آن اتفاق تلخ (گزارشي از يكمين سالگرد درگذشتگان حادثه‌ي سعادت‌آباد)

sadat-abadthumbnail2حشمت‌الله آزادبخت:  يك سال از آن اتفاق گذشت. مثل باد. آن اتفاق تلخ. آن اتفاق گنگ كه جمعي از فرزندان اين دور دست‌ها، اين سرزمين ترك‌خورده از هجوم خشك‌سالي‌ها و اين چهار راه سم‌كوب سواران فقر و بي‌كاري را در زير خروارها سنگ و خاك و آهن مدفون كرد تا نامشان براي هميشه، نشاني باشد بر پيشاني خسته و چروكيده‌ي اين ديار. يك سال از آن اتفاق گذشت كه جمعي از آرزوهاي ما در كنار آيينه‌ي آسمان‌خراش‌ها و كارخانه‌هاي سر به ابر، سر به زير و بغض‌آلود جان دادند و شيشه‌ي چشم هيچ بالانشيني به ديدنشان خيس نشد. وقتي پيكرهاي له شده‌شان چند روز دور از سردخانه‌ها و گوشه‌چشم‌هاي توجه، روي دست غربت ماند و مادران سياه‌پوش با زخم زخم صورت‌ها هم‌چنان چشم به راه سوار نعش‌هاي بي‌جان عزيزانشان ماندند تا دور از نگاه غربتِ آهن و آسمان‌خراش كاسه‌ي سرد اشكي بر پيكرهاشان بريزند. آن‌ها آمدند خوابيده بر «تَرم»هاي آباد ويراني. دست‌ها در عزايشان چرخيد،‌ انار صورت‌ها خراشيد و مويه‌ها گُر گرفت و دامن آسمان را گرفت اما آنان خوابيده‌اند آرام در بستر سرزميني كه هم‌چنان آماج آوارهاي فقر است و كارخانه‌هاي تبعيض و بي‌كاري بر سينه‌اش هم‌چنان قد كشيده‌است. بمناسبت يكمين سال آن داغ ماندگار به ميان بازماندگان داغ‌دارشان رفتيم و به گفت‌وگويي كوتاه با آنها نشستيم.

آنها با توجه به رأي صادر شده‌ از دادگاه، ۸۵ درصد شهرداري و ۱۵ درصد پيمان‌كار را مقصر اصلي مي‌دانستند و تعدادي هم  ازمسؤولين شهر و استان خودمان را چرا كه محروميت اين شهرستان زمينه‌اي را فراهم آورده‌است تا فرزندانشان براي به دست آوردن لقمه‌اي نان مجبور به ترك ديار خود شوند تا چنين غمگینانه دور از چشم خانواده‌ها جان بسپارند و پيكرهاي له شده‌شان به خانه باز گردد. در مورد اقدامات اوليه مسؤولين پرسيدم.  آنهاگفتند اقدم اوليه‌ي دولت اين بود كه جنازه‌ها چند روز در سالني گرم رها شده و هيچ‌كس مسؤوليت انتقال آن‌ها را به سردخانه‌اي عهده‌دار نشده‌ بود. پس از چند روز آمبولانس‌هاي كهنه و بدون سردخانه‌اي را در اختيارمان گذاشتند و جنازه‌هايِ … را در گرماي تيرماه با فجيع‌ترين وضع به كوهدشت آورديم. البته هيئتي به نمايندگي از مسؤولين به روستا آمدند و مبلغي را براي كمك‌هزينه‌ي مراسم سوگواري در اختيارمان قرار دادند. دومين و آخرين تشريف‌فرمايي مسؤولين هم زماني بود كه هيئتي باز به روستا آمدند و گفتند كه پسرهايتان را از خدمت سربازي معاف كرده و «كار» در اختيارشان قرار مي‌دهيم و خيلي وعده و وعيدهاي ديگر كه با رفتن آن‌ها از ياد رفت و معلوم نشد چه‌كسي مي‌خواسته آن‌ها را به مرحله‌ي عمل برساند.

حالا يك‌سال مي‌گذرد كه نه فرزندانمان را معاف كردند و نه كاري در اختيارشان قرار دادند. بالاخره پس از گفت‌وگويي طولاني و آه‌آلود صحبت از سرانجام واقعه شد و اين‌كه شهرداري به آن‌ها گفته بود حاضر است نفري چهل ميليون‌ تومان به عنوان ديه به خانواده‌هاي «سعادت‌آبادي» پرداخت نمايد و بهتر است اين مبلغ را بگيرند و بروند پي كارشان وگرنه هر كاري كه مي‌خواهند انجام دهند. به زبان ساده‌تر «هرچه از دست‌شان مي‌آيد كوتاهي نكنند» آن‌ها مي‌گفتند آن‌قدر به تهران رفتيم و برگشتيم كه واقعاً ديگر جان به لبمان رسيده بود. جايي براي استراحت نداشتيم. مي‌رفتيم و در تهران بزرگ ويلان و آواره مي‌شديم. شهرداري اين قضيه را فهميده و نيز دانسته بود كه ما آدم‌هاي سر و زبان‌داري نيستيم اين بود كه مجبور به گرفتن ديه‌امان كردند. در مورد مسؤول پيگيري پرونده سؤال كردم كه پاسخ دادند: هيچ شخصي و هيچ وكيلي مسؤول پيگيري پرونده نبوده. يك طرف شهرداري بوده‌است و يك طرف ما. يعني خانواده‌هاي داغ‌دار كه به طور مستقيم، رو در روي هم قرار داشته‌ايم… شنيده بودم كه نماينده‌ي شهرستان زحمت اقدامات و پيگيري‌هايي را در اين زمينه متحمل گرديده‌اند كه اهالي مي‌گفتند ما آقاي نماينده را تنها دوبار ديده‌ايم. يك‌بار كه براي فاتحه‌خواني تشريف آورده‌بودند و گفتند نيازي به گرفتن وكيل نيست و من خودم شخصاً پرونده را دنبال خواهم كرد و يك‌بار هم در جلسه‌اي در فرمانداري كه گفتند من هيچ راهي نمي‌توانم پيش پاي شما بگذارم. يا به گرفتن ۸۵ درصد ديه راضي شويد و شكايت عليه پيمان‌كار را دنبال نماييد يا ديه‌ي كامل را دريافت كنيد. يا پاي شكايت‌تان بايستيد كه من هم پيگير پرونده‌تان مي‌شوم… در صورتي كه ديگر پرونده‌اي وجود نداشت و پس از اين‌كه شهرداري مجبور به گرفتن ديه‌امان كرد پرونده نيز بسته شد.

ما آمديم و آن‌ها به سلامت ماندند… براي روشن شدن قضيه با حاج‌آقا قبادي- نماينده‌ي مرم كوهدشت و رئيس كميسيون قضايي مجلس- تماس گرفتيم كه اظهار داشتند: به محض اطلاع از بروز حادثه با حضور خود ابتدا باعث آرامش و روحيه‌بخشيدن به خانواده‌هاي عزادار شده‌اند و بلافاصله با دستگاه قضايي تماس گرفته و خواستار پيگيري موضوع گرديده‌اند و طي سه جلسه، موضوع را به دادستان تهران گوشزد نموده و متذكر شده‌اند كه مراقب هرگونه اعمال‌ نفوذ از سوي شهرداري باشند. سرانجام با پيگيري‌هاي بي‌وقفه‌ در مرحله‌ي دادسرا كيفرخواست عليه شهرداري صادر گرديده كه يا ديه‌ي افراد فوت شده در حادثه پرداخت شود يا جنبه‌ي عمومي مربوط به مديريت شهرداري منطقه‌ي دو در دادگاه بدوي رسيدگي گردد كه در نتيجه‌ي اين تلاش‌ها ديه‌ي كامل به خانواده‌ها پرداخت شده و قسمت دوم نيز هم‌چنان در حال پيگيري است… وقتي از اهالي خواسته شد كه سخن آخر را بگويند يكي از آن‌ها كه مسن‌ترين‌شان به نظر مي‌آمد به آرامي آهي از سينه بركشيد و در حالي كه نگاهش گل‌هاي سرخ قالي را مرور مي‌كرد گفت از مسؤولين مي‌خواهيم فكري به حال اين شهر بكنند. تلاش كنند تا اين شهر هم مثل شهرهاي ديگر چند كارخانه داشته‌باشد. آن‌ها رفتند و جان دادند نمي‌خواهيم فرزندان ديگرمان هم بروند و كشته شوند. مي‌خواهيم اين‌ها كه باقي مانده‌اند در كنارمان باشند…

بر گرفته : از  نشریه سیمره

پیمایش به بالا