هدف ما از پرداختن به مسایلی همچون هویت، زبان، لباس، گلوَنی و… تلاشی در راستای بازتعریف، بازسازی و بازشناسی لر به مثابه بستری برای فعال کردن توانمندی های بومی و علاقمندی ها به بوم، برای دستیابی به توسعه است.
نشریه فرهنگی و اجتماعی لور- ابراهیم خدایی: یادداشت قبلی من با عنوان “نگاهی به روندهای استحاله فرهنگی در استان لرستان“ مورد توجه جمعی از دوستان قرار گرفت و بنده را از نظرات و راهنمایی های ایشان بهره مند ساخت.
ضمن احترام به نظرات تمام خوانندگان ارجمند، فکر می کنم در این میان به مقصود و منظور اصلی بنده از “استحاله فرهنگی” کمتر پرداخته شد و بیشتر مباحث بر مساله دگرگونی های زبانی متمرکز بود، در حالی که آن چه به نظر نگارنده مایه ی نگرانی و شایان توجه است تغییر زبان و گویش نیست، تغییر زبان در این فرایند فقط نمای بیرونی و یکی از عوارض استحاله ی فرهنگی است.
تغییر زبان اکثریت جمعیت لرستان از لکی به مینجایی (در قرن اخیر) و یا از مینجایی به فارسی (در حال و آینده نزدیک) به خودی خود مایه ی نگرانی نیست.
استحاله ی مورد نظر نگارنده تغییر وضعیت لر به گونه ای است که توان هرگونه تولیدات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و… بومی از آن گرفته می شود، به گونه ای که مثلا موسیقی آن به یک موسیقی حاشیه ای نسبت به موسیقی تهران و کردستان تبدیل می شود، طرح های اقتصادی آبی، نفتی و… در راستای منافع سرزمین های مجاور طرح ریزی می شود، کنش سیاسی آن جایگاهی در تصمیم گیری های سیاسی کلان کشور و منطقه ندارد و…
نقطه ی آغازین استحاله ی مورد نظر من تحریف خودِ لفظ “لر” است که در نهایت منجر به منهدم شدن بافت فرهنگی و ساختار قومی منطقه و به حاشیه رفتن تمام شاخه های مردم لر در فرهنگ ها و قومیت های همجوار، مخصوصا حاشیه ای شدن نسبت به استان های فلات مرکزی و فارس نشین خواهد بود.
این استحاله ابعاد متعددی دارد:
الف) یک بعد آن منحصر کردن نام لر به بخشی از زیرمجموعه اش است. چندین دهه است با توجه به چینش تقسیمات استانی، نام لرستان و به تبع آن نام لر منحصر به بخشی از مردم لر شده است.
برخی فعالان لر نسبت به این وضعیت راضی یا بی تفاوت هستند و آشکارا از اقوام جداگانه لک، لر، بختیاری و… سخن می گویند. این نه با واقعیت های تاریخ و فرهنگ این سرزمین و نه با منافع و مصالح منطقه همخوانی ندارد، بلکه بیشتر با مصالح و منافع رقیبان استراتژیک (مخصوصا مردم فلات مرکزی) سازگار است.
برخی فعالان دیگر از این وضعیت ناراضی هستند اما طرح فراگیر مطلوبی برای بازتعریف لر ندارند، این گروه که بیشتر از همان اقلیتی هستند که نام لر به صورت انحصاری به آن ها نسبت داده می شود (لرهای مینجایی: بالاگریوه، چگنی، خرم آباد و..). این گروه با هجمه به کسانی که در فعالیت های خود از عناوینی چون “قوم بختیاری” و “قوم لک” استفاده می کنند، خود را منادی وحدت لری می دانند درحالی که با تمرکزشان بر گفتمان “لر مطلق و لر مضاف” (ما لر هستیم و بقیه هم لر لک و یا لر بختیاری…)، فقط وضعیت را بغرنج تر، وحدت را کمتر و شکاف ها را عمیق تر می کنند.
ب) تقویت چنان گفتمانی موجب شده است بخش بزرگی از مردم لُر خود را ناگزیر از تلاش در راستای دست و پا کردن برند دیگری برای ابراز هویت اجتماعی خویش می بینند. برخی همچون مردم کهگیلویه و بویراحمد بر مفهوم “استان” متمرکز می شوند، وقتی در سایت ها و وبلاگ های این سرزمین گردش می کنی تعجب می کنی از این که چطور با مرزهای برساخته و سیاسی و دولتی “استان” به گونه ای برخورد می شود که گویا یک تقسیم بندی مقدس، آسمانی، ازلی و ابدی است.
در استان لرستان نیز به طور تاریخی چنین رویکردی هوادارانی داشته است، این رویکرد توان استان های کوچک لرنشین را در رقابت با قطب های همجوار تقلیل می دهد و اجازه نمی دهد لرها از پتانسیل بزرگ جمعیتی و سرزمینی خود استفاده کنند، به گونه ای که اگر نمایندگان لر در مجلس فراکسیون لر را تشکیل دهند قطعا از بزرگ ترین فراکسیون های منطقه ای خواهد بود در حالی که اکنون این نمایندگان در فراکسیون های استانی کوچک تر از بقیه کشور توانایی ناچیزی دارند.
برخی دیگر همچون مردم بختیاری و لک از آن جا که از نعمت داشتن یک استان به طور رسمی و عملی بی بهره هستند ناچار با تاکید بر قومیت بختیاری و لکی خود تنش های بیشتری با مدعیان وحدت لر پیدا می کنند.
اما به نظر من پتانسیل وحدت طلبی میان این دو گروه از لرها از سایرین بیشتر است زیرا اتفاقا با توجه به پراکندگی ایشان در چندین استان، خود به خود مرزهای استانی برایشان تقدس کمتری می یابند و استعداد بیشتری برای نادیده گرفتن این مرزها و کنش های فرا استانی دارند، در حالی که گروه هایی که از گفتمان استان گرایی سود می برند (به طور خاص در خرم آباد و یاسوج) انگیزه کمتری برای تقویت مفهومی بزرگ تر از استان دارند.
ج) تمامیت هستی لر در حال تهدید از سوی پروسه ی تبدیل شدن خود واژه ی “لُر” به یک واژه ی طنزناک است. سیل فراوان پیامک ها و جوک ها، سریال های موهن تلویزیونی و… این خطر را فراهم کرده است که این نام در کنار واژگان طنزناکی چون “غضنفر”، “ملانصرالدین” و… قرار بگیرد. هرچند احساسات مان خدشه دار می شود ولی نباید از نظر دور بداریم از نظر کمیت فعالیتی که در راستای لگدمالی نام لر در پیامک ها و… در جریان است، بسیار از مجموع فعالیت های لر، لک، بختیاری و… تحت هر عنوانی بیشتر است!
رابطه ی هویت خواهی و توسعه طلبی
با توجه به فرازهای دیگری از کامنت ها و نقدهای دلسوزانه ای که بر مطلب مذکور وارد شد، در پایان دو نکته دیگر را متذکر می شوم:
الف) راه حال ما در تحریریه نشریه لور برای خروج از این وضعیت “بازتعریف لر؛ با تمرکز بر واقعیت های تاریخی و فرهنگی منطقه، در راستای مصالح و منافع فراگیر آن” است. به عبارت دیگر ما خواستار برخورد شجاعانه با حقیقت تحریف هستیم و با هرگونه کاربری نام “لر” در غیر از کاربرد اصلی و تاریخی آن مخالفت می کنیم. از همین رو ما همان قدر با این جمله مخالفیم که “لک، لر و بختیاری سه قوم هستند..” که با این گزاره ها مخالفیم: “ما لر هستیم و شما لک، ولی همه لر هستیم”!!!
از این گفتمان استقبال می کنیم که مردم لر را دارای تنوع و تفاوت های درونی میان اقوام بختیاری، لک، مینجایی و… بدانیم، این گفتمان هم به واقعیت تاریخی هویت مردم مان نزدیک است و هم منافع و مصالح تمام گروه های لر را تامین می کند، در این گفتمان گسترش نام های لک، بختیاری، مینجایی و هر نام تاریخمند و یا نوپدید دیگری رقیب و مایه ی تهدید وحدت لر نیست و موجب نگرانی لر دوستان نمی شود، کما این که گسترش اسامی استان ها و اقوام ایرانی مایه ی نگرانی ایران دوستان نخواهد بود.
نگرانی زمانی است که به خاطر ناتوانی ما در برگرداندن کیان لر و بار فرهنگی و تاریخی متناسبش، سعی در کمرنگ کردن نام زیرمجموعه ها داشته باشیم یعنی به جای چالش با نیروی های بیرونی مثل مدرنیته، تمرکزگرایی رضاخانی، موج تحقیر و… به چالش با درون خود (لک و بختیاری و…) بپردازیم.
ب) مساله ی دیگر رابطه ی هویت و توسعه است. هویت نه فقط می تواند معدن و سرمایه ی عظیم برای توسعه باشد، بلکه اساسا توسعه بدون هویت نه ممکن است و نه مطلوب. هویت خودآگاهی و خودباوری است، مگر می شود مردمی بدون خودآگاهی و خودباوری در راستای توسعه گام بردارند؟
لرستان مدیران و صاحب منصبان بسیاری داشته است، اما به ندرت کسی از آن ها همچون جناب آقای بختیاری نژاد پس از فراغت از خدمت نیز نه فقط کوتاهی نکرده بلکه دائم به لر و لرستان می اندیشد و در پی راه حل مشکلات آن است (لینک وبلاگ ایشان)، چنین شخصیت هایی به راستی ضروری ترین سرمایه ها برای توسعه هستند، اما این سرمایه ها از کجا می آیند؟
آیا وضعیت مالی مناسب، تحصیلات عالیه، نفوذ سیاسی گسترده و… یک مدیر لر را تبدیل به یک سرمایه انسانی برای توسعه منطقه می کند؟ آیا ثروتمندان، دانشمندان و قدرتمندان در قوم لر کم هستند که امیدوار باشیم در صورت پیدایش ایشان مشکلات مان حل می شود؟ آیا حضور و نفوذ نمایندگان لر در فراکسیون های مجلس، کابینه ها، ریاست دانشگاه ها و… کم است؟
اگر نخبه ای نسبت به مسایل لر حساسیت نشان می دهد از سر درد است و این درد زاییده خودآگاهی و خود باوری (هویت طلبی) است، و نه ناشی از پول و علم و قدرت و… اتفاقا متاسفانه نامهربانی دانشمندان و زورمندان و پولمندان لر با سرزمین خود بیشتر از نامهربانی دیگر مردم است. گاهی تصور می شود اگر هیچ وقت درب مدرسه و دانشگاهی به روی لرها بازنمی شد خبری هم از پیامک های تحقیرآمیز نبود و اگر بود حداقل تولید داخل نبود!
کارگر ساده یا چوپان شریفی که درک درستی از سرزمین، هویت و کرامت لُری خود داشته باشد و عشق نسبت به بوم را از پستان مادر مکیده باشد، در فرایند توسعه بسیار مفیدتر از دانشمند پولدار و صاحب منصبی است که منافع مردمش را به دسته بندی های طایفه ای، سیاسی و یا منفعت طلبی شخصی می فروشد.
به طور خلاصه هدف ما از پرداختن به مسایلی همچون هویت، زبان، لباس، گلوَنی و… تلاشی در راستای بازشناسی، بازتعریف و بازسازی لر به مثابه بستری برای فعال کردن توانمندی های لر و علاقمندی ها به لر در دستیابی به توسعه است.
ابراهیم خدایی
برگرفته از سایت لور loor.or
نام لر فرهنگ لر همیشه در یادها جاویدان هست و پر رنگ تر هم میشود