جغرافیای انسانی لر ، سرزمینی فراتر از آن خط سیری است که به موازت زاگرس از غرب ایران به سمت جنوب و کرانه های خلیج فارس کشیده می شود، دوسال قبل در سفر خود به کردستان عراق تلاش نمودم تا حقایقی از لرهای عراق را در یابم.
از ذوق زدگی تا استقبال، و از تکذیب تا احساس خطر ، انتشار گزارش آن سفر، نظرات مختلفی را برانگیخت. اتهامهای ناروایی هم از برادران دو سوی مرز نصیب اینجانب و همسفر قبلی ام روانه شد، طوری که تا یکی دو سال، جسارت پرداختن به موضوع لرهای عراق را از دست دادم و مشغله های زندگی هم امکان پرداختن بیشتر به لرعراقی را از من سلب نمود، البته رهاورد آن سفر هم خالی از اشکال نبود، بیشتر به نقل به مضمون نظریات دیگران در خصوص لر گذشت، از جمله موضوع جمعیت لرهای عراق که ذکر عدد دو میلیونی در گزارش قبلی ام بعدها دور از حقیقت و غلو آمیز خوانده شد.نکته ای که در اینجا قابل ذکر است آن است که اگرچه ممکن است میان واقعیت و آنچه بیان می شود فاصله زیادی باشد، اما نباید چندان هم به ارایه دهندگان این اطلاعات و آمار بدبین بود و راه تخطئه آنها را در پیش گرفت، دلیل آنهم این است که همانطور که در ایران هیچ آمار دقیقی برای جمعیت لرها وجود ندارد، در عراق نیز همین وضعیت وجود دارد، و جزبا تحقیقات میدانی تنها با روش احتساب جمعیت شهرها و مناطق لرنشین ، برآوردی تخمینی از هویت فرهنگ لر محاسبه است.
نکته ی دیگری که قابل ذکر است این است که واکنش ها و تردیدهایی که به گزارشهای مربوط به لرهای عراق منتهی شد، بیانگر این واقعیت است که در حالیکه ازدیرباز دامنه های غربی زاگرس و جلگه بین النهرین در عراق همچون جلگه خوزستان در ایران، یکی از کهنترین سکونتگاه های قوم لر بوده، اما ما هیچ شناخت و تحقیق جدیدی از برادران همتبار خود در مناطق عراق نداریم. لذا پزوهشها و سفرهای بسیاری نیاز است تا موسیقی، آداب و زبان و سایر عناصر فرهنگی آنها شناخته و معرفی شود.
به هر روی دو سال پس از انتشار گزارش سفر اول ، فرصتی دست داد تا اینبار گامی شتابزده در خاک لرستان عراق یا باصطلاح برخی از فعالین لر عراقی« لرستان غربی» بگذارم.
در میان صفحات مغشوش تاریخ نشانه های زیادی از حضور لرها در عراق وجود دارد، که سرنخهای بیشتری به دست می دهد:
تاریخ شفاهی ایل بهداروند حکایت از پیروزی سپاه متحد اسدخان بهداروند و حسن خان فیلی و شاهزاده دولتشاه قاجار (فرزند ارشد فتحعلیشاه ) در سلیمانیه و شهر زور بر نیروهای عثمانی دارد.
اسکندر امان الهی نیز براساس اسناد مستوفیان مالیاتی قاجار قلمرو لر را تا دو منزلی بغداد معرفی می کند.
دیر زمانی نیست که قوم لر در این صفحات بر علیه ترکهای عثمانی جنگیده است، پس خاطره ی روشنی از لرها باید ماندگار باشد.
نشانه اول کلاه نمدی های باستان
از شهر مریوان تا باشماخ مهمترین مرز زمینی ایران با اقلیم کردستان عراق، تنها 15 کیلومتر راه است، بدون نیاز به ویزا پاسپورت را مهر می کنم و آنسوی مرز در اداره ی گمرک حکومت حریم، بار دیگر گذرنامه ام را به قضاوت ماموران کرد می سپارم، پشت سر کارمند تازه کاری که سرگرم تشخیص اسناد هویتم است، تصویر یکی از آثار باستانی عراق توجه ام را جلب می کند، نقش برجسته ای که تصویر مردی را سوار بر گرده ی اسب نشان می دهد، اندام اسب عضلانی و تنومند است و لباسهای مرد، بی هیچ اغراقی کاملا شبیه بختیاری های صدسال پیش همراه با قبا و کلاه نمدی و دستمالی بسته بر پیشانی است، لباس نقش برجسته با تن پوشهای امروزین کردها کاملن متفاوت است، در تعریف باستانشناسان این نوع کلاه را کلاه مادی می خوانند، و نمونه ی آن در تصاویر حکاکی شده در تخت جمشید هم وجود دارد.
از مامور جوان گمرک می پرسم محل این نقش برجسته کجاست؟ اظهار بی اطلاعی می کند، و من خیره به تابلو سماجت می کنم، مامور مشکوکانه براندازم می کند و می پرسد چرا می خواهید بدانید؟ برای برطرف شدن سوء ظنش می گویم این نقش برجسته علاوه بر آنکه نشان دهنده ی هویت شماست، یک جاذبه گردشگری برای عراق است، ذکر محل آن در پای تابلو می تواند مفید باشد.
همکار میانسالش که درانتهای اطاق و درست زیر تابلوی نقش برجسته نشسته نزدیک می آید و به فارسی سلیس می گوید در فلان روستا، در منطقه کوهستانی حدفاصل سلیمانیه و در بندیخان. به دلیل آنکه عکسبرداری در محوطه گمرک ممنوع است قادر به تهیه عکسی از این نقش برجسته نمی شوم و جستجوهای بعدی من نیز در این زمینه ناکام ماند.
گام دوم در بندیخان
از سلیمانیه به مقصد مناطق جنوبی و گرمسیری اقلیم کردستان که شنیده ام اغلب لرهای عراق در آنجا سکونت دارند حرکت می کنم، «کلار» مرکز منطقه « گرمیان» اقلیم کردستان است.
از رشته کوهی پوشیده از بلوط و دریاچه ی سد در بندیخان که بر رودخانه ی سیروان احداث شده است از تونل در بندیخان که عبور کنید به منطقه ی گرمیان اقلیم عراق کردستان وارد شده اید ، این تونل تقریبا همان کارکردی را دارد که تونل «دلا» در شمال شرق خوزستان، این سوی آن پوشش گیاهی بلوط است و آنسو پوشش گرمسیری و بوته ها و درختچه های کوچکتر، این سو گرمسیر و سوی دیگر سردسیر محسوب می شود، تونل در بندیخان ظرف چند سال گذشته و توسط یک شرکت ایرانی احداث شده است و نقش بسیار مهمی در ارتباط شمال و جنوب عراق دارد.
دربندیخان شهر کوچکی بر فراز کوه و در دامنه کوه هایی بلندتر و در امتداد جاده مهم شمال- جنوب امتداد پیدا کرده است، یک ردیف مغازه ی طولانی و چشم انداز سد در بندیخان و رودخانه سیروان.
جالبترین نکته ای که در شهر در بندیخان قابل ذکر است، بنای یادبود قربانیان کوچ اجباری مردم و رانده شدگان عراقی است که در میدان ورودی شهر نصب شده ، تصویر نمادین موجود افسانه ای یک انسانماهی.
نزدیک میدانگاه کوچکی که مجسمه انسانماهی بر آن نصب شده می ایستم و از یکی از رهگذران در مورد آن سئوال می کنم. رهگذر می گوید این تصویر اشاره به غرق شدن کشتی حامل پناهجویان کرد عراقی در آبهای جنوب شرقی آسیا دارد؛ سرنشینان این کشتی حامل پناهجویان رانده شده توسط حکومت بعث بودند که در قعر دریا به دندان کوسه ها از هم دریده شدند.
انسانماهی، یا آدم آبی، موجودی افسانه ای در افسانه های لری است، و بنا بر افسانه های لری انسانماهی ها (آدُم اَوی ها) به اشکال نر و ماده وجود دارند، و نیمی از اندام آنها شبیه ماهی است، (نقش برجسته ی یک انسانماهی مرد در کوه های بختیاری در منطقه ی اندیکا وجود دارد).
انسانماهی در فرهنگ و افسانه های مدیترانه بیشتر با جنسیت مونث (پری دریایی) به تصویر کشیده شده است، مجسمه میدان دربندیخان نیز یک انسانماهی مونث را تصویر کرده است، از دیدگاه فرهنگی انتخاب این نماد ستودنی است، نخست بلحاظ آنکه یاداور یک باور قومی است، دوم بلحاظ آنکه انتخاب انسانماهی مونث هم در پیوند با فرهنگ جهانی است و هم حس رقت و دلسوزی را برای جانباختگانی که این نماد به یاد آنها نصب شده است را بیشتر برانگیخته می کند.
برای رسیدن به شهر بعدی80 کیلومتر دیگر به سمت جنوب باید رفت ، در امتداد جاده ا ی که رودخانه سیروان به موازات آن می گذرد، و گذر کامیونهای بزرگ حمل نفت از جاده غیر استاندارد آن، مسیر را پر خطر ونا ایمن می کند.
شهر «کلار» ، مرکز منطقه گرمیان است. برای رفتن به کلار البته مسیر کوتاه تری هم وجود دارد؛از نقطه ی صفر مرزی «پرویزخان» در شمال قصر شیرین، اگر40 کیلومتر به سمت شمال غرب در خاک عراق پیش بروید، شهر کوچک «کلار»، در دشت نسبتا همواری که از رودخانه ی سیروان سیراب می شود، رخ می نماید. درختان نخل و کُنار و بعضا مزارع دیم گندمِ که در اطراف چند روستای کوچک است، خبر از طبیعت کم بضاعتِ شهری می دهد، که مشاهده ی آنها پیش زمینه های ذهنی درخشانی برای جایی که برای نخستین بار به سمت آن می رویم به دست نخواهد داد . آب و هوا و حتی جنس خاک کلار شبیه مناطق مرکزی خوزستان و اطراف مسجدسلیمان و هفتکل است، ( در منطقه ی بختیاری نیز کوهی به نام کلار وجود دارد، و شهر کلاردشت در شمال ایران نیز تشابه اسمی دیگری است که نشان از پیوندهای دیرینه این مناطق با ایران دارد.
دور تر از جاده چند خانوار عشایری با سیاه چادر هایی بافته شده از موی بز درست شبیه آنچه در میان عشایر زاگرس ایران متداول است، با گله های حدود 200تایی به چشم می خورد. (در سفر قبلی به شمال عراق، در نزدیکی شهر «رواندوز» چند خانواده ی دامدار را دیده بودم که احشام خود را در «کپر» که نوع دیگری از معماری عشایر زاگرس است، نگهداری می کردند.)
کلار شهر کوچکی است در سمت غرب رودخانه سیروان (آب این رودخانه از کوه های کردستان ایران سرچشمه می گیرد).
در دهه ی آخر حکومت بعثی ها شهر «کلار» یکی از نقاط تصادم نیروهای بعثی و کرد بود، این شهر کردنشین که یکی از آخرین مواضع دولت عراق در مقابل کردها محسوب می شد، به دلیل شرایط اقلیمی در دست بعثی ها باقی ماند، اما نزدیکی آن به ایران و قومیت مردمش دلیلی بود تا مردم آن آسیب های بیشتری را هم متحمل شوند، منطقه ی گرمیان و کلار چندین بار توسط نیروهای کرد و بعثی دست به دست شد. شغل اغلب مردم کشاورزی و دامداری است و صنعت و جمعیت قابل توجهی در آن دیده نمی شود.
قابل توجه ترین ساختمان شهر، قلعه سیروان است که بر بالای تپه ای به وسعت چندین هکتار و محصور در دیوارها و حصارهای آجری است، معماری ظاهر قلعه ، به سبک قلعه های بنا شده در سرزمینهای عربی است و آنگونه که می نماید، بر خرابه های یک محوطه ای باستانی بنا شده است.
این قلعه در سالهای حکومت بعثی ها به عنوان مهمترین مرکز حکومتی دولت عراق مورد استفاده قرار می گرفت.
ماشینهای قدیمی روسی، در کنار انواع ماشینهای مدل بالای ژاپنی و کره ای، که در بازارهای روبه رونق شهر و معماری شتابزده ی ساختمانهای جدید ، نشانه هایی است از تفاوت وضعیت دیروز و امروز شهر کلار.
در یک تقسیم بندی بصری، رنگهای غم آلود سیاه و سبز تیره مربوط است به دور ه ی صدارت بعثی ها و رنگهای شادتر سفید و نارنجی مربوط به حاکمان جدید. کلار یکی از شهرهای مذهبی اقلیم کردستان است مردم آن دارای روابط سنتی و عشیره ای مستحکمتری با یکدیگر هستند ونسبت به مردم سلیمانیه فقیر ترند. رسم است که مغازه دارها با تلاوت قرآن کسب خود را شروع کنند، وقتی هنگام صبح از کنار ردیف مغازه ها عبور می کردم صدای متناوب قران از سیستمهای پخش آنها به گوش می رسید.
قومیت کلاری ها کرد و لر است، اما در «کلار» کسی صراحتن خود را لر نمی داند، نسل جدیدی ها که اغلب در اندیشه ملی گرایی کرد چیزی به نام لر در حافظه شان نیست اما از روی نام طوایف می توان اثبات کرد که روزگاری کلار یکی از مناطق مهم لرنشین در عراق بوده است، طایفه ی فیلی و هرمزیانی و ارکوازی….
کلار بخشی از سرزمینی است که جزو حوزه ی لرستان عراق محسوب می شود، اما واقعیت آن است که لر بودن مسئله مهم و قابل توجهی برای مردم این شهر که سالها با نام رسمی کرد شناخته شده اند نیست.
شاید به آن دلیل که به همین نام مورد سرکوب قرار گرفته و به همین نام خود را از یوغ ستم بعثی ها بیرون کشیده اند ، درخصوص هویت لر کلاری ها پاسخ مناسبی بدست نیاوردم، لذا به راهنمایی یک معلم مدرسه به نام «ماموستا» که فارسی را در دانشگاه اربیل یاد گرفته، سفر خود را به سمت غرب و شهر «خانقین» ادامه بدهم.
مسافرخانه دار و تعداد معدودی که در این چند روز «کلار» شهر با من دوست شده اند، به دلیل خطرات احتمالی سفر به خانقین توصیه به نرفتنم دارند و اظهار می دارند، رفت و آمد خارجی ها به شهرهایی همچون اقلیم به شدت تحت کنترل است، همزمانی این سفر ، با مسایل مربوط به سوریه و شکل گیری احساسات ضد ایرانی خطر به شهر شیعه نشین خانقین را دوچندان کرده است، اما علی رغم همه ی این موارد وسوسه ی دیدن بزرگترین شهر لرنشین عراق من را به خانقین می کشاند.
خانقین شهری است نفتخیز که حاکمیت بر آن میان اقلیم خودمختار کردستان و دولت مرکزی عراق مورد مناقشه است، خانقین در تقسیم بندی قومی عراق در هویت کرد شناخته می شود اما نزدیکی آن به بغداد، ذخایر نفتی، اکثریت شیعه ، نزدکی به ایران و شاید موقعیت جغرافیایی قرار داشتن در دشت (اکثر شهرهای کردنشین در مناطق کوهستانی قرار دارند) مواردی است که انگیزه ی دولت مرکزی عراق را برای ممانعت از تسلط خودمختاری اقلیم کردستان بر آن افزایش می دهد، بر خلاف سایر شهرهای کردستان در حال حاضر هم ادارات دولت عراق و هم ادارات دولت کردستان در آن قرار دارند.
خانقین: (خانکوی)
خانقین مستعرب خانکوی در غرب کلار و در منتهی علیه مرز جنوب غربی اقلیم کردستان قرار دارد، خوشبختانه پلیسهای مستقر در مسیر سختگیری چندانی نمی کنند، کمتر از 50کیلومتر دیگر به سمت غرب و در مسیر جاده ای که به سمت بغداد می رود، شهر کهنسال خانقین وجود دارد ، در یکی از ایستهای بازرسی پلیس امنیتی می پرسد (خلکه کویه نی- خلق کجا هستید) ازچه قومیتی هستید؟ این سئوالی معمول در ایستهای بازرسی اقلیم کردستان است، و جواب آن می تواند یکی از گزینه ها باشد: کرد، فارس، عرب، ترک . جواب می دهم «لر» زن و مرد مسافری کنار من، در ماشین قرار دارند، زن لبخند خواهرانه ای تحویل می دهد، می پرسم مردم خانقین لر هستند می گوید بلمه ما لر هستیم. اولین برخورد جدی ام در میان عوام با واژه لر زن می گوید ما هم لر هستیم (به زبان کردی) در این چند روز تا بحال به این صراحت کسی خود را لر نخوانده بود.
و بعد صحبت گل می گیرد که خانقینی ها لر هستند ، راننده فارسی بلد است و ماشین زیر پایش هم سمند است، می پرسد لرها در ایران چند تا شهر دارند و از جمعیت آنها می پرسد، ، مهمترین مشخصه خانقین رودخانه ی الوند و پل قدیمی است که به گفته ی مردم شهر توسط ایرانی ها ساخته شده ، رود الوند از ایران سرچشمه می گیرد و در خود نام رود هم لغت لری قابل شناسایی است، نام محلات عبارت است از بازار، سرا، کهنه، میل بالا و… نامهای آشنایی هستند که ارتباط من را با این شهر نزدیک می کند آب و هوای خانقین گرمسیری است و در جلگه حاصلخیز رود الوند واقع شده است.
ترکیب قومی این شهر عبارت است از 80 درصد کردها (لرها) 15 درصد ترکمن و 5 درصد عرب، خانه ها و خیابانهای قدیمی در خانقین به وفور دیده می شوند، گورستان قدیمی خانقین با سنگ قبرهای بزرگ و صندوقچه ای می تواند یکی از جاذبه های گردشگری آن باشد ، در کنار رود الوند در یک قهوه خانه به امید یافتن مصاحبی که قدری راجع به تاریخ و مردم آن راهنمایی مان کند می نشینم.
دو مرد میانسال که بعدن خود را کارمند شهرداری معرفی کردند، توجهم را جلب می نمایند اجازه می خواهم تا کنار میز آنها باشم، به لهجه روانتری از کردی که نسبت به شهرهای شمالی به فارسی و لری نزدیکتر است، صحبت می کنند برای شنیدن صحبتهای آنها به زحمت زیادی نیاز نیست.
از قومیت لر سئوال می کنم ، اینها به صراحت می گویند که مردم خانقین اصالتن لر هستند و زبان آنها لغاتی دارد که در لهجه های شمالی تر کمتر دیده شده است، اغلب مردم خانقین شیعه هستند. خانقینی ها موسیقی روانتری دارند، که به دستگاه دشتی نزدیک است، نسبت به کردهای شمالی غم آلود تر و جنب و جوش کمتری دارند. توسعه در خانقین شتاب کمتری نسبت به مناطق شمالی اقلیم دارد و یک دلیل مهم آن وضعیت مورد مناقشه ی سیاسی اش درمیان دولت مرکزی و کردستان است.
با دو مرد 30 و 40 ساله از طایفه ی ارکوازی در این تفرجگاه به صحبت می نشینم تندیس مردی در فضای سبز کنار رودخانه قرار دارد، نام صاحب تندیس را می پرسم؟ جواب می گیرم خدادعلی خواننده ی دهه 50 میلادی در خانقین. در خصوص زبان لری و فرهنگ و اقتصاد، خانقینی ها بشدت نگران از وضعیت سیاسی خود هستند و همه ی پاسخهای آنها به سیاست ختم می شود، می گویند طی سالهای گذشته بسیاری از لغات خانقینی از بین رفته است و خواننده های نسل جدید از لغاتی که در آوازهای خداداد علی بود استفاده نمی کنند، هویت خانقینی در حال فرو رفتن در هویت کردهای شمالی است. می پرسم نظر شما در خصوص پیوستن به اقلیم کردستان یا دولت مرکزی چیست می گویند اگر به انتخاب خودمان باشد خانقین اقلیمی جداگانه است اما چون اینجا ضعیف است تمایل ما به اقلیم بیشتر از دولت مرکزی عراق است.
علی که جوانتر است می گوید اگر دنبال لرها می گردی چندسال دیر آمدی، پدر من لری صحبت می کرد و بستگانی در ایلام داشت و یکبار به همراه عده ای از فامیل پیاده تا شاهزاده احمد در لرستان ایران آمده بودند، ایوب از شبهای مانده به نوروز در زمان بعثی ها می گوید که مردم شبها آتش روشن می کردند و بعثی ها در کوچه ها به دنبال آنها دویده و تیر اندازی می کردند.
از وضعیت سنتر لر که در سلیمانیه فعالیت دارد می پرسم، به آن خوشبین نیستند ، ایوب می گوید که هیچ فعالیت درخشانی از آنها ندیده است و تنها نام آنرا شنیده اند علی می گوید فضای فرهنگی و سیاسی در کردستان بسیار مغشوش و مبهم است، انگیزه ی سنتر لر هرچه باشد فاصله ی بسیاری با مطالبات لر در عراق دارند، آنها را عده ای عوامل وابسته به دولت اقلیم یا جای دیگر می دانند که دنبال حقوق لرهای عراق نیستند بلکه برای ارتقاء خود تلاش می کنند، علی فعالین اصلی حقوق لر در عراق را کسان دیگری می داند.
در لباس خانقینی ها پوششی به نام کوا (قبا) وجود دارد. تفاوتهایی میان لباس مردهای خانقین و دیگر کردها هست، دریک عکاسی چندین عکس از لباس زنها و مردهای عشایر اطراف خانقین را می بینم لباس زنها دقیقا مانند لباس زنان لرستان است، مرد عکاس فارسی می داند و چند سی دی از آهنگهای قدیمی را می دهد که لغات خانقینی در آن بیشتر از لغات فعلی است.
29 آذر 1291 خورشیدی براساس مقاوله نامه تهران شهر لرنشین خانقین برای همیشه از ایران جدا شد، نه در این سو نه در آن سوی مرز کسی تاریخ مظلومانه این شهر چیزی بیاد ندارد، نامها و کلمات قدیمی یکی یکی ازبین می روند و معمرین لری دان در خانقین و علی غربی ، بعقوبه، مندلی، و بدره چشم از جهان فرو می بندند، لرهای عراق هویتی چند تکه درمیان عرب و کرد و روند جهانی شدن پیدا می کنند.
سامان فرجی بیرگانی
برگرفته از: لور
مو ام لرم ار ابوهه به لری هم بنویسین. تا لری ز ویر نروهه حالا اخوهه بختیاری بوهه اخوه لرستونی بوهه یا لکی . ار کمک اخواستین ری مونم حساب کننین
چشم خورزمار، اَیر کمک خواستیم بات تماس ئی گریم. شعری چی هم به لری داشته بوهی سیت چاپ ئی کنیم. لری ز ویر هیشکی نیره ایچو. ایما منه انجمن که جم ایبوهیم همس لری حرفِ زنیم. هم حضرات لرستونی هم بختیاری ها. اما با توجه به اینکه بیشتر بازدیدکنندگان سایتِ ستین لر، در واقع غیر لر هستند ما بایستی به فارسی بنویسیم. مجالت بخیر
متاسفانه لرها در عراق لر بودن خود را فراموش کردند. ولی این قوم بااصالت همیشه زنده است. از آقای امان الهی میخوام که کتابی جامع در مورد قوم لر تالیف کنند.