به رسمیت شناخته شدن حق همه گروههای انسانی برای کاربرد آزادانه زبان مادری در تمام عرصههای زندگی شعاری بنیادی است که به روز سوم اسفند برابر با بیست یکم فوریه، روز جهانی زبان مادری، معنا میبخشد.
ایران سرزمینی با تنوع ملی، قومی و زبانی بالاست، تنوعی که از تجربه نزدیک به صد سال سیاستهای همسان ساز، آسیب بسیار دیده است. اکنون و در قیاس با صد سال پیش، برخی از زبانها و گویشهای رایج در ایران به دلایل مختلفی از میان رفته و یا در خطر جدی مرگ قرار دارند.
برابر با اطلس زبانهای در خطر یونسکو، بیش از بیست زبان از مجموعه زبانها و گویشهای فعلی رایج در ایران آسیب پذیر یا در معرض خطر مرگ هستند.
سیاستهای چند زبانی در نظام آموزشی
سیاستهای چند زبانی در نظام آموزش رسمی متنوع بوده و طیف وسیعی از روشها را شامل میشوند. در یک دستهبندی کلی میتوان از دو گونه سیاست «آموزش به زبان مادری در کنار آموزش زبان رسمی» و «آموزش زبان مادری در دوره ابتدایی و انتقال به زبان رسمی» نام برد.
نکته مهم این است که صرف آموزش زبان مادری کودکان همچون یک ماده درسی اساسا به معنای چند زبانه شدن نظام آموزشی نیست.
در گونه نخست سیاستهای چند زبانی، زبان مادری دانشآموزان زبان آموزش است و تمام مواد درسی تا پایان دوره تحصیلات عمومی به این زبان تدریس خواهد شد و البته در کنار آن، در تمام پایههای تحصیلی، زبان رسمی/میانجی همچون یک ماده درسی تدریس میشود.
در برخی از کشورهای دنیا از جمله در آسیا و در کشورهای چین، هندوستان، افغانستان، عراق ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان و در برخی از مناطق که زبان مادری محصلان جدای از زبان رسمی است، این سیاست اجرا میشود.
در ایران، بخشی از ترکها، کردها و عربها با توجه به ادبیات مکتوب غنی و تجربه در دسترس کاربرد این زبانها در تمام سطوح آموزشی و برای تمامی دروس در خارج از مرزهای ایران، خواهان اجرای چنین سیاستی در مورد این زبانها در نظام آموزشی هستند.
در گونه دوم سیاستهای چند زبانی، آموزش دوره ابتدایی یا دستکم سه سال نخست آموزش به زبان مادری دانشآموزان خواهد بود و سپس به تدریج آموزش به زبان رسمی منتقل میشود.
البته در این گونه نیز برای حفظ پیوندهای عاطفی کودک با جهان، از دریچه زبان مادری، و امکان بیان آن و کمک به حفظ تنوع زبانی، زبان مادری دانشآموز در تمام پایههای تحصیلی همچون یک ماده درسی تدریس خواهد شد.
علاوه بر تاکید متخصصین بر ضرورت پیاده کردن چنین سیاستی، بسیاری از فعالان حقوق زبانی در ایران نیز با توجه به محدودیتهای ادبیات مکتوب در تعدادی از گویشها و زبانهای غیر فارسی، خواهان اجرای این گونه از سیاست چند زبانی در نظام آموزشی هستند.
مخالفان سیاستهای چند زبانی
مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران متاثر از تنوع این سیاستها در عرصه نظری و الزامات متفاوت اجرای گونههای مختلف آن، خود به چند دسته تقسیم میشوند.
اما پیش از گونه شناسی مخالفان و تمرکز بر تمایزات آنان باید به نقطه مشترک کلیدی همه آنان اشاره کرد.
تاکید بر تاریخی بودن و طبیعی بودن انتخاب زبان فارسی همچون زبان مشترک همه ایرانیان از سویی و زبان فارسی را جزیی از هویت ملی همه ایرانیان دانستن از سوی دیگر نقطه مشترک همه مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران است. تمرکز بر این نقطه اشتراک مهم است چرا که عمده مخالفتها با سیاستهای چند زبانی ناشی از این درک غیر تاریخی، غیر سیاسی و رمانتیک از زبان فارسی است.
این درک غیر تاریخی است چرا که سخن گفتن از زبان مشترک پیش از تشکیل دولت ملی مدرن که مختص به دنیای معاصر است و در ایران کمتر از یکصد سال عمر دارد، اساسا بیمعنی و ناشی از غلبه عارضه ناهمزمانی تاریخی بر ذهن مدعی است.
بدون نظام آموزش عمومی و سایر دستگاههای هنجار ساز نظام مدرن، هیچ راهی وجود ندارد که کرد و ترک و عرب و بلوچ و مازنی و سنگسری و لر و بختیاری و ترکمن و تالشی و گیلک و ارمنی و تاتی و دزفولی و آشتیانی و قشقایی و براهویی و لک و بسیاری غیر فارس دیگر، زبان فارسی را یاد بگیرند، به آن عشق بورزند و آن را به صورت تاریخی زبان مشترک خود با “دیگران” بدانند.
مخالفان سیاستهای چند زبانی به چند دسته تقسیم میشوند:
یک گروه بسیار افراطی پان ایرانیست و آریایی گرا که به طور کل مخالف هر نوع گشایش فرهنگی معطوف به زبانهای غیرفارسی در ایران هستند و آن را مخالف مصالح ایران و بر ضد زبان فارسی ارزیابی میکنند.
آنها با ارائه تفسیرهای خاص از ماده ۱۵ قانون اساسی فعلی، احتمال آموزش زبانهای مادری غیرفارسی در ایران را همچون یک ماده درسی برنمیتابند و ان را نیز غیر قانونی و مقدمهای برای تجزیه ایران قلمداد میکنند.
این دسته حتی تدریس شفاهی معلم در کلاس درس به زبان مادری دانشآموزان برای مفاهمه بهتر را نفی کرده و آن را خلاف قانون و مصالح ملی میدانند.
رد نگاه و باور این دسته را میتوان در چند بخشنامه آموزش و پرورش کرمانشاه و کردستان دید که در آنها از معلمان خواسته بودند از تدریس به “زبان محلی” در کلاس درس خودداری کنند.
گروه دوم کسانی هستند که با آموزش زبان مادری در دانشگاه به عنوان چند واحد اختیاری درسی و یا در بهترین حالت در حد یک ماده درسی در مدارس و در محدوده همان اصل پانزده قانون اساسی مخالفتی ندارند.
گروه سوم که عموما متخصصان آموزش هستند تنها با آموزش زبان مادری به عنوان زبان آموزشی در سالهای نخست آموزش ابتدایی به صورت تلفیقی و دو زبانه و مشروط به اینکه انتقال کامل کودک به آموزش در زبان رسمی سریع اتفاق بیفتد، موافق هستند.
هویت ملی با آموزش زبانهای غیر فارسی در ایران تضعیف نمیشود، چون زبان فارسی تنها فارسها/فارس زبانها را نمایندگی میکند، اما با تقویت زبانهای غیرفارسی و رسمیت بخشیدن به آنها، این زبانها نیز در سپهر ملی جایگاه پیدا کرده و حس تعلق گویشوران آنها به هویت ملی ایرانی به طور طبیعی بیشتر میشود.
علایق جدایی طلبانه نسبت مستقیم و معناداری با سیاستهای چند زبانی ندارد. کشورهای بسیاری در دنیا دو یا چند زبان رسمی، اداری، قانونی و یا آموزشی دارند یا از سیاست تک زبانی به سیاستهای چند زبانی شیفت کردهاند اما هیچ مورد عینی یا مطالعه نظری در دست نیست که پیدایش، تقویت و یا تشدید علایق جدایی طلبانه در این کشورها را نشان دهد.
در واقع برخلاف ادعای ناسیونالیستهای ایرانی، به رسمیت شناخته شدن هرچه بیشتر حقوق اقلیتهای ملی/قومی/زبانی در یک چارچوب سیاسی خاص، تعلق آنان به آن چارچوب را تقویت کرده و به صورت طبیعی علایق جدایی طلبانه را که محصول سرکوب، نفی و انکار هستند، تضعیف میکند.
بخش هایی از مقاله بلند بی بی سی فارسی