تمام گویش های مردم لُر در حوزه ی نثر منابع ناچیزی دارند. اگر در حوزه ی شعر برخی گویش ها در سال های اخیر بسیار فعال بوده اند، در حوزه ی داستان و انواع دیگر متن منثور هیچ کدام فعالیت چشمگیری نکرده اند، هنوز نه جشنواره ای برای داستان لری در کار است و نه کسی را می شناسیم که به طور پیگیری در این زمینه قلم زده باشد.
زبان های مردم لر با وجود غنای قابل توجه در حوزه های شفاهی، سوابق مکتوب ناچیزی دارند. گرچه سابقه ی شاعری مردم لُر به روزگار باباطاهر همدانی و عصر یارسان می رسد، ادبیات منثور مردم لر پدیده ای بسیار جدید به شمار می آید.
زبان لری مینجایی، که اغلب از آن انحصارا به لری، یا لری خرم آبادی و همچنین لرستانی نیز یاد می شود در این میان وضعیت به مراتب نامطلوب تری دارد. اگر زبان لکی سابقه ی چندین قرن شعر مکتوب دارد و در وضعیتی غیر قابل مقایسه، بختیاری نیز از زمان قاجاریه به کتابت عادت کرده است لری مینجایی در این عرصه حرفی برای گفتن ندارد.
اگر از تک بیت های پراکنده میرنوروز بگذاریم، دفاتر مکتوب ادبیات لر کمتر آثاری به مینجایی می شناسد، این درحالی است که لااقل بختیاری ها از عصر قاجار و اوایل پهلوی آثاری همچون ملازولفعلی کرونی بر جای نهاده اند. همچنین قطعه متن منثوری نیز از قرن یازدهم برجاست که به بختیاری است (نشریه ولات، شماره یک).
به نظر من این حقیقت که از لری مینجایی به ندرت اثر مکتوب کهن بر جای مانده است، بیش از هرچیز به این مساله بر می گردد که این زبان از گویش های جدیدتر بوده است و دیرتر گسترش یافته است، کما اینکه تاریخ معاصر لرستان شواهد متعددی از تغییر زبان لک ها و حتی اخیرا بختیاری های لرستان به مینجایی، و گویش های نزدیک بدان (مثل ثلاثی) حکایت می کند.
آنچه ادعای ما را نقد می کند غنای ادبیات شفاهی مینجایی است، موسیقی، ضرب المثل و حکایات این گویش به قدری است که ما را وادار می کند در ادعای جدید بودن آن افراط نکنیم و بپذیریم اقلیتی از مردم لر قرن ها به این زبان سخن می گفته اند. اگر از خرم آباد دورتر برویم و مثلا گویش بالاگریوه را ملاک قضاوت قرار بدهیم، توانمندی این زبان از نظر واژگان، دستور زبان، کنایات و اصطلاحات و غنای ادبیات شفاهی آن خود نمایی می کند (نک: طنز و طنازی در شعر لری مینجایی (گویش منطقه بالاگریوه)).
به هر حال تمام گویش های مردم لُر در حوزه ی نثر منابع ناچیزی دارند. اگر در حوزه ی شعر برخی گویش ها در سال های اخیر بسیار فعال بوده اند (مثلا در منطقه ی بختیاری که چندین جشنواره به طور منظم سالانه برگزاری می شود، و هر سال ده ها کتاب منتشر می شود)، در حوزه ی داستان و انواع دیگر متن منثور هیچ کدام فعالیت چشمگیری نکرده اند، هنوز نه جشنواره ای برای داستان لری در کار است و نه کسی را می شناسیم که به طور پیگیری در این زمینه قلم زده باشد.
از جمله کارهای قابل توجه که خودم در سال های اخیر دیده ام جزوه ای لکی از استاد رضا حسنوند است که به انگیزه آموزش خط داستان نسبتا مفصلی در آن آمده است، کار قابل توجه دیگر ترجمه ی لری مینجایی بخشی از کتاب انجیل است. احکام به زبان بختیاری نیز عنوان کتابچه ای بود که چند سال پیش به دستم رسید و اکنون بدان دسترسی ندارم که مشخصات آن را بیان کنم. همچنین به همت مهدی ویسکرمی، جزء سی ام قرآن به لری مینجایی برگردانده شده است.
چند سال پیش نیز در نشریه لور، ویژه نامه داستان لری انتشار یافت که چندین داستان کوتاه لکی، مینجایی و بختیاری را شامل می شد.
در این نوشتار کوتاه قصد فهرست کردن آثار منثور لری را ندارم، حتما خوانندگان عزیز نمونه هایی سراغ دارند که در بخش نظرات خواهند نوشت، انگیزه ی این مطلب معرفی زحمات سترگ و پر ارج آقای جهانبخش رشیدی در ترجمه ی کلیله و دمنه به لری مینجایی است. “وختی بگو مگو کلیله و دمنه وِ ایچه رسس شیر ورزانه دِ پا درآورد خی میدونه گریت و تا درازش کرد دِ وسط میدو و دِ خین خوش غلطس و شیر جون کنن شنزبه نِ واچش خوش دی تاملی کرد اُ وا خوش گت …”
این بخشی از نثر شیرین و قلم شیوای رشیدی بود. وی که تا کنون هفت قسمت از اثرش را در وبلاگی که به نام “میرنوروز” مزین کرده منتشر نموده ، دست به انتخاب بسیار مناسبی زده است. برداشت من از ترجمه های ایشان این است که اثر گران سنگ کلیه و دمنه با توجه به قرابتی که با فضاهای مانوس برای زبان لری دارد، بسیار متن مناسبی برای پی ریزی نثر لری است.
در این مختصر فرصتی برای نقد نمی ماند، به امید خدا فعالان باید با رأی و نظر خود ایشان را کمک کنند، اما عجالتا گمان می کنم آقای رشیدی بیش از پیش در حصار گویش روزمره خرم آبادی مانده است، حتی گاهی لحن بیان ایشان به گونه ی صدا و سیمایی فارسلُری نزدیک می شود. اگر دقت بیشتری در گزینش و چینش کلمات صورت بگیرد بدون شک اثر موفقی از آب در خواهد آمد، معتقدم در قطعه ی فوق که به طور اتفاقی از آخرین بخش منتشر شده در وبلاگ ایشان برگرفته ام می توان به جای اصطلاحات و لغاتی چون “بگو مگو”، “غلطس”، “چش”، “تأمل” و… واژگان دیگری یافت که گرچه در لری خرم ابادی کمتر رایج باشند اما توانمندی این گویش لری را بهتر نشان دهند. در هر حال برای خلق اثری ادبی مطلوب است اندکی از زبان روزمره مردم کوچه و بازار فراتر برویم.
در پایان یک بار دیگر علاقمندان را دعوت می کنم کلیله و دمنه ی لری را بخوانند، نبودن یک جشنواره ادبی در زمینه داستان لری و فقدان انجمن های فعال در این زمینه، نباید کسانی مثل رشیدی را وادار کند که در تنهایی و انزواء کار کنند، در عصر ما تاریخچه ی خلق آثار ادبی بدان شیوه سر آمده است. ای کاش در صدا و سیمای لرستان اراده ای برای توجه به فعالیت های امثال رشیدی بود، همین هفت بخش منتشر شده ی این اثر خوراک بی نظیری برای یک برنامه رادیویی جذاب است.
:: برگردان کلیله و دمنه بخش هفتم
:: برگردان کلیله و دمنه بخش ششم
:: برگردان کلیله و دمنه بخش پنج
:: برگردان کلیله و دمنه بخش چهارم
:: برگردان کلیله ودمنه بخش سوم
:: برگردان کلیله ودمنه بخش دوم
ابراهیم خدایی- برگرفته از سایت لور