در ایران مردم می خواهند خوش باشند و خوش باشند و خوش باشند
ایران، کرانهی دریای خزر
یکی از مخربترین کژفهمیهای غرب دربارهی ایران این باور است که ایرانیان مذهبیون افراطی هستند.
تقریبا نیمی از ایرانیان کمتر از 25 سال سن دارند و ایران در بالا بردن سطح سواد آنان بسیار موفق بوده است. در سفر جادهای 2736 کیلومتری که داشتم، از این که چه تعداد از ایرانیان ارزشهایی شبیه به ارزشهای آمریکاییها دارند متحیر شدم. مثلا اینکه ایرانیان بیشتر به دنبال خوشی هستند تا بنیادگرایی. آنها بیشتر به پارک (که هر جا در ایران بروی یکی وجود دارد) علاقهمندند تا به مسجد.
یک مرد 23 ساله در شرق ایران به من گفت «جوانها اصلا به مسجد نمیروند.» و با خوشحالی و مبالغه ادامه داد «ما به دنبال راههای بیشتر برای خوشگذرانی هستیم.» او میگفت که مشروب – که در ایران غیرقانونی اما فراوان است – میخورد و تا چندی پیش مواد مخدر مصرف میکرده است. مقامات ایرانی اظهار داشتهاند که احتمالا ده درصد جمعیت ایران مواد مخدر غیر قانونی، سنتاً تریاک و هروئین و اکنون به صورت روز افزون، شیشه استفاده میکنند.
این مرد در اعتراضات دموکراسی خواهانهی 1388 شرکت کرده بود و میگفت برای چند روز بازداشت شده و کتک خورده و یکی از دندانهایش را از دست داده است. از اینرو نسبت به فعالیتهای سیاسی دلسرد شده بود. اکنون او هم مانند خیلیهای دیگر میخواهد ایران را ترک کند.
در شمال غربی ایران، این احساس ناامیدی باعث شده است که تعدادی از جوانان ایرانی ترک، هوادار جدایی و پیوستن به جمهوری آذربایجان شوند. در مسابقات فوتبال، گاهی تماشاگران، خشم مسئولان را با شعارهای تجزیهطلبانه بر میانگیزند.
به نظر بعید می آید که یک نیویورکی در تهران از چیزی شرمزده شود ولی من از دیدن صحنههای بلند کردن زنان برای روابط یکشبه جا خوردم. مردهای جوان با ماشینهای زرق و برق دار به دنبال زنان چرخ میزنند، با آنها خوش و بشی می کنند و بعد سوار بر ماشین با هم دور میشوند. در ایران روسپیگری هم وجود دارد. در سال 1387 فرمانده سابق پلیس تهران در یک روسپیخانه با شش روسپی دستگیر شد.
به یاد داشته باشید که ایران تنها سرزمین آیتاللههای عبوس نیست، بلکه سرزمین فلسفه لذت گرایی رباعیات عمر خیام هم هست.
در دهه پنجاه جوانان ناراضی ایرانی با روی آوردن به قرائتی زاهدانه از اسلام، علیه حکومتی سکولار و فاسد قیام کردند. امروز با روی آوردن به آزادیهای فردی آنها علیه رژیم مذهبی فاسد قیام کرده اند و در بعضی موارد این آزادی ها شامل سکس، مواد مخدر، و موسیقی «راک اند رول» هم میشوند.
آنها معمولا دید مثبت و گرمی نسبت به ایالات متحده دارند که این خود کمی گیج کننده است. ما آمریکاییها در پاکستان، افغانستان و مصر میلیاردها دلار کمک مالی میکنیم و اغلب مورد تنفر هستیم. در ایران این مردم هستند که به من هدیه میدهند!
جوان ایرانی از اینترنت تغذیه میکند. دو سوم خانوادههای ایرانی کامپیوتر دارند و تلویزیونهای ماهوارهای هم گرچه ممنوع اما فراوان هستند. یک نظرسنجی تلفنی به وسیله بیبیجی (هیئت کارفرمایان پخش رسانه) و گلوپ که در اسفند 1390 انجام شد نشان میدهد که یک سوم ایرانیان به تماشای ماهواره در هفته قبل از نظر سنجی، اذعان کرده اند. شمار واقعی احتمالاً خیلی بیش از اینها است.
زن جوانی که قبلا با دیدن زنان همکیش مسلمان خود در ترکیه که مایوی دو تکه می پوشیدند مات می مانده، می گوید که به تدریج به این نتیجه رسیده که برای زندگی بیش از یک راه وجود دارد. به گمان او «تاثیر تلویزیونهای ماهوارهای بسیار زیاد است.» پلیس حملاتی ترتیب میدهد و دیشهای ماهواره ها را جمع میکند ولی حتی با دریافت 400 دلار جریمه از صاحبخانه ها در این امر موفق نبوده است.
یک مغازهدار در گرگان به من گفت «وقتی متوجه میشوی که پلیس آمده است تا دیش را ببرد، درب را باز نمی کنی و آنها بدون جریمه کردن، دیش را برمیدارند و میروند.»
موسیقی، ویدیو و بازیهای کامپیوتری دزدی (بدون کپی رایت) فراوانند. در یکی از خانههایی که ما از آن دیدن کردیم، بچهها مشغول بازی«سرقت بزرگ اتومبیل» بودند. حال یک بازی محبوب دیگر – و ممنوع – «میدان جنگ 3» نام دارد که در آن سربازان آمریکایی به تهران یورش میبرند.
این جوانان، آینده ایران هستند و میتوانند همپیمانان ما باشند. هرچند ما در غرب برای مسئله هستهای برنامه ریزی کردهایم، ولی مطمئن نیستم برای خود ایران تدبیری کرده باشیم.
سیاستگذاران غربی ایران را بنیادگرا میپندارند، همانطور که در دهه 60 میلادی چین را [بنیادگرا] میدیدند. در آن زمان سخن از گزینه نظامی علیه چین وجود داشت و اگر ما آن راه را پیش میگرفتیم امروز هنوز پکن به دست مائوئیستها اداره میشد، و نسخه وسیعتر کره شمالی میبود.
سفرهای من در سراسر ایران، من را مجاب کرد که اگر ما صبر داشته باشیم و رشد نیروهایی از قبیل تحصیلات روزافزون، طبقه متوسط در حال گسترش و محرومیتهای مالی در حال افزایش و فرسایش انحصار دولت بر اطلاعات را مختل نکنیم ایران تغییر خواهد کرد. باور من بر این است که اگر جنگی بین ایران و غرب در نگیرد – جنگی که احتمالا حکومت را قدرتمندتر میکند – تندروها راه مائو را پیش خواهند گرفت و ایران در نهایت چیزی شبیه به ترکیه خواهد شد.
من به یاد مرد جوانی میافتم که آرزومندانه میگفت «این طبیعی است که پسرها و دخترها بخواهند با هم رفت و آمد داشته باشند، ایراد این در کجا است؟» ایرانیان اهل دل طرف ما هستند و از بنیادگرایان بسیار پرشمارترند. بهتر است روی آنها و نه روی بمبها حساب کنیم.
Nicholas D. Kristof