فرهنگ هر قوم عامل تعيين کننده هويت آن قوم است و اگر انسانها را از نظر تفاوتهای ظاهریِ جسمی ناديده بگيريم می توان گفت ،يک انسان وجود دارد. اما با فرهنگهای گوناگون و اگرهمه ی انسانها دارای یک فرهنگ بودند پس نیازی به مطالعه و پژوهش و تحقیقی وجود نداشت
پُر گُهر ترین گنجینه مردم شناسی همان زبان مادری است ، که به گونه های گویشها و زبانهای بومی و قومی در گوشه و کنار این بوم زندگی رو به زوال خود را سپری می کنند . پژوهشهایی که یکی از دانشمندان زبانشناس به نام « پيترکده فوگر « انجام داده است به این نتیجه رسیده که در حدود 6000هزار زبان موجود در جهان در خلال قرنهای آتی از بین خواهد رفت.
در این خصوص باید گفت این خود هشدار یک زبانشناس است که می تواند چون زنگ یک ساعت که نه بل صدای یک ناقوس مارا از خواب عزیزصبحگاهی بیدار کند تا باری دیگر به خود آییم و آب به دیدگانمان زنیم و خواب را ازچشمان خواب آلوده مان به پرانیم. زیرا مردمی که زبان نداشته باشند هویت هم نخواهند داشت.
یکی از شاخه های علمی زبانشناسی گویش شناسی است « dialectology» که هدف آن گِردآوری ، بازگشایی علمی گونه های زبانی است.گرچه نگارنده به این اصطلاح « گویش» در خصوص یک زبان مادری چندان موافق نیستم چرا که این واژه» گویش» نمی تواند پاسخگوی زبانهای تالشی و لُری – با شاخه ی متعدد یا دیگر زبانهای مادری که امروزه در حد گویش آنها را تقلیل داده اند باشد.به روشنی باید گفت که زبان یک قوم را نمی توان در توبره ی یک گویش خلاصه کرد چرا که زبان یک قوم فراتر از آن است .
با گسترش یک زبان رسمی و با ابزارپیشرفت رسانه ای ، این زبانهای مادری اند که به آرامی بره قربانی گویشوران خود می شوند زبانهای مادری که گنجینه ای سرشار از مردم شناسی – تبار شناسی – ادبیات – جامعه شناسی و هزاران بررسی فرهنگی و تاریخی یک قوم را در خود نهفته دارند با از بین رفتن و نیستی شان این مقوله ها کتابخانه هایی خواهند بود که به آرامی در مقابل دیدگانمان تشیع و به زیر خاک خواهند رفت.
متاسفانه در کشور ما پرداختن به این مهم با پنداری نادرست در قلمرو زبانشناسی آنرا محدود به بررسی آداب و رسوم و فرهنگ مردم «فولکلور» برداشت می کنند که ناشی از ناآشنایی به دانش نوین زبانشناسی است .
ماهانه چندین و چند سمینار، کنگره ،بزرگداشت ، یادمانها و… مختلف در سطح کشور که بیشترین آن پایتخت را به خود اختصاص داده برگزار می شود ولی تاکنون سمیناری و یا کنگره ای که بتواند دانشمندان وزباشناسنان خودی و بیگانه را در زیر یک سقف به بررسی علمی و شناساندن و شناسایی زبانهای مادری در ایران کاری صورت دهند رخ نداده است . در صورتی که این نیاز زبان رسمی یک کشور است که با پیشرفت برق آسای تمدن و پیدایی روزانه ی هرپدیده ی تازه ، ضرورت نیاز به واژه سازی بیشتری دارد و تنها پشتیبانان زبان فارسی همانا زبانهای مادری تالشی ، کردی ، لُری، گیلکی ، بلوچی است که باید به خدمت فرهنگستان زبان فارسی درآیند و در واژه سازی میداندار گردند کما اینکه می توان معادلات واژگانی آنان (زبانهای مادری) را جایگزین واژگان بیشمار بیگانه ای کرد که از قدیم الایام به زبان فارسی وارد شده و دارنده مفاهیم سطحی که ویژه روحیه ایرانیان هم نبوده قرار گیرند .اما روی سخن ما خویشاوندی زبان تالشی با زبان لُری بختیاری است . نخست شایسته است که مردم لُربختیاری را جهت خوانندگان خوب معرفی کنم.
لُر یکی از اقوام ایرانی ساکن در زاگرس و دشتها و جلگه های آن که پهنه ی سرزمین اش بخشهایی ار عراق ( خانقین و کرکوک ) که به لُرستان غربی معروف است و کرمانشاه تا استان هرمزدگان ختم میگردد . با گویشوران متعدد و شاخه های زبانی گوناگون .
لُر به دو شاخه ی لُر کوچک و لُر بزرگ تقسیم می شود که بزرگی و کوچکی به مناسبت وسعت سرزمین و کثرت جمعیت نامزد شده است . لُر کوچک شامل : لُرفیلی( دلفان – بالاگریوه – ئامله – لک ) که گستره سرزمینشان از جنوب کرمانشاه – لرستان – ایلام – استان همدان – بخشهایی از استان مرکزی – خاک عراق است و لُر بزرگ که شامل : بختیاریها – کهگیلویه ای (بویراحمدیها) – لُرممسنی و لُرهای استان فارس و بوشهر تا استان هرمزدگان و نواحی جنوبی کرمان است .
زبان بختیاریهای ساکن درمناطق چهارمحال بختیاری – بخشهای غربی استان اصفهان – بخشهای شرقی لرستان و شهر ها و روستاهای یاد شده د رخوزستان زبان لُری بختیاری است که یکی از شاخه های مرکزی زبان لُری می باشد و زبان لُری خود از زبانهای مستقل جنوب غربی ایران است که به شاخه ی پارسیک یا پهلوی جنوبی می رسد ، متاسفانه در تقسیمات زبانهای ایرانی همیشه از قلم افتاده است، و خود نیاز به دنبالگری بیشتری است که در این جستار نخواهد گنجید .
این زبان دارای واژگان کهنی که میراث از کهن روزگاران مردم این دیار دارد و وجه اشتراک واژگانی اش در شاخه ی لُری بختیاری با زبانهای تالشی – ارمنی – کردی – سنسکریت پهلوی و اوستایی به فراوانی دیده می شود . این خویشاوندی از یگانگی دیرینه ی اقوام سرچشمه گرفته است . در اینجا به یکی ازخویشاوندان این زبان اشاره ها داریم .
همیشه این پرسش برایم پیش می آمد که چگونه زبان تالش همچون زبان هم خانواده و همسایه اش آذری رنگ نباخته و نیست نشده است مگر زبان آذری یک زبان ضعیفی بود که به راحتی برچیده شد و گویشورانش زبان ترکی اختیار کردند؟ مگر ، دیگر جاذبه های این زبان تالشی در چیست ؟ آیا عوامل محیطی پاسبان این زبان بوده است یا دیرینگی فرهنگ مردمش و یا ساختارهای خود این زبان . اما وقتی به آن دیار و شهرهای تالش نشین سفرکردم تصورم آن چیزی نبود که در ذهنم پرورانده بودم . زبان بی سنگری یافتم که بسیاردر مقابل ستمهای فرهنگی پیرامون اش صبورانه چون آستان قله های کوهسارانش سرخم نکرده بود ولی بسیار خسته و زخمدار گویشوران خودی بود که وقتی به همدیگر می رسیدند یا ترکی صحبت می کردند و یا فارسی .
گفتم که الف گفت : دگر گفتم هیچ ! در خانه اگر کس است یک حرف بس است !
اما این زبان ، این شیرمادر که در رگهای ما جاری شد و ما نخستین بار با لالائیهایش آرامش و امنیت را آموزش دیدیم چگونه پاس نداریمش، مگر انسان به شیرمادری که نوشیده سوگند یادنمی کند؟پس به زبانمان سوگند یادکنیم که پاسش بداریم و زیباییهای کلامی اش را تیمار و به فرزندانمان یاد بدهیم تا زبان مادری شان را فراگیرند. این درد در زبان لُری بویژه لُری بختیاری اینچنین بود.
زه خوت جِستن کاکا دردِ کمی نید/چو ئی طاعون بلا و ماتمی نید
دل و دین دستِ بیگونه سپردن/نِمک ری زهم بید و مَلهَمی نید
«ای بردار از خود بیگانگی درد گرانی است و چون این درد هیچ بلا و بیماری واگیری سختتر نخواهدبود که انسان دل به دست بیگانه ای سپارد در اندیشه ی اینکه زخمش را التیام دهد که این کار جز نمک بر زخم سائیدن است تا مرهم درد بودن . کتاب کُهبُنگ – نگارنده »
در گفتگویی تلفنی به جناب استاد آزموده(مدیر پایگاه تالش شناسی) فرمودند : که روزی از کنار یکی از پارکهای تهران می گذشتم که چند نفر به زبانِ آشنایی گپ می زدند جلو رفتم وبه زبان تالش گفتم :…( تالش هستید؟) ایشان متوجه نشدند به فارسی تکرار کردم ، ایشان گفتند خیر ، ما لُر هستیم و من علت پرسشم را برایشان گفتم که چقدر زبان شما به زبان تالش نزدیکتر است . که خدمت جناب اقای آزموده باید بگویم که علاوه بر نزدیکی زبان ، لباس زنان لُر بختیاری نیز همسانی های نزدیک با لباس زنان تالشان دارد .
به هر حال این تشابه و نزدیکی زبانی را به طور مختصر فقط 100 واژه را به صورت گلچین در زیر می آوریم گرچه این بخش کوچکی از خیل واژگانی است که بین زبان لُری بختیاری و زبان تالش رواج دارد .
ت : تالشی ب: لری بختیاری
آتاشه (ت) تراشیدن – تاش و فعل تاشیدن (ب) ازریشه تاشیتن پهلوی به معنی درست کردن و خلق نمودن و سیقل دادن . با ساختار گذشته(ماضی – تاشت) و آینده (مضارع – اِتاشه) و فعل امر(بتاش)عیناً چون ساختار افعال زبان فارسی که در زبان لری بختیاری بجای شش ساخت مسقبل از فعل اخباری استفاده می شود .
تاوه(ت) تافتن – گرم شدن – فعل تاوستن (ب) و تَوستنtavestan گرم شدن و آب شدن و تاوه صفحه ی سپرس شکل که بر آتش نهند جهت پختن نان .
آکلاشه(ت) جویدن و تراشیدن – کِلاشنیدن(ب)kelashniden – (گذشته – کِلاشنید)(آینده – اِکِلاشنه).
آمیشته (ت)ادرار کردن – مستن mestan (گذشته – مِست) (آینده -اِمیزه).
پاتیل (ت) دیگچه – پاتیل (ب) دیگچه .
اَوباز(ت) غواص – شناگر- آوباز (ب)همان معنی .
اَوریز(ت) آبشار – اَوریز(ب) همان معنی .
اَسه (ت)هسته – اَسته و اَستو(ب) اَستو یا هستو درزبان پهلوی .
اَمَه (ت) ما – اِما و ایما (ب)همان معنی .
اَسرک (ت)اشک – اَرس – هَرس – خَرس (ب) همان معنی .
ویچیره (ت)اشک جاری- چیرچیر و چورچور(ب) حرکت اشک برگونه .
نشتا (ت) گرسنه ی صبحانه نخورده – ناشتا (ب) همان معنی
اوَتَه(ت )آنسو – او تَی(ب)همان معنی .اِی تَی – اینسو. او تا لُری جنوبی .
اورشم(ت)ابریشم – اَورِشُم (ب) پهلوی آنahreshom .
اوزار (ابزار)- اَوزار (ب) همان معنی .
اشکم (ت) شکم – اِشکم (ب)پهلوی اِشکم .
شوم (ت)شخم – شوم – شُهم (ب) همان معنی .
ایبال (ت) یک دست – یبال (ب) همان معنی.
ایتاج (ت) نیاز- ایتاج (ب)همان معنی .
نَر (ت)افقی – نَر (ب) همان معنی و عمودی را بَر گویند .
بسکم (ت) گاهی شاید – بساکم (ب)همان معنی .
بَلکم (ت) ممکن است- بلکُم (ب) همان معنی.
بُخ (ت) اَخم کردن- بُغ (ب)همان معنی با فعل ترکیبی بُغ کِردن.
بیلاوارس (ت)بی صاحب- بِلاوارس(ب)همان معنی.
تِرت (ت) خُرد و لِه – تِرد (ت) از فعل تِردنیدن terdenidan و گاه معنی سوختن مو را می دهد ویا پارچه ای که براثرضربه ای لِه و کوبیده شدن پاره شود تِرتهِستن tertehestan گویند .
تَشک (ت) آبله – تَشک (ب)عفونت پوستی مزمن.
تیوم (ت) بذر – تیم و تُهم (ب) به همان معنی.
تی تی (ت) فراخواندن ماکیان – تی تی (ب) فراخواندن بزغاله .
جَر (ت) خراب شدن – فاسد شدن – جَر (ب) ناگوارا – ناپختگی گوشت خوراکی – جَر از ریشه جَرنیدن و جرستن به معنی کجروی .
چارنال (ت) به سرعت رفتن – چال نال (ب)به همین معنی .
چَپ چَپول (ت) خمیده و کج و معوج – چَپ و چُل (ب )از ریشه فعل چُلنیدن به معنی خماندن و ضربه زدن به شیی فلزی که فرو رفتگی ایجاد کند .
چغو (ت) چاقو – چَغو (ب) به همان معنی .
چویندر(ت) چغندر- چوندُر (ب) به همان معنی .
چیلیک (ت) حلق – چیل (ب) – چیل دِره(خمیازه) چیل پَهنَک (دهان را باز و بسته کردن) .
خاس (ت) استخوان – خَس- هَس (ب) به همان معنی .
خاو(ت) خواب – خاو (ب) به همان معنی .
دَس دَلَک (ت) اتکا – دس دَلَک (ب) به همان معنی .
دِج ، دجن (ت) چسبندگی – دِغِن (ب) چسبندگیی که زایده ی شیرینی باشد .
دِز(ت) دُزد – دِز ، دُز(ب)به همان معنی و آو دِزه(آب دُزده) آبی که زیرپوست عفونی پنهان باشد .
دکاره (ت) میانسال – دوکاره (ب) به همان معنی .
دو(ت) دوغ – دو (ب) به همان معنی.
دِی (ت) روستا – دِی (ب) به همان معنی .
دِیَری(ت) دیگری – دِیَری (ب) به همان معنی .
دیرماز (ت)دیر وقت – دیرمجال (ب) به همان معنی.
دول(ت) دلو – دول (ب) به همان معنی .
دول (ت) خمیده – دول (ب) به همان معنی .
رز(ت) درخت انگور – رَز (ب) به همان معنی .
رَمه پا (ت) چوپان – رَمه پا (ب) چوپان چارپایان (اسب و قاطر) .
رنگه ری (ت) رنگ رخسار – رنگِ ری (ب) به همان معنی .
رِنج (ت) بیماری – رِنج (ب) بیماری و گونه ی نفرین به همان معنی .
رِشک (ت) شپش – رِشک (ب) بچه شپش – تخم شپش .و خود شپش را شِش گویند.
رو(ت) فرزند – رُو (ب)و درلرستان روله به همان معنی .
رِی (ت) اسهال – رِی (ب) به همان معنی .
زا (ت) زاده ی – زا (ب) به همان معنی .
زَلَه (ت) زَهره – زَهله(ب) به همان معنی .
زَلَه (ت) زالو – زَهلی – زَهله (ب) به همان معنی .
سا (ت) سایه – سا (ب) به همان معنی .
سالدار(ت) مُسن – سالدار (ب) به همان معنی .
ساوین (ت) صابون – ساوین (ب) به همان معنی.
سبا (ت) فردا – سَووا (ب) در گویش شوشتری سبا به همان معنی .
ستی (ت) سختی – ستی (ب)همان معنی . سختی – سَتی – سهدی sahdi به معنی سفارش هم آمده است .
َسَوز (ت) سبز- سَوز (ب) همان معنی .
سوته(ت) سوخته – سهده (ب) و سوته و سوده در دیگر شاخه های زبان لُری .
سور (ت) شور – سور(ب) به همان معنی .
سیا تاوه (ت)سیاه چرده – سیاتاوه(ب) به همان معنی .
شوندروز(ت)شبانه روز- شوندِ رو(ب) به همان معنی.
شیو (ت) شوهر دادن – شی (ب) به همان معنی .
غاپ (ت) پس از غوزک پا یا دست – غاو – غاب (ب) به همان معنی .
غَور (ت) گور – غَور(ب) به همان معنی .
فند (ت) شگرد – فِند (ب) به همان معنی .
کاو (ت)کبود رنگ و آبی رنگ – کَو – کهو (ب) به همان معنی .
کاوی(ت) گوسفند یک ساله – کاوه – کَوِه (ب) به همان معنی .
کَش (ت) بغل – کَش(ب) بغل همچون کَش کوه ، کشِ دیوار و.. به همان معنی .
کُنجی (ت) کُنجد – کُنجی (ب) به همان معنی .
کیبانو(ت) کدبانو – کیبِنو (ب) به همان معنی .
کَره (ت) ریشه و نهاد – کَره (ب) به همان معنی .
گارشت (ت)آروغ – گارشت (ب) به همان معنی .
گَل (ت) فاصله بین دو پا – گَل (ب) به همان معنی .
لَپَه (ت)موج – لَپ (ب) لپ زیدن – مواج . به همان معنی .
لَتِه (ت) پارچه کهنه و پاره – لَت(ب) بافته ای از موی بز .
لَر(ت) لاغر – لَر (ب). لَرو – لَر اندوم – لاغر اندام به همان معنی .
لَم (ت) فلج – لَم با فتحه کشیده (ب) به همان معنی .
لَنگری (ت) بشقاب بزرگ – لنگری (ب) به همان معنی .
لَو (ت) لب – لَو (ب) به همان معنی .
لِش (ت) نعش – جسم و بدن – لَش (ب) به همان معنی .
لرت(ت) له شدن – لِرتنیدنlerteniden (ب) به همان معنی .
نیمدار (ت) مستعمل – نیمدار(ب) به همان معنی .
لِمو (ت) لیمو – لِمو (ب) به همان معنی .
مُردال(ت) مُردار – مُردال (ب) به همان معنی .
مزگ (ت) مغز- مَزگ (ب) مَزگا زبان اوستایی به همان معنی .
مَنات (ت) ارزشمند – مَنات (ب) به همان معنی.
مین کوه (ت) اقامتگاه ییلاقی – مین کُه (ب) اقامتگاه کوهستانی .
واته (ت) حرف – سخن – بیان- وِت – وِته واج(ب) پیرامون سخن کسی سخن گفتن .
نا (ت) توان – نا (ب) به همان معنی .
نال (ت) نعل – نال (ب) به همان معنی .
نِسو (ت) نیم – نِسو- نِسب (ب) به همان معنی .
نوم (ت) نام – نوم (ب) به همان معنی .
ها (ت) آری – ها (ب) به همان معنی .
هرگج (ت) هرگز – هرگج- هرجگ (ب) به همان معنی .
هَرده (ت)خورده – خََرده – هَرده (ب) به همان معنی .
وِر (ت)گیج و منگ – وِر (ب) به همان معنی.
وَخت (ت) زمان – وقت – وَخت (ب) . واژه وخت یا بخت به معنای زمان ریشه د رآیین زروان دارد که به زبان عربی رفته و «وقت » شده است .
این آیین دردوره ساسانیان در زاگرس رونق گرفت و توسط کرتیر سرکوب شد اما مردمان کوهستان نشین زاگرس در بعضی از مناطق هنوز بار فرهنگی این آیین را به دوش می کشند.
سوگند به خدای بخت ، سوگند رایج مردم لُربختیاری در سرتاسر مناطق بختیاری نشین است که با بیان آن به صورت« بخت بَووم » سوگند به خدای بخت پدرم «بگُه به بختت» بگو سوگند به خدای بختت
و سوگند به بخت یادکردن از منزلتی برخوردار است که همه کس یارای بیان آن در خصوص هر کاری نمی شود سوگندش را یاد کرد.
یکه زا (ت) تَک زاده – یَکه زا (ب) به همان معنی.
حسین حسن زاده رهدار
برگرفته از: khananews.com
درسته.
جالبه.
من هم که مازندرانی هستم دیدم بین زبان لری و مازندرانی خیلی شباهت وجود داره
البته مازنی و تالشی هم هم خانواده هستند و جالبه مازنی با بلوچی هم هم خانواده است
در شمال هر سه زبان مازتنی گیلگی و تالشی با هم هم خانواده اند.
خیلی خوب می شه که شما که دستی در کار دارید بتونید واژگان مشترک این زبانها را گرداوری کنید
من مطمئن هستم تا 70 درصد شییه هستند.
پاینده باشید.