چراگاه خیال
1-دلم تافه تک و تنیا غمینه
دلم چون کوه تاف همیشه تنهاوغمگین است
غریوم دی مکو پر دلم خینه
در این ملک احساس غربت میکنم و دلم از این روزگار غریب خون شده است
2-سرم چی کوکلابرفش گریت پا
برف پیری مانند برف کوه کوکلا بر سرم فراوان باریده وماندگار شده است
غرورم ده بلنی شانشینه
غرور وبلند نظری ام هنوز قله نشین کوهایی چون شاه نشین است وتمایلی به نشیب وپستی های روزگار ندارم
3-اگر هشتاپلی جاصیادونه
گویند روزگاری کوه سترگ هشتادپهلو جایگاه وپناهگاه دلخواه صیادان بوده وبه ان مهر میورزیدند(کوهی رویائی)
هزارون میر شکار دارم ده سینه
غافل از اینکه سینه پر از راز ی من میر شکاران فراوانی را در درون خود پرورانده است تا دل شکار صیدهاباشنداما افسوس به فراموشی سپرده شده
4-فلک روزی چراگاه خیال وی
زمانه روزگاری(دوره جوانی)دشتی سر سبز و خیال انگیز بودکه رویاهایم را درخود میپروراند
اما امروز پره ده خارکینه
اما امروز(دوره پیری)آن دشت زیبا وخیال پرور پراز خارهای بی مهری وکینه شده است وبر وفق مرادم نیست
5-وهرجا ری کنم وی دشت دیمزار
به هر سوی این دشت بی آب ودیم مینگرم
همش خا رپیکل وشوره زمینه
این زمین شور محصولی جز خار (پیکل) به بار نمی آورد
6-سراوه سرد اسبی اوه چشمم
از فراوانی اندوه اشگهایم چون آب سرد و زلال (اسبی آو)ا جاری میشود
ده دل جوشیه سرینش ده درینه
سر چشمه ی این اشگهای سرد غم از درون دل است وازعمق وجودم می جوشد
7-نظرگاهم چی شاهین اسمو وی
اگر چه روزگاری چون شاهین بلند پرواز وبلند نظر بوده ام ونظرگاهم اوج آسمان بوده است
شیر پیر هم دور روبا زوینه
اما همیشه روزگار بروفق مرادنیست وچرخ گردون گاهی شیر پیر را اسیر دست روبهان مکار میکند
8-علاج درده پیری ای حکیمو
ای دانایان وای حکیمان جسم و جان راه و چاره ای برای این درد بیابید
بجوری که ای نفس نفسه اخرینه
ودر این باره درنگ نکنید زیرا ممکن است زود دیر شود وچه بسا این دم دم آخر باشد
سراینده: فرامرز محمدی
————————————–
تاف،هشتاپلی،کوکلا:نام سه کوه در منطقه بالا گریوه(پاپی)
اسبی آو:ابشار ورودی است درمنطقه ی وارک پاپی
سرین:سرچشمه درین:درون
سلام دورد بر شاعر بالاگریوه جناب محمدی مانا باشی عزیز.