احسان عبدی پور جوانی است از خطه لرستان که سرنا را خوش می نوازد. او را برای اولین بار در انجمن ستین همراه با ایرج رحمانپور که برای اجرای کنسرت به گوتنبرگ آمده بودند دیدم. احسان جوانی ست تمام عیار لُر که عاشق سرنا نوازی است و ضمنا با عرب و عجم فقط لری حرف میزند! این گفتگو چند روز پس از سرنانوازی او در کنار رحمانپور، در محل انجمن ستین انجام گرفته است.
ستین لر: احسان! خودت را خیلی کوتاه معرفی کن تا بازدیدکنندگان ستین لر بدانند که احسان عبدی پور کیست.
احسان عبدی پور: در خدمت شما هستم. من 25 سال سن دارم، متولد 1366 خرم آباد و نوازنده ساز سرنا. از همان بچگی به نوازندگی سرنا علاقمند بودم و جسته و گریخته شروع به نواختن آن میکردم. البته توی خانواده من کسی اهل موسیقی نبوده و من اولین هستم که این راه را رفته ام. اون اوائل با مخالفت های بسیاری در خانواده بخاطر کشش به سوی این ساز سنتی روبرو بودم اما شکر خدا یواش یواش کارم جا افتاد و مخالفت ها از بین رفت. الان حول و حوش چهارده سالی میشه که درگیر نوازندگی این ساز هستم با اجازه.
س.ل: بسیار خوب. حالا بگو غیر از نوازندگی چکار میکنی؟
ا.ع: من دانشجوی موسیقی هستم در حال حاضر. رشته موسیقی ساز ایران در اصفهان. با گروه های مختلفی هم توی ایران داریم کار میکنیم. از جمله گروه هایی که بچه های آن همگی لرتبار هستند و همچنین گروه های ملی موسیقی.
س.ل: ما شنیدیم که شما فقط سرنا نوازی نمی کنی بلکه سرنا هم میسازی. این حقیقت داره؟
ا.ع: بله درسته من به ساختمان این ساز خیلی توجه داشتم و خیلی روی آن تحقیق کردم تا بتوانم این ساز را کوک کنم. برای این کار چند سالی وقت گذاشتم. چه طرف بختیاری و چه خرم آباد جستجو کردم. سازهای مختلف را دیدم و نوازنده های مختلفی را دیدار کردم و ساز های آنها را بقول معروف چک کردم تا به اون چیزی که میخوام دست پیدا کنم. مشکل من این بود که این ساز کوک نمی شد مثل سازهای دیگه مثل کمانچه و سنتور و تار و … در همه این سازها یه جایی برای کوک کردن تعبیه شده بجز سازهای بادی مثل سرنا و یا کرنا. در این سازها همچه چیزی وجود نداره که آدم بتواند در کنار خواننده و ارکسترهای مختلف اجرا کند. بخاطر همین من بفکر افتادم که این ساز را طوری کوک کنم که در کنار سازهای دیگه در قالب ارکستر بتونیم با این ساز بزنیم. برای من این سئوال بوجود آمده بود که اگر در میان لرهای ایران کمانچه و سرنا سازهای اصلی موسیقی هستند چرا حضور اینها اینقدر کمرنگ است؟
س. ل: اما همه ما میدانیم که سرنا هیچوقت در قالب گروه نوازی حضور نداشته است.
ا. ع: درسته اما برای من همین سئوال بود که چرا چنین است. اما خوشبختانه الان این ساز به همنوازی راه پیدا کرده و مثلا من با آقای رحمان پور و اسدپور همکاری میکنم. بدین معنی که وقتی ارکستر می نشیند و کمانچه و تار و سنتور هست سرنا هم هست و اتفاقا نقش خیلی مهمی هم دارد. یعنی مردم اینرا پذیرفته اند که این سازی هست که میتواند در قالب گروه باشد.
س. ل: این گروه هایی که شما با آنها کار میکنید، آیا در منطقه زاگرس و لرنشین هستند یا اینکه در کل کشور فعالیت می کنند؟
ا.ع: من علاوه بر گروه های محلی، در قالب گروه های ملی هم کار کرده ام. با ارکستر سمفونی های بزرگ مثل ارکستر سمفونی صدا و سیما. و یا گروه سازینه که یک ارکستری از تمام قومیت های ایران است که بعضی وقتها تا شصت هفتاد نفر نوازنده دارد. اینها گروه های ملی هستند که هستیم باهم. با افراد سرشناسی در موسیقی ایران مثل آقایان درخشانی، عندلیبی، پرنیا و ساکت نیز کار میکنم. اخیر هم با گروه کامکاران یه کاری را تمام کرده ام به خوانندگی آقای شهرام ناظری که این یک قطعه موسیقی بختیاری است که با کلام فارسی اجرا شده.
س. ل: احسان! من این سئوال را از آقای رحمانپور کردم حالا از شما هم که از جوانان موسیقی دان هستید میکنم هرچند ممکن است به سن شما نخورد. در سالهای دورکار موسیقی کردن اصلا کار زیبایی شمرده نمی شده و خانواده ها بسختی می پذیرفتند بچه ها بروند دنبال موسیقی. مخصوصا سازهای سنتی و از آن هم بدتر اینکه کسی برود سرنا و دهل بزند. حالا چی شده که هم جوانان و هم والدین نظرشان در این مورد مثبت شده است؟
ا. ع: شما گفتید که شاید سن من نرسد به این قضیه اما باور کنید من بیشتر از کسانی که سالها هم از من بزرگتر هستند با این مشکل روبرو بوده ام! ببینید آنوقتها میگفتند موسیقی کارکردن بده. میگفتند میروید دنبال مطربی و این حرفها. اما یه سازی مثل سرنا یا کرنا و دهل، چندین درجه بدتر از سایر سازها حساب می شد. من که چند نسل بعد از این اتفاقها به دنیا آمده بودم و میخواستم بروم دنبال این ساز(سرنا) و در ضمن یکی از اولین ها بودم که سوای نوازندگان بومی (تشمالها) به این کار عشق می ورزیدم مشکلات بی شماری داشتم. تحقیر و توهین و بدبختی هایی که من در این راه کشیدم خیلی زیاد بوده است. از درگیری فیزیکی بگیر یا شکستن ساز و غیره. اما رفته رفته که این جا افتاد و دید مردم به موسیقی عوض شد تحقیرها به تشویق تبدیل شد. یک زمانی حتی کمانچه زنی در لرستان ما چهره خوبی نداشت و کسی نمی رفت دنبال آن. اما با گذشت زمان مردم دیدند که چیز بدی نیست این یک هنر است و استعداد میخواهد. تبلیغات تلویزیونی هم خیلی کمک کرد به این قضیه البته.
س. ل: احسان! تو غیر از سرنا ساز دیگری هم میزنی؟
ا.ع: توی دانشگاه ساز تخصصی من کمانچه است. متاسفانه سرنا ساز دانشگاهی نیست توی ایران. ببینید من فکر میکنم که هرکجای دنیا به دانشگاه بروم میتوانم با ساز خودم که سرنا هست کار کنم. اما متاسفانه در ایران این ساز که یک ساز کهن ملی هم هست توی سازهای دانشگاهی جایی ندارد. اصلا توی دانشگاه آن مثلا پنج سازی را که از پیش اعلام کردند، شما باید یکی از آنها را برداری. خوب اینها موسیقی سنتی را یک جوری درجه دوم میدانند در صورتیکه همه موسیقی ایران از موسیقی محلی سرچشمه گرفته و مادر موسیقی سنتی و ردیف از همین موسیقی است.
س.ل: فکر میکنی بعد از دانشگاه با این کار موسیقی که داری میکنی، چشم انداز ده سال آینده را در کار هنری خودت چه طور می بینی؟
ا.ع: من فکر میکنم اگر عمری باقی باشد، در ده سال آینده دوبرابر آنچه که در ده سال گذشته کار کرده ام کار خواهم کرد. چون روی روال افتاده ام و یاد گرفته ام که باید چکار کنم. همین حالا یه کارهای نوشتاری توی ذهنم دارم که باید به انجام برسد مثلا نوشتن کتابی برای آموزش سرنا. من فکر میکنم که از این ببعد بیشتر به سمت ثبت و ضبط کارهای موسیقی بروم.
س.ل: فکر میکنی در آینده به سمت تدریس موسیقی هم بروی یا نه؟
ا. ع: بله قطعا. من برای ماندگاری این موسیقی و آموزش این سازهای محلی به دیگران البته در برنامه آینده ام هست که تدریس بکنم و به دیگران این هنر را آموزش بدهم.
س. ل: مدت خیلی کوتاهی ست که شما در سوئد هستید. البته همه اش بارانی بود و شاید شانس گردش در شهر کم بود. اما در همین مدت کوتاه چه تجربه ای کسب کرده ای و چه برداشتی از این کشور داشتی؟
ا.ع: اولا همه اش بارانی نبود! دو هفته آخر هوا عالی بود. اما چیزی که بیشتر از هرچیز در اینجا برایم جالب بود وقت شناسی و نظمی بود که دیدم. تایمینگ اینها حرف ندارد. سروقت میآیند و میروند. ما توی ایران مثلا تا پلیسی را نبینیم کمربند ایمنی را نمی بندیم ولی اینجا تا می نشینند پشت رل کمر را می بنندند. تمیز بودن خیابانها هم تجربه جالبی بود و اینکه مردم چقدر رعایت می کنند این مهم را.
س. ل: خوب حالا اگر پیامی و صحبتی برای جوانهای لر در سوئد دارید بفرمائید.
ا. ع: من نه فقط از جوانهای لر ساکن سوئد بلکه از تمام جوانهای ایرانی لر میخوام که در حفظ اصالت خودشون کوشا باشن. زبان را نگذاریم از بین برود. لباسمان را، رقص ها و موسیقی مان را هم همین طور. در کل فرهنگمان را نگه داریم و روی این چیزها وقت بگذاریم تا یواش یواش توی دنیا جایگاهی پیدا کنیم و بعنوان یک قوم ایرانی دیده شویم.
گزارش و گفتگو: محمد حسین زاده
ما مردم لرستان آرزوی موفقیت برای احسان عزیز را داریم…
خوشم اومد آقا احسان . سعی کن سایر سازها رو هم تسلط پیدا کنی . یا کلاس بذاری و آموزش بدی . و به تحریر در بیاری
از ديدن احسان در ديار اسكانديناوي و در كنار عزيزان لر بسيار مسرور شدم ،بحق اميدوار كننده و يادگار مرواريد اقيانوس است ،احسان جان گوش ت را از حرفها و حواشي حسودان و رندان ببند و راهت را ادامه بده كه رسالتي عظيم را بدوش ميكشي و اينكه ديگر متعلق به خودت نيستي پس قدر و منزلت خودت را بدان.
«چنو ناله كردي كه سنگ هم وريسا…»
با سلام به شامیرزای جوان امید وارم هر روز پیروز تر باشی خداوند نگهدار خودت و مرامت باشه مرد بزرگ
شما موجب افتخار هستی
با دورد به آقای احسان و شما دست اندرکاران انجمن ستین
سورنا نواز جوان لر در این شهر در هر فرصیتی که به دست آورد غوغائی به پا کرد. اگر چه به ایشان می گویند شاه میرزای جوان ولی باور من بر این است که ایشان چون به شکل آکادمیک سورنا نوازی می کند و در پی تکامل این ساز است آینده ای درخشان در انتظارش می باشد
به امید موفقیت روز افزون برای همه آنانی که در پی فردای بهترند