که به انتظارِ آينه با سنگ مدارا کنی
بعد، شب از ترسِ شب با شب
از ستاره سخن بگويی،
از احتمالِ تولدِ همان ستارهای
که هرگز نديدهای
که هرگز نيامده است
که هرگز نخواهد آمد.
شما خبر از خواب خشت نداريد
ورنه ثريا
نامی از نامهای ناممکن است،
اين آسمانِ کودکانِ بیخيال نمیداند،
اما … ما که میدانيم!
صبحات بهخير همسايهی گرامی
لطفا تو هم شکستنِ شب وُ
روشنايیِ روز را تصديق کن!
بگو چه وقتِ خوشی
چه شب روشنِ کاملی …!
لطفا ترانه بخوانيد
طوطی خسته هم از قولِ باغ
به خوابِ قفس رسيده است،
چه بهتر از اين!
پشيمانیِ پروانه هم به ما مربوط نيست
گاهی اوقات بايد کنارِ ديوار کج خوابيد،
بعد شب از ترسِ شب با شب از ستاره سخن گفت،
حالا چه بيايد
چه نيايد
فرقی نمیکند.
صبحات بهخير همسايهی گرامی!
سیدعلی صالحی