی است اما متأسفانه ما کس وکار رسانهای نداریم.
موسیقی لرستان از چه چیزی رنج میبرد؟
مگر موسیقی کشور از چیزی رنج نمیبرد موسیقی لرستان علاوه بر همهی رنجهایی که موسیقی ملی به آن گرفتار است، بیماریهای بومی خود را نیز دارد. عدم دانش کسانیکه به این عرصه میآیند و عدم اعتقاد آنها به دانستن. وقتی کسی در تمام طول عمرش یک خط نمیخواند، یک اثر گوش نمیکند، کلاس نمیرود و فکر میکند آخر موسیقی است. وقتی هر کس تمام توانش را بهکار میگیرد تا با استفاده از اهرمهای اداری و سازمانی، دیگری را از میدان بهدرکند، وقتی هیچکس به دانستههای آن یکی تمکین نمیکند و در عین حال در عرصهی موسیقی مدعی است و به جعل عنوان و دستبرد به آثار دیگران روزگار میگذراند.
چه انتظاری از موسیقی دارید؟
وقتی صدا وسیما و ارشاد استانی اساساً اعتقادی به موسیقی و نقش آن در رسانه نداشته باشند و کوچک ترین ارزشی برای اهل این هنر قائل نباشند وقتی هرچیزی را بهجز موسیقی بهجای موسیقی معرفی میکنند وقتی در هیچ ارگانی یک ریال بودجه، برای موسیقی وجود ندارد یا اگر دارد روی کاغذ است و از ما بهتران میلش میفرمایند، شما انتظار دارید من از کدام رنج موسیقی بگویم. در سراسر جهان این هنرها تبدیل به صنعت شدهاند و مثل همهی صنعتها قانون خود را دارند رقابت سالم بین شرکتهای مختلف در جهان برای جلب مخاطب بیشتر باعث سفارش کار به هنرمند میشود و در نتیجه هنرمند سعی در آفرینش اثری دارد که او را در بازار هنر آن کشور نگاه دارد. وقتی در بخش خصوصی، کسی حاضر نیست یک ریال در این راه هزینه کند چه انتظاری میتوان داشت از دستهای خالی و کارهایی که بر روی کاغذ مانده … ؟! و تازه اینها بخشی از رنج است، فاجعهی اصلی در میان اهل موسیقی است و عدم توجه به آنچه که وظیفهی آنهاست، وقتی قرار نیست آدمی در مقابل کردهی خویش بهجایی پاسخگو باشد، دیگر صحبت از مسؤولیت محلی از اعراب ندارد. موسیقی لرستان از نبود رسانهای برای معرفی خویش و از نبود نقد خلاقانه هنوز رنج میبرد. موسیقی لرستان باید باسواد شود. خوشبختانه تعداد زیادی دانشجو در رشتهی موسیقی داریم که علاوه بر استعدادهای خدادادی منطقه چشم امید به آموختههای آنان نیز وجود دارد.
چرا بیشتر از شعر خودتان یا گذشتگان استفاده میکنید؟
شاید استفاده از اشعار گذشتگان یا خودم مربوط میشود به سوژهای که توجهم را جلب کرده وقتی موضوعی به عظمت «بهارباد» را میتوان دستمایهی هنر کرد یا وقتی در طول دهههای اخیر شعری و ترانهای محلی که گوشهی چشمی به زندگی واقعی و زمینی انسان زاگرسی داشتهباشد بهوجود نیامده ناگزیر از سرودههای خود که با توجه به مطلب موردنظر سروده شده و اصلاً از ابتدا با ملودی بهوجود میآید استفاده میکنم، تعصب خاصی ندارم هرگاه با شعری که تکانم دهد مواجه شوم حتماً استفاده خواهم کرد کما اینکه خودم بارها به دوستان شاعر سفارش کردهام که در رابطه با فلان موضوع خاص طبع خود را بیازمایند. فعلاً شعری که تکانم دهد، ندیدهام نه اینکه نیست شاید از حوزهی اطلاعات من خارج بوده و من موفق به خواندن آن نشدهام.
وضعیت ترانههای لری، لکی و بختیاری را چگونه ارزیابی میکنید؟
وضعیت ترانه در لرستان، بختیاری و لکی وضعیتی آشفته و غیر قابل اتکا داشت اما بهتدریج شاهد جدیتر شدن فضا و آفرینشهای قابل توجه هستیم متأسفانه موقعیتی برای ارزیابی بوجود نیامده اما من فکر میکنم اوضاع دارد بهتر میشود. البته از همین جایگاه هم از سایر اقوام سر و گردنی بالاتر است چرا که بر خلاف تولید کمی، به لحاظ کیفی کار درخور توجه ندارند. لکی به لحاظ داشتن پشتوانهی ادبی قوی زودتر میتواند بهبار بنشیند هر چند دوستان لر زبان هم بیکار نشستهاند آثار بسیار جذابی دارد متولد میشود. ولی در مجموع برای ارزیابی درست باید موقعیتی فراهم آورده شود تا در یک فراخوان آثار بررسی شوند. ناگفته نماند جدا کردن سه ساحت فرهنگی لکی، لری، بختیاری درست نیست و باید یک جا آن را زاگرسی نامید. این مطلب ادامه دارد…
از هفته نامه سیمره
استاد رحمان پور فردیه که نمیشه حقی رو که بر گردن ما داره جبران کرد. می بینمش امید و اعتماد به نفس و روشنی رو در وجودم حس میکنم . الحق که به قول استاد ما بهترین قومیم از همه نظر و این جایگاه که الان هستیم بجز سکوت حرفی نمیشه در بارش زد..
اما همه چی درست میشه من یقین دارم . فقط بیاین همه کار کنیم .
کار استاد همیشه عالی است.از این نشریه هم کمال سپاسگزاری را دارم.