گفتگوی حجت بیرانوند با احد رستگار فرد عضو شورای نویسندگان نشریه «لور» در رابطه با قوم لر و زبان لری
آقای رستگارفرد لطفا بفرمایید عمده فعالیت شما در مورد قوم لر در چه زمینه ای است؟
قبل از هر چیز سلام عرض می کنم به همه ی همتبارانم در تمام (گوشه گوشه ی ) دنیا. همتبارانی که تک تک ایشان را در هر جای دنیا که هستند، برای سهمی که در کمک به من برای رسیدنم به تعریفی ( درست و دقیق) از شخصیت (هویت، مقام، جایگاه و موقعیت قومی ) خودم به عنوان یک لر دارند، دوست دارم و برای من عزیز هستند.
اوایل فعالیتم را خیلی ناشایانه ( بی برنامه و غیر هدفمند) و تنها بر اثر عشقی که به قومیت ام داشتم شروع کردم. ( در هر زمینه ای) هر کاری می کردم ( فقط برای اینکه فکر میکردم) باید کاری انجام بدم، خب به علت خامی و آماتور بودنم کاملا) طبیعی است که اون دوران ابتدایی شروع کارم، خیلی کورکورانه باشد و تنها یک تعصب خشک و خالی. مدتی طول کشید تا کانالی (مسیری) را که دوست داشتم و به نظرم می رسید که می توانم در آن موفق تر باشم پیدا کنم. این کانال وقتی پیدا شد که متوجه شدم علاقه ی خیلی زیادی به کار کردن بر روی زبان ها دارم و اینکه، یکی از نیازهای ضروری فرهنگی ما لرها داشتن خطی مخصوص و توانا برای نوشتن ادبیات قوم لر است و اگر در این مسیر حرکت کنم موفق تر می شوم.
البته قبل از اینکه به این نتیجه برسم که نیاز به یک خط داریم، مدتی بود که جمع آوری کلمات را از گویشها و لهجه های مختلف لری طی یکسری مسافرتها به مناطق مختلف لرنشین و از منابع گوناگون مانند کتب، صداهای ضبط شده از مصاحبه های حضوری با همتبارانم، را برای تدوین یک فرهنگ لری جامع و تطبیقی از گویش های مختلف لری شروع کرده بودم. البته بعدها که بیشتر در این راه پیشرفتم و تجربه ام بیشتر شد به این نتیجه رسیدم که گردآوری همچین فرهنگی کاری انفرادی- یا دست کم در توان منِ تنها – نیست. در همین زمان ها بود که فهمیدم که خب حالا من یا هر شخص دیگر یا هر گروهی موفق شد که تمامی کلمات را از تمام لهجه ها و گویش های لری جمع آوری کند. برای نوشتن آن کلمات و ارایه ی یک فرهنگ تطبیقی نیاز به یک خط دارد.
برای نوشتن این کلمات ما ناگزیر از دو انتخاب می شدیم.
انتخاب اول این بود که ما از یک الفبای آوانگار لاتین استفاده کنیم، نخستین کاندید این انتخاب، استفاده از الفبای بین المللی آوا نگاری International Phonetic Alphabet (IPA بود. البته استفاده از آن بخاطر علایم فروان و دقت بالایی که در نگارش و ثبت تک تک آواهای یک کلمه دارد بسیار خوب بود، اما علیرغم این دقت چون به دلیل وجود علایم بسیار و پیچیده استفاده از آن نیاز به تخصص و آموزش بالایی دارد، در صورتی که برای نوشتن لری از آن استفاده می شد بحث بسیار تخصصی می شد و کسانی که قصد خواندن آن را داشتند مشکلات زیادی با آن پیدا می کردند. بنابراین این فرهنگ خودبه خود به سمتی سوق پیدا می کرد که این فرهنگ، به یک فرهنگ تک مخاطبه بشود، به معنای دیگر مخاطب آن کسانی می شدند که صرفا بر روی زبان شناسی وIPA کار کرده اند (با آن آشنایی دارند). پس استفاده از آن برای این مهم منتفی شد. راهکار یا در واقع کاندید بعدی ابتکار به خرج دادن و ایجاد یک الفبای قراردادی آوانگاری با علایم ساده تر و همه فهم تر بود. اما وقتی که دقیق تر در این مورد فکر شد، به این نتیجه رسیدم که این روند هم بنابراین دلایل
1 – اصولا با وجودIPA کاریست غیر علمی و غیر استاندارد، و دوباره کاری صرف.
2 – چون یک قرارداد آوانگار متشکل از نویسه های لاتین، معرفی می شد، که اگر مقبول لرها می افتد تا بتوانند با آن بنویسند تنها لرهای آشنا با نویسه های لاتین می توانستند از آن استفاده کنند و توانایی نوشتن و خواندن با آن را می داشتند.
بنابراین اگر کسی از هر زبان و در هر مکان دیگری، بجز این گروه اخیرالذکر، نیاز و قصد مطالعه و تحقیق بر روی زبان و خط لرها را با استفاده از متون تولید شده با این قرارداد را می داشت، مطمئنا با مشکلاتی برمی خورد.
در طی دوران جدید فعالیتهایم، نیاز مبرم ما به یک خط مختص و منحصر، برای ثبت و نگارش فرهنگ غنی قوم لر – اعم از ادبیات، فولکلور،ضرب المثلها،باورها، اعتقادات و… – که بخش عظیمی از آن ، متاثر از سبک زندگی قوم لر، بصورت شفاهی به ما رسیده و زبان هم بخشی از آن است، هر روز بیشتر و بیشتر احساس می شد.لذا رسالت جدید خودم را یافتم و آن را دسته بندی آواهای پرکاربرد و فراگیرتر کنونی موجود در زبان لری قرار دادم.
البته اینجا برای روشن تر شدن حرف هایم، ناچار به باز کردن پرانتز و بیان برخی توضیحاتم، آنچه که در اینجا با نام زبان لری می نامم دارای دو تعریف مجزاست، یکی زبان قوم لر است که منظورم را از این مورد در ادامه بیشتر باز خواهم کرد و در موردش توضیح خواهم داد و دو دیگر زبان لری، که به عنوان زبان لری شناخته شده و همین زبانی است که بنده و شما هم اینک به آن تکلم می کنیم.( اینجا پرانتز را می بندیم و به موضوع اصلی برمی گردیم).
بنابراین با گذار از فعالیتهای انفرادی به سمت فعالیت های گروهی یک دگردیسی در فعالیتم بوجود آمد و سعی نمودم تا با گردآوری یک گروه کاری از دوستان علاقه مند و کمک و همیاری ایشان تلاش نماییم تا خط آوانگاری را که مختص خود ما لرها باشد و یادگیری آن برای هر شخصی در هر سنی با هر سطح سوادی آسان و سهل باشد، ابداع نماییم و سپس زمان و انرژی خود را مصروف رفع ایرادات احتمالی، معرفی و گسترش این قرارداد نوشتاری به دیگر عزیزان همتبار بنماییم ( تا ضمن دریافت پیشنهادات سازنده ی دیگر اساتید و دوستان ) و آن را بصورت پذیرفته شده در میان لرها جا بیاندازیم به این امید که همه گیر شود و همه از آن استفاده کنیم.
آیا قبلا در این رابطه کارهایی شده است؟
مطمئنا تمامی کسانی که دستی بر آتش مطلعات لری شناسی بویژه ی زبان مردم لر دارند، همواره خلاء و کمبود یک خط نگارشی را کاملا احساس کرده اند. درمورد خط لری خیلی ها ( در حد وقت و امکانات زمان خود( کارهائی انجام داده اند. برای نمونه اگر شما چند جلد از همین فرهنگهای لغتی که هم اینک در بازار موجود هستند را تهیه نمایید، ملاحظه خواهید کرد که هر گرد آوردنده ی در صفحه های ابتدایی کتاب اش یک جدول از نویسه های قراردادی را ارایه نموده.
البته این تنها منحصر به فرهنگهای لغت نیست و بلکه کتابهای منتشره کسانی که بر روی اشعار و متون لری کار کرده اند را نیز شامل می شود. … و البته این قراردادهای وضع شده گذشته از اینکه کاملا علمی هستند یا خیر، دارای آشفتگی های فراوانی هستند. و حتی بعضا مشاهده می شود که یک نویسنده، در کتابهای مختلف اش که چاپ و منتشر شده اند، قراردادهای متفاوتی را – که همدیگر را نقض می کنند – مورد استفاده قرار داده. برای نمونه یک نویسه یا یک علامت در کتابی به یک آوا اختصاص داده شده و در کتابی دیگر از همان نویسنده آن نویسه بر آوای دیگری دلالت دارد و برعکس. همین آشفتگی های ایجاد شده، باعث سردرگمی برای کسانی که می خواهند از این آثار استفاده کنند. بنابراین مشکل عمده ای که برای رسیدن به یک خط جامع برای نوشتن لری فرا روی ماست، اینست که هنوز افرادی که در زمینه ی تولید آثار، مطالب و متون لری فعالیت می کنند، حتی به یک توافق کلی برای انتخاب یک قرارداد خطی برای نوشتن لری نرسیده اند. و همانگونه که می دانیم خط تنها یک قرار داد است و چیزی بجز بک قرارداد نیست.
همانگونه که می دانید قوم لر، قومی است که از نظر جغرافیایی و فرهنگی دارای گستردگی زیادی است. به نظر شما چند زبان در میان مردمان قوم لر وجود دارد؟
به نظرم بهتر است اینجا قبل از پرداختن به پرسش شما، در مورد سه معقوله ی زبان و گویش و لهجه توضیح کوتاهی عرض کنم. چون متاسفانه بسیاری از کسانی که کارهای تحقیقاتی انجام می دهند، خیلی و شاید بتوان گفت که نسبت به زبان بی نهایت، یا بی تفاوت عمل می کنند یا مغرضانه عمل میکنند و یا اگر بی تفاوت نیستند و بدور از هرگونه غرض ورزی به زبان اهمیت می دهند، بسیار سنتی و غیر علمی به این موضوع نگاه و عمل می کنند. گواه این گفته بررسی مطالبی است که ما لرها در مورد زبان های قوم لر نوشته ایم. ما را به این نتیجه می رسانند که هنوز در این دست مطالب حتی در مورد سه معقوله ی زبان،گویش و لهجه تعریفی علمی و به روز نداریم.
این خیلی مهم است که ما سعی کنیم، چنانچه می خواهیم در مورد مسئله ای تحقیق کنیم، مبتنی براصول علمی آن این کار را انجام دهیم. و آنهم اصول علمی جدیدتر و به روزتر، نه اینکه مثلا ( در همین زمینه ی زبانشناسی) ، ما از اصول فرهنگ لغتی که 80 ، 90 و حتی 100 سال پیش و آنهم بنابر آگاهی دانش آن زمان تدوین شده تبعیت کنیم. زیرا قاعدتا نسبت به اصول تدوین شده ی علم زبانشناسی امروزی، دارای یک سری نقصان هایی می باشد. مثلا شاید 150 سال پیش هر زبانی را که توانایی نوشته شدن را نداشت و به بیانی دیگر خط نداشت و مکتوب نشده بود را یک لهجه به حساب می آوردند چون در آن زمان تعاریف شناختن یک زبان با تعاریف امروزه ی ما کاملا متفاوت بوده است. که البته در همین مثال علم نوین زبان شناسی این گونه معیارها یا را کاملا رد می کند. در علم جدید زبانشناسی که نظریه های نظیر گونه های زبان شناسی را مطرح می کند طبقه بندی زبان ها تحت عناوین گویش و لهجه را رد می کند. خب می بینیم که این علم جدید بسیاری از مرزبندی های فرضی در بین زبان ها را زیر سوال می برد.
البته همانگونه که من بارها و در جاهای مختلف گفته یا نوشته ام، قوانین، تعاریف و معیارهای، در زبان شناسی نوینی که در اروپا و آمریکا برطبق آن تحقیقات انجام می شود، برای تشخیص زبانها از یک دیگر وجود دارد. مهمترین ملاکی که در این علم برای تشخیص دو زبان از هم هست، ملاک تفهیم و تفاهم است. بدین معنی که هرگاه در یک اجتماع گروهی از افراد از نظام ارتباطی استفاده کنند، که برای سایر افراد امکان مفاهمه و تعامل وجود نداشته باشد، در اینجا دو زبان متفاوت وجود دارد. به بیانی دیگر آنجايي که دو نفر صحبت هاي همديگر را از طريق کلامي متوجه نمي شوند، در حدي که فهم مشترک برقرار نشود، آن دو نفر از یک جامعه زبانی نیستند و زبانهای مختلفی را صحبت مي کنند. در اینگونه موارد آنقدر تفاوت زیاد است که امکان درک متقابل را ناممکن میسازد.
تا این جا ملاک زبانشناختی یعنی درک متقابل را برای طبقه بندی زبان مطرح ساختیم و با کمک این ملاک فهمیدیم که چه تفاوتی میان لهجه و زبان موجود است. اما گویش چیست؟ خب حالا باز هم با کمک همان ملاک، زبانشناختی یعنی درک متقابل، اگر دو نفر صحبت هاي همديگر را از طريق کلامي (و نه با توسل به ايما و اشاره) به رغم تفاوت ها متوجه مي شوند، آن دو نفر گويش هاي متفاوت يک زبان را صحبت مي کنند. علاوه بر این مواردی همچون تفاوت هاي اندک واژگان و اصطلاحات و تعارفات و مناسبات زباني خاص را نیز می توان جزو ملاکهای تشخیص گویش های یک زبان از همدیگر حساب کرد. بنابراین گويش مجموعه ی خاصي از بيان آوايي، لغوي، صرف و نحوي، معنايي و حتي کارکردي يک زبان است. گويش ها نه تنها در لهجه بلکه در برخي لغات و اصطلاحات نيز تفاوت دارند. همچنين گويش ها داراي تفاوت هاي صرف و نحوي اندکی نيز هستند. که البته معمولاً ميزان تفاوت هاي صرف و نحوي کمتر از تفاوت آن بین دو زبان است زيرا اساساً صرف و نحو شالوده سازنده زبان است.
گويش ها نهايتاً زيرمجموعه يک زبان هستند. به عنوان مثال هر چقدر گويش فارسي آبادانی با گويش فارسي یزدی متفاوت باشد، نهايتاً اگر قرار باشد يک نفر با گويش آبادانی با يک یزدی محاوره کند، متوجه کليت مطلب می شوند .البته با تاسف فراوان باید در اینجا بگوبم که معادلات بسیاری، همچون مسایل سياسي، که اصولا ربط و پایه ی علمی ندارند بر به رسميت شناختن زبان و تمايز آن با گويش در دید عامه ی مردم بسيار تاثير گذارند. البته شاید برای عامه ی مردم سه معقوله ی زبان و گویش و لهجه در عمل هیچ تفاوتی با هم نداشته باشند، اما این رسالت خواص جامعه است تا با بیان حقایق علمی در ارتقا سطح دانش عمومی جامعه قدم بردارند و همچنین وقتی در جایی قرار است مطلبی به صورت علمی بیان شود، یا ادعای علمی پرداختن به موضوعی مطرح می شود، بایسته است که اصطلاحات در کاربرد علمی خود بکار گرفته شوند. پس گویش های زیر مجموعه ی یک زبان هستند و چند گویش با هم یک زبان را می سازند.
معقوله ی بعدی لهجه است، در این مورد چنانچه میان دو نفر که با هم سخن می گویند، درک متقابل وجود دارد، اما تفاوتهای زبانی در سطح آوایی مشهود باشد، زبانشناسان لهجه را مطرح میسازند. بنابراین لهجه تنها منحصر به سطح آوایی گویشوران می باشد. در واقع لهجه، زيرمجموعه يي از گويش است به اين معنا که هر گويش لهجه یا لهجه های خاص خود را داراست. اما براي شناخت و توصيف يک گويش، بررسي لهجه فقط بخشي از ماجراست.
تا بدین جا طبقه بندی از معقولات و سطوح زبان به دست دادیم و تفاوتهای آن را شناختیم. اما شاید شما هم مثل من متوجه این مسئله شده باشید، که حتی در بین مردمی که از یک لهجه یا زبان خاص مشترک استفاده میکنند، تفاوتهایی وجود دارد.
این مسئله ناشی از این است که هرکسی لهجه فردی خاص خود را داراست. گاه ممکن است این تفاوت ها از سطح تفاوتهای فردی فراتر رود و گروه یا طبقهای خاص از مردم را دربر گیرد. مثال آن تفاوتهایی است که میان زبان و نحوه سخن گفتن افراد تحصیل کرده اجتماع در مقابل کم سوادان وجود دارد یا تفاوتی که میان سخن گفتن زنان و مردان وجود دارد. عواملی همچون منطقه جغرافیایی (محل زندگی افراد)، جنسیت، تحصیلات، طبقه اجتماعی، سن و سبک در سخن گفتن افراد جامعه زبانی تفاوتهایی ایجاد میکند. کافی ست از امروز به تمایزات محل زندگی، شغل، طبقه اجتماعی و… مردم دور و بر خود دقت کنید تا به میزان تاثیر آنها در نحوه سخن گفتن افراد پی ببرید. یکی از عوامل ایجاد تمایز زبانی سبک میباشد. زبانشناسان در تعریف سبک آن را مجموعهایی از ویژگیهای مختلف زبانی دانستهاند، که در موقعیتهای مختلف اجتماعی به کار گرفته میشود. بطور ملموس تر حتی بنابر موقعیتهای مختلفی که یک فرد واحد در آنها قرار می گیرد و بسته به شرایط حاکم از یک سری کلمات و سبک ادای کلمات بهره می گیرد. مثلا وقتی یک شخصی عادی در یک مجمع دوستانه حضور دارد از کلمات و اصطلاحات و ترکیباتی برای سخن گفتن استفاده می کند که از آنها در یک مجمع رسمی استفاده نمی کند.
اگر بپذیریم که زبان از تعدادي آوا درست شده است كه به خودي خود معنا ندارند و در تركيب با هم كلمه هاي معنادار می سازند. به راحتی می توان نتیجه گرفت که هر زبانی برای ساخت کلمات خود از یک « مجموعه آوا» و نیز یک سری « قوانین آوایی» بدون استثنا منحصر بفرد بهره می گیرد. که من این دو را بصورت مشترک تحت نام سیستم آوایی می نامم. بنابراین یکی دیگر از فاکتورهای لازم برای تشخیص زبانها از یکدیگر سیستم آوایی است. مجموعه آوایی عبارت است از مجموعه آواهای که گویشوران یک زبان از آنها برای ساخت کلمات موجود در آن زبان استفاده می کنند.
با آنکه تعداد آواهای که سیستم فیزیکی دستگاه تولید آوای انسان مشتمل بر دهان و گلو و بینی می تواند بسازد به نسبت تعداد زبانهای موجود بشری بسیار اندک است. اما با این همه تنوع زیادی در ترکیب همین تعداد آواها برای تشکیل مجموعه های آوایی زبان های مختلف وجود دارد. به نحوی که مجموعه ی آوایی هر زبان تقریبا نسبت به زبان دیگر متفاوت و کاملا قابل تشخیص و تمیز است. این آواها اعم از صامت و مصوت را می توان برای هر زبان می توان به سادگی استخراج کرد. برای نمونه آواهایی که در هریک از زبانهای آلمانی و فرانسوی استفاده می شوند.
شاید ما بتوانیم در این دو زبان یک سری آواهای مشترک وجود داشته باشد، اما از آنجا که این دو هریک زبانی مستقل هستند قطعا بجز این آواهای مشترک می توان آواهای متمایزی که در یکی از این دو زبان وجود دارد اما در آن زبان دیگر وجود ندارد. علاوه بر این هر زبان بنابر قوانین آوایی منحصر به فرد خود، دارای تبدیلات، گزینش ها و همنشینی های آوایی مختص خود برای ساخت کلمات می باشد. مثلا در یک زبان ممکن است که دو حرف ساکن یا صامت بتوانند پشت سرهم بیایند اما در زبان دیگر اینگونه نباشد. برای نمونه در زبان فارسی، حتما باید یک توالی ثابت از یک صامت و مصوت داشته باشید. البته بجز برخی موارد مثل خوشه های پایانی مثلا در کلماتی نظیر درخت که دو صامت در کنار هم قرار گرفته اند.
نکته ی دیگری که برای تشخیص زبانها از یکدیگر وجود دارد، ساختار دستوری زبان هاست.اینکه ما چگونه فعل ها را می سازیم؟ آنها را صرف می کنیم؟ چگونه کلمات را تولید می کنیم؟ چگونه کلمات را در ساختار جمله کنار هم می چینیم؟
قانون دیگری که وجود دارد قانون گسترش طیفی زبانهاست. بر طبق این قانون ما هرگز نمی توانیم بین زبان ها در فاصله های جغرافیایی مانند مرزهای سیاسی مرز کشی کنیم. اینجا یک مثال می تواند کمک کند، فرض نمایید دو شهر a و b را داریم که از هم فاصله ی 500 کیلومتری از هم دارند و هر یک از این شهرها مرکز یکی از زبان های a و b است. حال اگر ما از شهر A به سمت شهر B حرکت کنیم، در طول مسیر متوجه می شویم که هرچه به مقصد نزدیکتر می شویم، از غلظت بکارگیری زبان A کاسته شده و به غلظت استفاده از زبان B افزوده می شود. در نهایت شما به نقطه ای می رسید که ساکنان آنجا نمی توانند از سخنان یک گویشور زبان A چیزی بفهمند کنند. در این مثال ما می توانیم بگوییم که ما دو کانون متفاوت زبانی داریم اما نمی توانیم بگوییم مثلا زبان A در 100 کیلومتری زبان B شروع و مثلا در فلان مسافت از آن تمام می شود. دلیل این امر هم ساده است، چون زبانها مانند طیفهای رنگی حاصله از تجزیه ی نور سفید بوسیله ی منشور در هم فرو رفته هستند و شاید ما بتوانیم رنگهای مختلف را تشخیص بدهیم اما هرگز نمی توانیم مرز دقیقی بین هریک از این رنگ ها ترسیم کنیم. بنابراین مزربندی برپایه ی مسافتها مابین زبانها عملا غیر ممکن است. حالا شاید موانعی وجود داشته باشند بین جوامع انسانی، مثلا جزایر پلی نزی، که مجموعه ایست از چندین جزیره منحصر که دریا آنها را احاطه کرده است، و تقریبا فاصله های زیاد آب مانعی برای برقراری ارتباط مابین ساکنین آنجا شده اما نمی توانیم بگوییم که هر یک از این جزیره ها دارای زبانی خاص خود است چون آنها از هم دورند.
پس در چند جمله ما ابتدا و در راس همه یک زبان را داریم که از چند گویش ساخته شده و هر گویش نیز به نوبه خود از چند لهجه تشکیل شده. حالا ما می توانیم با کمک این مواردی که یادآوری و برشمرده شد، به سراغ این موضوع برویم که قوم لر از چند زبان و گویشهای هریک استفاده می کند داشتن چنین تعاریفی کمک زیادی به ما خواهد کرد. اما متاسفانه چون اکثر مواقع تعریفی درست و علمی از این سه معقوله نداریم هرگز به نتیجه گیری مناسبی نمی رسیم و همواره دچار اشتباه می شویم.