1
کاش
هزار دست بودم و
هزار داس
شرط کرده اند
(کی خایی ) بعد از درو
2
دل خوشی مادر
شده بود همین
که شب ها
گره از بقچه ی نشانه بگشاید
و کاسه های چشم را
از حض گل های قواره ی مخمل
پر کند .
3
یک بزازی بزرگ
پر از کودری و
مخمل گل دار
شرم عروس ایلیاتی را
پنهان نمی کند .
4
آینه آه می کشد
آنقدر از انار چهره ی دختر
پر می شود
هنگام رویت هلال نازک ابرو
بالای پلک هایش
آه .. نیمه ی سنگین دیگر ماه .
5
پدر تا شده است
تا فرش نو را چار تا کند
و در صدائی پا خورده می گوید
سر بلندم کنی دختر
هر چه گفتند
بگو چشم
6
عروس بران است
(سیت بیارم )
(سیت بیارم )
فقط مادر
بغض خاموش این بیت ها را
بر روسری خاکستری اش
گرهی محکم می زند
بر چال گلو
7
دهل ها
بر دیواری تاریک خفته اند
و دختران جوان
پروانه های بخت را
به دنبال رویا
پر می دهند
در بادهای کور
8
داماد نومالگه
جفتی قاطر به دنبال می کشد
بر یکی بار و بنه
بر یکی
تازه عروس .
سروده: هوشنگ رئوف
——————————
کی خایی: خواستگاری
عروس: به گویش لری لرستان «به یی» و به گویش لری بختیاری «بهیگ»
سلام استاد عزیز دمت گرم و سرت سلامت.
درود بر لرهای خارج از ایران
Mosavi from Tehran
هوشنگ عزیز کلامت بافه بافه خرمن رویاهایم را در خرمن جای پشت ابادی دلم انباشته میکند ای کاش من هم گلی ی تو بودم ودر داس درو ی کی خایی کنو شرکت میکردم و یا همراه پا به یی میامدم وسیت بیارم میخواندم اما افسوس زود دیر شد و نرسیدم فقط چند بیت سیت بیارم تقدیمت میکنم سیت بیارم
سیت بیارم سیت بیارم یه دل پرده حسرت
مه غماچ وتو تفنگچی وا تفنگ پس نقرت
ریت والام کو ریت والام کو رنگ رخسارم بیین
ری گشونت من ده مشتم اجل منه ده کمین…
شعر فرامرز محمدی
درودی بیکران بر اینهمه زیبایی کلامت استاد…همیشه ی همیشه دنبال ردپای واژه هاتان هستم..سربلند باشید و برقرار.
با هر بار خواندن اين شعرها انگار كه روحي تازه در جسمم دميده مي شود!!
فقط مي گويم خاك كف پاي استاد رئوف هم نيستم.
با سلام خدمت استاد رئوف. اشعار استاد اینقدر گرم ودلنشین سردوه شده که انسان نمی فهمد که به پایان شعر رسیده.
ستعاره ی بی بدیل استادتصویر سازی های بکر.انار سرخ غروب از این نمونه است.
شعر به یی یا همان بهیگ خود یک داستان است.که شخصیت دارد.وشخصیت های هرف می زنند درد دل می کنندواستاد در دل وزبان شخصیت های این شعر داستان موج می زندو در دل من خواننده طوفان به پا می کند.
درود استاد دستمریزاد
گره از بقچه «نشانه» بگشاید … نشانه باید همان «بِلگه» به گویش بختیاری باشدکه برای عروس آینده خانواده میبرند.
سلام و دورود بر شما و استاد رئوف عزیز .
دل خوشی مادر
شده بود همین
که شب ها
گره از بقچه ی نشانه بگشاید
و کاسه های چشم را
از حض گل های قواره ی مخمل
پر کند .
——- ارزش بارها خواندن را دارد
سلام چنان نگاشته استاد بزرگ شعرو ادب هوشنگ رئوف که ابر زشوق اشعارش سینه عشق و معرفت را گشوده می گوید. اگر آب اقیانوسها تبخر و در وجودم از سرشادی درون چشمانم لبخند زند. و زمین مستانه دور خورشید رقص نور شرط کرده اند(کی خایی ) بعد از درو بازهم استاد دلهای طپیده رارا شعله ور نمود بسیار زیبا و دلنشین به یی(عروس)
سلام. شعرهای استاد هوشنگ رئوف همانگونه از دل بر می آید بر دل می نشیند. دوستت داریم ای مهربان
dorod bar ostat raof
سلام و دورد بر پدرمان بر همه کسمان بر استاد عزیزم هوشنگ رئوف که مرا چگرزا خود میداند …درود بر مردی که بخدا وندی خدا و جونه دا پیرم احساس می کنم از کودکی او را می شناسم …
هر بار که شعرهایتان را بخواند باید آن جمله آقای درویشی را متذکر شوم چرا فکر نمی کنی چه آتشی در جان دیگران می اندازی … با این شعرهایت استاد …
چه غوغایی در دلم بپاشد …
عالی بود عالی …