درددلی با هموندان در انجمن ستین

 درود دگربار به دبیران انجمن ستین!

می خواستم بدانم آن دوستی که پاسخم را نوشته کیست. چنین بر میآید که نگارنده این پاسخ ـ پیام کسی است که پارسی اش خوب است، با اندکی تلاش، پارسی اش بسیار سره و شیرین می شود. پس بااینهمه توان و ورزیدگی چرا به گمراهه ها کشیده می شویم؟

دوستان در گروه دبیران! انجمن ما نام بسیار درشتی را بر خود نهاده است؛ انجمن فرهنگی؛ کار فرهنگی؛ تنها در شادیهای شنبه پایان هر ماه کوتاه و فشرده نمی شود. ما در بیرون ایران که همه با انگیزه سیاسی-فرهنگی اینجا هستیم فریز (مسئولیت) بسیار بزرگی بردوش داریم. در ایران مردم می گویند که دستمان باز نیست. در بیرون از ایران که دستمان باز است تلخا که ما بسیار از فرهنگ خویش گریزانیم و بیگانه ایم بی آنکه خود بدانیم یا بخواهیم بدانیم. از شما می پرسم، دوستان انجمنی مان چه اندازه به کارهای ارزشمند فرهنگی / زبانی ارزش گذاشتند و می گذارند؟ می دانیم که در این راه بسیار کوتاهی شده است. دبیران انجمن باید در این راستا با هموندان سخن بگویند. شما در جایگاه راهبری و کارگزاری انجمن هستید، این فریز شماست که پیوسته به گوش و شنود مردم برسانید که کار فرهنگی چه ارزشمندی بالایی دارد و از این میان کار بر روی زبان پارسی.

هرآیینه شادی بسیار ارزشمند است اما هرچیز باید سرجای خود باشد. تلخا، باید بگوییم که ما مردمی هستیم با فریادها و جیغهای بزرگ و توانهای اندک. این سخنان را از آنروی می گویم که شما کارگزاران انجمن هرچه بیشتر بدان بها دهید.

می پرسم از شما، تا چه اندازه از تلاشهای زبانی و پژوهشگران زبان ارجگزاری شده است؟ کی شما خودتان خواستید از پژوهشگر زبانی که بیاید برای انجمن همایش و سخنرانی بگذارد؟ اگر کسی خود کوشیده است تا همه کار را کند کسی از این کار ستایشی نکرده است. سرانجام هم رها به دشت بیکران و بی سروته و پریشانی مان. برای کار فرهنگی فروتنی کارشناسانه می باید و توانمند کسی است که از توانهای اندک بالاترین سود و بهره را ببرد. گمان می برم که زمان پراکندگی و پریشانی را باید به گورستان سپرد.

کمربند و کشتی رزم فرهنگی می باید بست. هنگام آنست که از خویش بپرسیم که ما در بیرون ایران چه می کنیم. می دانم ما اینجا می میریم و فرزندان مان سرزمین نیاکان شان را فراموش می کنند. اما آنچه که به من و تو برمی گردد، آنست که تا آنزمان که زنده هستیم کاری برای فرهنگ مان کنیم. در فردای امروز از ما خوش نخواهند گفت اگر برکرانه خرم از خوشی ناخوشایندی بمیریم. ما بار تاریخی بر دوش داریم. ما باید فرزندان بابک خرمی باشیم. ما باید فرزندان یعقوب رویگر سیستانی و فردوسی بزرگ باشیم نه بی دردهایی که در کنج کرانه خرم دریا نشسته و در خوشی ناخوشایندی غنوده اند و آنسویتر مردمان با موج مرگ در ستیزند.

دوستانم! من این را برای خود یک فریز بزرگ می دانم که این پیام را به همه شما برسانم اگرچه برخی را شاید ناخوش آید اما بسیاری از نکویی ها مزه های تلخی داشته اند.

خواهشمندم که پیامم را به شنود همه هموندان گرامی انجمن برسانید. این تنها درددلی ست.

با سپاس- هلمند اربابی.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا