گفتگوی ستین لر با حنجره زخمی زاگرس

ایرج رحمانپور نیازی به معرفی ندارد. او نه تنها در لرستان و استانهای لرنشین کشور، بلکه در سراسر ایران در میدانگه هنر موسیقی سنتی از نام آوران است. چهره ای صمیمی و بی ادعا که بقول خودش «پامه دِ گلیمِ خوم بیشتر نمی کَشِم» و صدایی که رنج و درد زمانه را مویه میکند. فرصتی پیش آمد تا با او در گوتنبرگ و در انجمن ستین گفتگویی داشته باشیم. 

ستین لر: آقای رحمانپور اولا به سوئد خیلی خوش آمدید

ایرج رحمانپور: ممنونم از شما و تمام دوستانی که زحمت کشیدند و این چند روزه ما مزاحمشان بودیم.

س. ل: لطفا کمی راجع به خودتان و  از گذشته موسیقی سنتی در لرستان صحبت کنید تا آنها که بدرستی شما را نمی شناسند بیشتر با شما آشنا شوند.

ا. ر: من خیلی خلاصه عرض کنم که از قبل از انقلاب توی فضای موسیقی لری بودم منتها همین مثالی که آدم کله ش بو قرمه سبزی میده و اگر دانش آموزی یک چیزی را میخواند ضد سلطنت میشد، ما هم متاسفانه یا خوشبختانه آنجوری شدیم و کمتر در عرصه های رسمی و رادیو تلویزیون ظاهر میشدم. اما بسیار علاقمند بودم، کار میکردم و صدایم را مردم گوش میدادند.

اما فعالیت های من بطور جدی بعد از انقلاب شروع شد. بمجرد انقلاب با آقای علی اکبر شکارچی کار «جرس» را فراهم آوردیم. آن موقع جو جامعه بیشتر شعارزده و آرمان گرا بود، ما آمده بودیم یک بخش اعلامیه ها را با شعر و ترانه و اینها خواندیم. حسنی که این کار داشت، معرفی سرنانواز شهیر لُر، «شامیرزا مرادی» بود و از آنجا ایشان در واقع کشف شد و به بتدریج بجایی رسید که بعنوان یکی از بزرگان سازهای بادی جهان مشهور شد. بعد وقتی آمدیم توی موسیقی، خوب جامعه ای که تکون خورده بود و از هرجهتی میخواست نو بشه جا داشت موسیقی ش هم به نوع دیگری، جور دیگری دیده بشه. هرچند ما قبل از انقلاب نیروهای بزرگی داشتیم، کارهای بزرگی هم شده بود. صدایی مثل صدای مرحوم «سقایی» که یک صدای جاودانه ای بود. این خودش را از مرزها گذرانده و موسیقی ما را بهمه جا برده بود. از چهره های دیگر این دوره آقای «ایزدپناه» را باید نام برد که متولی امر فرهنگ آنجا بود. ایشان واقعا فرد بزرگی هستند در تاریخ لُر. همچنین از مرحوم «رشیدی» هم باید نام برد. در کنارش در منطقه بختیاری هم کارهایی میشد اما باز آنجا هم رشد و شکوفائیش بعد از انقلاب بود.

س. ل: خوب حالا از کارهای جدیدتان بگوئید.

ا. ر: بعد از کارهایی که با آقای شکارچی و سایرین انجام دادیم و چند تایی کاست شد من در حوزه شعر و ادبیات و موسیقی لری کارهایی کردم که یه مقدار ارتقا پیدا بکنه و با سایر فرهنگها قابل رقابت باشه. عید گذشته دو تا کار از بنده وارد بازار شد. یکی به اسم «هچایه» که در حوزه فولکلوریک منطقه خودمان بود که با آقای امین عباسی انجام شد و کاری دیگری داشتیم به اسم «حنا» با آقای مسلم علیپور. کاری هم در دست تهیه با آقای شکارچی داریم که روایت یک پرنده است و از داستانهای اساطیر منطقه خودمان میباشد. همچنین آقای حسین پرنیا کاری انجام داده اند که بنده شعر و خواندنش را بعهده گرفتم. این کار آماده توزیع است. یه کاری هم با حوزه هنری کشور داریم انجام می دهیم که متولیش آقای پرویز زاده است. من اینرا اینجا در این مصاحبه باید با صراحت بگم که کسی برای من کاری نکرده. دوستان فقط در حوزه تنظیم با من همکاری می کنند و نه بیشتر. چون متاسفانه روی کارها اطلاعات غلطی داده میشه که موسیقی فلان آدم با صدای فلانی در حالیکه اینطور نیست.

یکی کاری هم هست که خواستم فقط از فیلتر خودم کامل گذشته باشه. و آن اینکه میخوام موسیقی بسازم که از تولد تا مرگ لرها را بیان میکند. وقتی من از لر اسم می برم، لر یه منطقه جعرافیایی هست که سه ساحت فرهنگی مشخص داره. شما وقتی لر را میخواهید ببینید اگه این سه مورد را نبینید یه عیب و نقصی توی اون کار و اون پژوهش هست. ما ساحت لری خرم آبادی داریم و ساحت لکی را و ساحت بختیاری را. البته وقتی صحبت از ساحت بختیاری میکنیم این دربرگیرنده ممسنی و یاسوج و … هم هست. این سه ساحت فرهنگی چیزهای هستند هر کدام تک تک وجود دارد اما باید همه را یکجا و یکی ببینیم. وقتی از لر اسم برده میشه یعنی یک کسی که داری فرهنگ لکی، لری و یا بختیاریه. حالا این موسیقی از تولد تا مرگ را که اسم بردم، از زمانی که یک بچه لر بدنیا میآد – چه عشایر چه شهری- تا زمانی که بخاک سپرده میشه برای تمام لحظات زندگیش یک جور موسیقی داره و با آن عجین است. همیشه آرزم این بوده که اینها در یک پکیجی گردآوری بشه که خوشبختانه کار شروع شده و داریم انجام میدیم.

س. ل: ما بکرات شنیده و خوانده ایم، ایرج رحمانپور حنجره زخمی زاگرس. این عنوان از کجا آمده و کی آنرا به شما داده است؟ اصلا شما از این عنوان خوشتان می آید یا خیر؟

ا. ر: اولا چون من خودم اینرا نگفته ام و خارج از اراده من انجام گرفته، خوش آمدن یا بد آمدن من تاثیری در آن ندارد و بهرحال متداول شده که بگویند حنجره زخمی زاگرس. اما اولین بار کاظم علیپور شاعر فرهیخته لرستان مقاله ای در باره بنده نوشت که در آنجا این عنوان را بکار برد. و بعد در چند سخنرانی در دانشگاهها و سمینارها و اینها باز تکرار شد و ادامه یافت. البته میدونستند که من آموزش پرورشی بودم و کارم را از دست دادم و مدتی از عمرم به ناحق تلف شد. زمانی که من روی صحنه میرفتم شاید انسانی را میدیدند که  زخم خورده و این صدا یک صدائیست که از حنجره زخمی بیرون میآید. شاید دوستان این جور تلقی از شخص بنده داشتن و اینرا بکار میبردند. البته بدم نمی آمد از یک جهت، چرا که اینرا در مقابل کسانی می گفتند که این زخم را زده بودند و خیلی دوست نداشتند که این گفته بشه.

س. ل : چند تا ترانه لری از مرزهای مناطق لرنشین خارج شده مثل دایه دایه و دیگران. کار مشترک « بهارباد» را که شما با آقای شکارچی انجام دادید،یک موسیقی نیست که در منطقه لرستان فقط بخوای گوشش بدهی. بنظر من کار، کاری جهانی است اما با این احوال هرگز نتوانست از مرزهای منطقه لرستان خارج بشه. آیا من درست فکر میکنم یا نه؟ 

ا. ر: بله حرف شما درسته و همین جوریه که شما میگین. اما چرا چنین شد؟ من لازم شد یه مقداری در این خصوص صحبت کنم. آقای شکارچی یکی از بزرگان موسیقی ما هستند در سطح کشور. ایشان در حوزه ملی یک بزرگ هستند و ایده های انسانی و شرافتمندانه ای دارند که همان ایده ها پشت این کار هست. تسلط آقای شکارچی به علم موسیقی و علاقه و عشقی که به سرزمین ش داره  دست به دست هم داد و او با تمام وجودش و با تمام دانش خود نشست و  کار را آماده کرد. ضمنا اگر مطالعه کرده باشید، میدانید که بزرگان موسیقی ما مثل خانواده کامکارها در این کار هستند. مجموعا یک توانایی عظیمی پشت این کار هست که آخر موسیقی ماست. امروز کامکارها در موسیقی ما حرف اول را میزنند. آقای شکارچی یکی از کدخداهای موسیقی ماست. اگر در تهران در رابطه با موسیقی ملی مشکلی داشته باشند حتما به ایشون مراجعه می کنند. اما سرمایه گذار بهارباد (که لر هم نیست ) و از صنف انتشاراتی هاست با عشق و علاقه عجیبی در تهیه این اثر با ما بود. البته برای ایشان یک وضعیت بحرانی پیش آمد و نتونست هرگز به آقای شکارچی و ما چیزی از نظر مالی بدهد و ده سال سرمایه این آدم خوابید ولی محکم ایستاد و کار را بیرون داد. همه این آدمها نیرو گذاشتند تا اثر بزرگ «بهارباد» آفریده شد.

اما چرا بهارباد آنطور که باید مطرح نشد، من میتوانم به شما جواب بدهم که بعضی از آثار موسیقی در زمان خودشان دیده نمی شوند و چه بسا بعدها این آثار دیده بشوند. بعضی از آثار از زمان خودشان جلوترند بگمان من. شما چرا اشاره به  موسیقی «کوهسار» نمی کنید؟ کوهسار در حوزه موسیقی بختیاری یک اثر بیاد ماندنی ست که آنرا هم  آقای شکارچی انجام دادن. متاسفانه اون هم شناخته نشد. یعنی شما نمی بینید حرفی از کوهسار زده بشه. یا یک موسیقی بی کلام ما داریم که بر فیلم «خون بس» سوار شد. حالا فیلم هرچه بود، بود. اما این موسیقی یک اتفاق بود در حوزه موسیقی ما.

متاسفانه خیلی از مسائل دامنگیر ما هست. ما از یک پرس دوجانبه داریم ضربه می خوریم. یکی از ناحیه آنهایی که توی این کار هستند اما نازا و سترونند. وقتی کاری را می بینند که پویایی توش هست بجای اینکه خودشان را بکشند بالا می خواهند بقیه را بکشند پائین در حد خودشون. این از یکطرف، از طرف دیگر متاسفانه متولیان امور فرهنگی هستند که خودشان اساسا با فرهنگ میانه ای ندارند و کارهای بزرگ را اصلا تاب نمیآرن و نمیخوان ببینند. از این دو جانب ما پرس میشیم. همینه که شما می بینید کارها دیر به ثمر میرسه، دیر دیده میشه. ما داریم از توی سنگ موسیقی درمیآریم. ما داریم از کف دست مو می کَنیم! بهرحال زمان میبره تا کارهای فرهنگی دیده بشن.

س. ل: خوب اما من از شما می پرسم که اصلا چرا باید موسیقی سنتی مان را حفظ کنیم و همیشه مطرح باشد؟

ا. ر: این سئوال دقیقا به این معنی هست که کسی از من بپرسد چرا مردم سوئد، سوئدی حرف میزنند. یا چرا مردم آلمان حاضر نیستند به انگلیسی به شما پاسخ بدهند و یا در فرانسه و غیره. بهرحال یه چیزی هست. اگر این چیز غلطی بود مردمان اینجا خیلی زودتر از ما به آن پی میبردند و کنارش میگذاشتند! هویت و احساس تعلق به یه جایی، مسئله مهمی ست. اینها شناسنامه های ما هستند. اینها آدرس ما هستند. اگر کسی در دنیا بخواد ما را بشناسه با اینها میشناسه. و اگر کسی بخواد ما را پیدا بکنه، با این صداها پیدا میکنه. ما با این زبان خواب دیدیم، لالایی شنیدیم. با این زبان بزرگ شدیم، آواز خوندیم، فکر کردیم، عصبانی شدیم. اگر اینها نباشه ما مثل یه آدم بی شناسنامه ای میشیم تو یه جهان بزرگ. 

س. ل: جدا از کار موسیقی، آیا شما در زمینه ادبیات هم تالیفاتی داشته اید یا خیر؟

ا. ر: بله من شعر هم میگم و اشعار من معمولا در مطبوعات چاپ میشه و الان این اشعار بصورت یه کتاب دراومده. من بیشتر از موسیقی به ادبیات علاقه داشتم و شاید میتونستم توی ادبیات ملی مان سری از توی سرا دربیارم اما اومدم فکر کردم که اوج افتخار این راه را مثلا شاملو کسب کرده. حالا ما بیایم خودمون بکشیم برسیم به اونجا. بخودم گفتم خوب من چرا نیام تو فرهنگ خودم؟ دنیا را اگر قسمت بکنند ما لرها باندازه دوتا کشور اسکاندیناوی هستیم. بهرحال کتاب شعر من در نمایشگاه کتاب امسال بود و بدست شما هم خواهد رسید. ضمنا من سه تا هم اپرای لری نوشته ام. اما بهرحال کار عمده من موسیقی است.

س. ل: چرا وقتی حرف از موسیقی لری به میان میاد ذهن به سمت ایلات و عشایر و روستا میرود. آیا این موسیقی لری زمینه ای در شهرها هم دارد یا مثل موسیقی های محلی دیگر جاها فقط چهره اش روستایی است؟

ا. ر: بله این یه برداشت اشتباه و تلقی غلط شهری ها از ماست. برای اینکه ما همیشه از جانب مرکز تعریف میشدیم. مرکز که تهران باشد و از قاجاریه ببعد شد پایتخت کشور. قاجاریه با غرض به این موضوع نگاه میکرد و در زمان پهلوی هم ادامه پیدا کرد، ما قرار نبود اصلا لر تعریف بشیم! اصلا قرار نبود به بودن ما تو این کشور اعتراف بشه. حکومت قاجار از ترس پیدایش وضعیتی مثل زندیه، اگر میتونست ما لرها را از صحنه روزگار حذف میکرد. حقیقتش ما یه قومی بودیم که ادعا داشت توی ایران و اینو خطرناک میدونستند. این همه جوک که برا ما درست شده اینهمه بدبختی که هست لر اینجوریه لر اونجوریه، اینها همه حساب شده است و از دربارها میآد. شما لابد میدونید، درسته که انقلاب مشروطیت به اسم بزرگان آذری ما تمام شده اما این برنامه ریزی را سردار اسعد ایران کرده. سردار اسعد لر کرده. تهران بوسیله لرها فتح شد. هرگز اینرا نمی گن که سپاه بختیاری و بقیه لرها مثل بیرانوندهای خودمان رفتند تهران را گرفتند و مشروطیت را حمایت کردند. نمیگن که سردار اسعد قانون اساسی را از بلژیک ترجمه کرد آورد. اینها را کسی به زبون نمیاره.

مرکز نشینها همیشه ما را با دید توریستی میدیدند. ما را بصورت عشایری که توی چادرها زندگی میکنند و میش و بزی دارند و مردمی که توی کوچ اند. اما آیا مردمی که زیر چادرها زندگی می کنند و کوچ می کنند الزاما مردم درجه دو و بی فرهنگی اند؟ اینرا نرفتند پژوهش بکنند. اینها نمی خواستند بدانند که همین مردمی که زیر چادرها زندگی میکردند وارث آن تمدن بزرگ ایران گذشته بودند. الان تازه فهمیدند گنجینه ها آنجاست. توی نمایش توی سینما توی همه چیز. توی نوشته ها. الان بزرگترین رمانها مثل مثلا «کلیدر» زندگی کی ها را تعریف میکنه؟ نویسندگانی جنوبی مثل احمد محمود و دیگران از کی ها دارن حرف میزنن؟ از مردمی حرف میزنند که سرشار از فرهنگ و میراث دار تمدنی کهن اند. موسیقی ما هم همین طور. سینمای ما بعد از انقلاب اگر موفقیتی داشت آمد به این جور فرهنگها پرداخت. بهرحال الان دیده شده ایم و تازه فهمیدن که نه بابا، محلی، یعنی دست دوم و عقب مانده و اینجوری نیست.

 س. ل: برگردیم به موضوع اصلی که موسیقی است. آقای رحمانپور! ما می بینیم که در این سالهای اخیر جوانان علاقمند به یادگیری ابزار موسیقی سنتی مثل تار و کمانچه و تنبک و غیره شده اند و کلاسهای این نوع موسیقی در همه جای کشور پررونق است. در حالیکه در سالهای قبل از انقلاب این نوع سازها اصلا مورد اقبال جوانان نبود و جوان میرفت کلاس گیتار و دست بالا پیانو. این چرخش و اقبال جوانان به سازهای سنتی را شما چگونه توجیه میکنید؟

ا. ر: همانجوری که عرض کردم توی صحبتهای قبلی م، پی بردن که اگر تا الان بخشی از کشور را اونها دهاتی محلی و اینا میدونستند، عدم آگاهی شان بوده است. این از اون اشتباهات سخت روشنفکری بوده. در تاریخ روشنفکری ما اشتباهات زیادی هست یکیش هم تحلیل شون از اقوام ما بود. تحلیل از اقوام بود که این محلی و دست دومه. ولی الان این اتفاق افتاده. دیگه فهمیدن. طشت از بام فرو افتاده! متوجه شدن که اگه چیزی هست آنجاها ست. باید بری آنجاها گنجینه های ملی را دریابی. برای همین این جوانهایی که میرن ساز سنتی یاد می گیرن، اینها تمام ماهواره ها را زیر و رو کردن. تمام خوانندگان جهان را بنام میشناسند و موسیقی های آنها را گوش دادن. اما دیدن در کنار خودشان گنجینه ای ست برای رقابت با آنها. و الان جوانها کمر بستن برن این را یاد بگیرن و بیان با اینها برابری کنند.

عکس جنبه تزئینی دارد

س. ل: این قبول ولی سئوال من یه مقصود دیگه ای داشت و اون اینکه، درسته که اون زمان اینترنت و موبایل و غیره نبود ولی بالاخره امکانات مطبوعات و رادیو غیره که بود. سئوال این است که چرا جوانهای اون دوره به این سمتی که شما از آن بعنوان گنجینه یاد می کنید کشیده نمی شدند. و بطور مثال اگر کسی در فامیل کمانچه میزد انسان خجالت می کشید که آنرا عنوان کند؟

ا. ر: متاسفانه همیشه در کشور ما موسیقی سنتی و بطور کلی موسیقی تحت تاثیر عقایدی که وجود داشت سرکوب میشد و بد شمرده میشد. کسانی که به این کار میپرداختند نجس شمرده میشدند حرامی دیده میشدند. اینها را نه باهاشون ازدواج میکردند، نه به اینها دختر میدادند. مردم ما اینها را منزوی میکردند و حتی در جاهایی اگه در جوار یه روستا زندگی میکردند، یه جایی خونه میساختن که مشخص باشن. و خود اونها اینرا پذیرفته بودند متاسفانه که مثلا از جنس دیگری هستند. خوب وقتی شما موسیقی را اینجور می بینید دیگه فرزند کی جرات میکنه بره به این سمت؟ تازه فرزند هم که جرات میکرد، کدام پدر بود که پیه اینرا بخودش بماله که بعدا او را تشمال و لوطی و مطرب صدا کنند! در دنیا کسانیکه کار موسیقی میکنند را روی سرشان میگذارند اما ما سفرشون را توی عروسی و عزامون یه جای دیگه پهن کردیم تا با ما نباشند!

اما حالا از حیث موسیقی سنتی اتفاقی افتاد که ما باید آنرا یکجور بیداری ملی بنامیم. شاید بشود آنرا یک رستاخیر تلقی کرد. اما این اتفاق به این علت افتاد که یه سری فداکاریها هم شد. مثلا شریفترین انسانها رفتتند دنبال موسیقی و نشان دادن که بابا کسانی هم میرن توی موسیقی که آدمند! بطور مثال، کسی مثل مسعود بختیاری. از طرفی سطح آگاهی در مردم بالا رفته و ایرانگیر شده و این آگاهی ها نیتجه داده. الان مردم موسیقی را میراث خودشون میدونن و وحشت دارن که مبادا از بین بره. هرکی یک فرزندش را مثل خدمت سربازی، داره میفرسته موسیقی یاد بگیره و دیگه واژه تشمال و مطرب کاربردی نداره.

س. ل: خوب حالا بفرمائید موسیقی لری یا بهتر بگویم موسیقی لرتباران امروزه چه وضعیتی دارد؟ 

ا. ر: در حوزه بختیاری، اوج موسیقی توسط مرحوم مسعود بختیاری بجایی رسید که هیچ قوم دیگه ای نبود که در مقابل آن سر تعظیم فرود نیاره. کارهایی که مسعود کرد و نوع موسیقی و پرداختی که ایشون به موسیقی داد، ما لرها افتخار میکنیم که همچون کسی را داشته ایم. الان توی منطقه بختیاری گروههای مختلف در سطح بالا و با تحصیلات موسیقی آنقدر وجود دارد که من نمیتوانم برای شما اسم ببرم. سرآمد همه آنها هم کورش اسدپور است که به گمان من به چهره شاخصی در حوزه موسیقی ما تبدیل خواهد شد. در حوزه لرستان که خرم آباد مرکزش هست تا جائیکه من میدانم، حداقل نزدیک به چهارصد نفر دانشجوی موسیقی از استان لرستان در سطح لیسانس و فوق لیسانس و دکترا در حال تحصیل موسیقی هستند. چندین آموزشگاه موسیقی در شهرهای مختلف استان وجود داره و ده ها گروه موسیقی فعالیت میکنند. بطور مثال در شهر دورود چهار پنج تا گروه موسیقی قدر داریم که کنسرت اجرا میکنند. خرم آباد که مرکز استانه بالای 50 تا گروه کاملا منسجم داریم. الان در حوزه زاگرس این موسیقی در امور دیگر هم تاثیرگذار است و مثلا فیلمسازانی که رنگ و بوی بومی تو کارهاشون هست، این موسیقی خیلی در معرفی کارهاشون موثره.

عکس جنبه تزئینی دارد. از چپ کورش اسدپور، ایرج رحمانپور و احسان عبدی پور

س. ل: یکی از دوستان به سایت ستین لر ئی میل زده و گله دارد که چرا آقای رحمانپور در سوئد برنامه میگذارد اما در بروجرد خودمان کنسرت اجرا نمی کند؟

ا. ر: من نمیدونم این دوستمان چرا اینقدر بی اطلاع است! من بهترین اسقبال کنندگان را در بروجرد دارم و سه بار هم در اونجا با کمال میل برنامه گذاشته ام. اما اگر دوستمون کنسرت آخری را میگن، ایشون بهتر است از مسئولین اونجا بپرسن که چرا اجرا نشد. ما قبل از اینکه بیایم اینجا (سوئد) بنا بود کنسرتی در بروجرد داشته باشیم و همه کارها هم انجام شده بود و مجوزها را هم گرفته بودیم. اما یکهفته مانده به اجرا -که حتی بخشی از بلیطها را هم خریده بودند متاسفانه مسئولین شهر دستور دادن بنرهای ما را پائین بکشند و کنسرت را لغو کردند.

س. ل: آقای رحمانپور! ما بزرگترها توی این مملکت غریب سعی میکنیم فرهنگ مان را حفط کنیم. حالا از سنت ها بگیر تا موسیقی و غیره. ولی جوانهایمان رغبتی به این مهم ندارند. بنظر شما اشکال کجاست؟

ا. ر: ببینید، جوانی که در کشور اول دنیا (تقریبا) داره زندگی میکنه و انواع و اقسام فرهنگها را داره تجربه میکنه. انواع اقوام را اینجا می بینه، وقتی  از ناحیه والدین حرفی راجع به فرهنگ سرزمین مادریش میشنوه باید این صدا و ندا توجهش را جلب بکنه. اگر این صدا نتونه رقابت بکنه با بقیه صداهایی که میشنوه اوضاع همین میشود که گفتید. بچه مون با ما دشمنی ندارن، هیچ هم لج نمیکنن. حتی ندونن بالفرض این موسیقی مال سرزمین اجداد آبادیشان است، اگر به دلشان بنشیند گوش میکنن. چرا اسپانیایی را گوش میکنند، امریکای لاتین را همش گوش میکنن، امریکا را گوش میکنن. شب با «مادونا» میخوابن فردا با خواننده مرده اونها «الویس پریسلی» بیدار میشن! چرا..؟ اینها تونسته توی این جوانها رغبت ایجاد بکنه و جاذبه داشته باشه. الان در ایران جوانها کار پاپ می کنند اما زیرزمینی کار میکنن متاسفانه. ما رسانه نداریم، تربیون نداریم. اگر جوان سرزمین من که اومده اینجا یا اینجا متولد شده یه مقدار از نظر رسانه تامین میشد و صداهای اونجا (ایران) به گوشش میرسید و میفهمید چه می گیم بدون شک ما را هم مثل بقیه دنیا گوش میکرد. مشکل اینه که ما خودمان را به جوان ایرانی خارج نشین نفهموندیم. این جوانان با ما بیگانه اند.

س. ل: آخرین سئوال ما از شما. آقای رحمانپور! الان چند هفته ای هست که شما در سوئد هستید و دو سه روز دیگر هم به ایران برمیگردید. آنچه که شما در این مدت کوتاه در سوئد تجربه کردید به شما چی داده و بالفرض اگر بخواهید دیده ها و شنیده ها را با میهن خودمان مقایسه کنید به چه نیتجه ای میرسید؟

ا. ر: ببینید مقایسه شاید اصلا منطقی نباشه. مسئله یه مسئله تاریخی ه. اینا یه کارهای کردن که ما نکردیم. زحماتی کشیدن که ما نکشیدیم. یا اگر کشیدیم به ثمر ننشسته. وقتی که ما هنوز در ابتدایی ترین اموری که انسانها در کنار همدیگه باشن ناتوانیم، چطور میشه حرف مقایسه را به میان آورد؟ همین بحث موسیقی که ما میکردیم، حلال و حرام آن توی کشور ما هنوز وضعیتش مشخص نیست. دو نفر از ما نمیتونن کنار همدیگه بشینن و همو تحمل بکنن. بعد اینا (سوئدیها) یک قرن پیش این مسائل را حل کردن. در جامعه ما هنوز بحث زن و مرد مسئله سازه، فاجعه ست. هنوز بحث اینکه یک عقیده ای عقیده دیگری را بپذیره یا تحملش بکنه، فاجعه ست. خوب چه جوری میشه ما مثل اینا بشیم؟ البته اینجا بهشت نیست و خیلی از چیزهاشان را ما بدلایل فرهنگی نمی پسندیم و نمی توانیم در جامعه خودمان پیاده کینم حتی زمانی که به اوج ترقی هم برسیم.

بزرگترین تجربه من رواداری مردم اینجا بود برای همدیگه. مثلا من یکجا عکس گرفتم از دو خانم عرب که از یه سه راهی دارن میان با مقنعه و پوشیده کامل و یه خانم سوئدی تقریبا برهنه با کالسکه بچه ش هم از آنطرف. اینها میان از جلو همدیگه رد میشن بدون اینکه جرقه بزنه یا اتفاقی بیفته. من احساس میکردم اگه اینا بهم برسن یه بمب منفجر میشه! یا اون آفریقایی که از فقر و بدبختی به اینجا میآد و حقوق مساوی با یک سوئدی را به او میدهند. سوئدیها زحمت کشیدن و ثمر زحمتشون را دارن می بینن. من به این مردم تبریک میگم.

گزارش: محمد حسین زاده

مصاحبه کنندگان: عباس کدخدا و محمد حسین زاده 

26 دیدگاه دربارهٔ «گفتگوی ستین لر با حنجره زخمی زاگرس»

  1. اصغر مینجایی

    مینجایی زبان بخشی از مردم لر در خرم اباد، دورود، اندیمشک، دهلران و… است که امروزه در لرستان و برخی مناطق دیگر به آن لری گفته می شود و آن را در مقابل لکی یا بختیاری قرار می دهند. این رویه ی صحیحی نیست، مثلا وقتی به یک بیرانوند می گوییم “تو لک هستی یا لر؟”، او قطعا جواب می دهد لک، این درحالی است که وی منکر لر بودن خودش هم نیست اما سوال نادرستی که امروزه در لرستان کاملا شایع هم هست او را وادار می کند که به طور ضمنی بگوید “لر نیستم” (وقتی از میان لر یا لک، دومی را انتخاب می کند یعنی اولی را رد کرده است) اما اگر به جای سوال غلط “لر هستی یا لک” پرسش درست “مینجایی هستی یا لک” و “مینجایی هستی یا بختیاری” رایج شود آنگاه طرف اگر بگوید لکم یا بختیاریم یا مینجایی در هر حال مجبور نشده است هویت لری خود را آگاهانه یا از روی اجبار در تردید قرار دهد، پس بکوشیم در آثار قلمی و صحبت های شفاهی خودمان این فرهنگ غلط را کنار بگذاریم لرستان سه زبان دارد: لکی، مینجایی و بختیاری.

  2. مسعود رومیانی

    آقای لک(لرکوچک) …
    اول میخواستم بدانم شما از کجا آمار طایفه رومیانی را تهیه کردید … در ضمن شما از چه دودمانی هستید
    وقتی میگویید «رومیانی ها همان اسرای رومی هستند چطور تبار خود را فراموش نکرده اند ولی ایلات بزرگی مثل دلفان و حسنوند فراموش کرده اند »
    برا آگاهیتان باید بگویم که ارتش روم را نجیب زادگان و بزرگان رومی تشکیل میداده اند یعنی کسانی که اصل و نسب خود را کامل میدانستند … مانند جنگهای عشایری خودمان تا 50 سال پیش که سواران و جنگجویان معمولا از خانواده های بزرگ و اسم و رسم دار و باعث افتخار قوم خود بودند و هنوزم بازماندگان آن مردان اصل و نسب خود را میدانند و به آن افتخار میکنند … حالا انتظار دارید آن رومی هایی که اکثرا از بزرگان بودند تبار خود را فراموش کنند
    بنده خوزستان زندگی میکنم و با برا آگاهی شما باید عرض کنم که حسنوند یک نام عربی است و 100% پس ازاسلام به ایران آمده یا تشکیل شده … و طایفه عربی به نام دلفی در خوزستان وجود دارد که از بحرین به ایران آمده اند و طایفه دلفان لرستان را از آنها میدانند
    میخواهم این را ملکه ذهنتان کنید که هیچ دودمانی به اندازه رومیانی ( بیش از 2000 سال) در لرستان قدمت نداشته و یا دست کم مدرکی دال بر وجود خود پیش از رومیانی در دست ندارد … در کل منظورم این است که هیچ طایفه ای به اندازه رومیانی لر نیست
    بنده که یک جوان قرن بیست و یک هستم هنوزم نامهای اجدادم را میدانم … در مورد جمعیت طایفه رومیانی شما فقط رومشگان را نبینید بلکه کوهدشت ، بسیاری از محلات قدیمی خرم آباد ( پشت بازار ، باجگیران ، توه بواس ، پله بابا حسین و… ) ، وره کوه و نیز خوزستان را مد نظر داشته باشید

    1. حسنوند

      آقای رومیانی من از ایل بزرگ حسنوند هستم واهل الشتر لرستان .
      مگر می شود از اسم طایفه تاریخ آن طایفه را گفت و این که چون حسن وند است پس عرب است از خودتان شرم کنید . اصلا طایفه یک کلمه عربی است . منظورت چیست که پس از اسلام به ایران آمد .یعنی تا قبل از آن دشداشه(لباس عربی ) می پوشید به ایران آمدند و ستره (لباس لکهای لرستان) پوشیدند . عربی حرف می زدند و لکی حرف زدند.
      پس چرا غلیظ ترین لکی را همین حسنوند ها و الشتری ها حرف می زنند. اصلی ترین هسته سپاه نادر شاه افشار را حسنوند ها تشکیل می داده اند. در الشتر قبل از این که به سن بیست سالگی برسند شپره نامه خود و طایفه را حفظ هستند چرا بهانه به دست دشمنان قوم لر می دهی آیا با این طور حرف زدن میخواستی کار مثبتی انجام داده باشی چرا افراد… مثل تو یه کم مطالعه ندارند که آبروی خود و طایفه خود را می بری .

      1. رومیانی

        من از شما پوزش میخواهم آقای حسنوند
        مطلب را اصلاح میکنم . سخنان بنده در ادامه مطالبی بود که آقای لک ( لر کوک ) نوشته بودند که ( خیلی ساده بگویم در 2000 سال پیش در نبردی که بین ایرانیان و روم در همین رومشکان خودمان(به گواهی آثار جنگی بجای مانده دشت رومشکان)طایفه رومیانی که شاید الان 4-5هزار نفر بیشترنباشند هنوز از تیپ قیافه رنگ چشم و…. کاملاً مشخص است که اینها اسرای بجا مانده همان دورانند چطور یک ایل بزرگی مثل دلفان ، حسنوند و یا امرایی آنهم در بعد از اسلام از سوریه به ایران آمده باشند )… این دوست گرامی گمان میکنند اگر طایفه ای قدمت زیادی داشت حتما باید جمعیت بالایی داشته باشد . اگر چنین است پس خاندان هخامنشی ساسانی افشاریه و زندیه الان چقدر جمعیت دارند . ولی در مورد طایفه حسنوند باید بگویم که حسنوند یکی از طوایف ایل سلسله بوده و اینکه حسن یک نام عربی است هنوز روی حرف خودم هستم ( دیدگاه بنده ابن است که حسنوندها از اقوام اصیل لرستان میباشند به خاطر چهره و شکل ظاهری ) و جهت اطلاعتان یگویم که مادر پدر بزرگ بنده از طایفه حسنوند و از تیره گزیر ( اگر اشتباه ننوشته باشم ) و به احبمال زیاد از اهالی روستای رباط نمکی بوده . ولی جسن یک نام عربی است ماتتد مسعود . باز هم اگر توهینی در سخنان بنده نسبت به هر طایفه ای بوده از همگی پوزش میخواهم

  3. مومني موگويي

    سلام خدمت آقاي لر كوچك و آقاي امرايي متاسفانه درد ما لرها همين است هر كدام خود را تافته جدا بافته مي دانيم اگر شما از يك ترك فريدني در اصفهان بپرستي از چه قوميتي هستي مي گويد من تركم حالا شما برو تبريز يا همدان بازهم اگر از يك ترك بپرسي كه شما از كدام قوميتي مي گويد من تركم يا همين طور كردها اما ما لرها يك عده كه مي گويند ما بختياري هستيم و لر نيستيم يك عده كه خود را كرد مي دانند يك عده هم كه مثل شما آقاي امرايي خود را لك مي دانند جاي بسي تاسف دارد

  4. امرایی

    آقای لر کوچک یا به قول سرکار لک!از قوم کاسیت فرمودی و عیلامیان و..و…خوب این ها چه ربطی به لربودن لک ها دارد عزیز من.بگذار قضیه را با شما روشن کنم.اولا این سرزمین یعنی لرستان فعلی جای سکونت لک ها بود که نمی دانم عده ای عرب لر لهجه از جمله پدر نظرعلی خان امیراشرف از کجا آمدند و با…نماینده ی حکومت شدند وخانی را به خود چسباندند وبزرگ زاده شدند ودر نهایت حاکم شدند واین دیار را به نام آنها وکسان لر دیگر لرستان نامیدند .تمام تمدن وموسیقی وشعر وصنعت این منطقه متعلق به لک ها بود که لرها آمدند در کنار لک ها شریک این تمدن شدند وفرهنگ و موسیقی و…را وام گرفتند وبه نوعی یاد گرفتند.لرها مهاجرانی بودند که از فارس ها جدا شدند ولهجه ی آنان خود گواه این ادعاست.کاسی ها و…هم که فرموده اید ریشه ی لکی در خود دارند وزبان بازمانده حکایت از این دارد.بیخودی خود را به لک ها چسبانده اید بعد ادعای کدخدایی هم دارید؟باز هم می گویم اگر لر در کنار لک قرار نمی گرفت زبان همدیگر را نمی فهمیدند.البته چون لری لهجه ای از فارسی ست لک ها متوجه می شدند.سال هاست دارید با نام لک حرف می زنید وبزرگ می شوید ولی استان لکستان در آینده باید تاسس شود و زبان وهویت به تاراج رفته ی لک ها به خودشان برگردد.درسته من امرایی هستم اما از پدر ومادری لک هستم وفامیلی ام تحت تاثیر حکایتی که طولانی است به امرایی تغییر یافته است که شما نگران آن نباشید .

    1. لک(لرکوچک)

      دوست عزیز آقای امرایی ما متاسفانه به بعضی غرض ورزها که نا آگاهانه یا آگاهانه در بین اقوام ایران زمین می خواهند تفرقه باشد بی توجهیم -به کتابی به نام دره مهرگان مراجعه بفرمایید نوشته دلفان ها دسته ای عرب بودند که در قرن سوم هجری به شمال لرستان آمدند- حسنوندها طایفه حسنویه بودند و از سوریه وارد ایران شدند و تا دلت بخواد از این روایتهای بی اساس زیاد هست.خیلی ساده بگویم در 2000 سال پیش در نبردی که بین ایرانیان و روم در همین رومشکان خودمان(به گواهی آثار جنگی بجای مانده دشت رومشکان)طایفه رومیانی که شاید الان 4-5هزار نفر بیشترنباشند هنوز از تیپ قیافه رنگ چشم و…. کاملاً مشخص است که اینها اسرای بجا مانده همان دورانند چطور یک ایل بزرگی مثل دلفان ، حسنوند و یا امرایی آنهم در بعد از اسلام از سوریه به ایران آمده باشند و هویت خود را گم کرده باشند-همین اعراب محترم که آلان در دشت خوزستان هستند مربوط به بعد از اسلام هستند که وارد ایران شدند چطور هویت خود را فراموش نکرده اند -عزیزم خیلی به این روایتهای که اعراب برای آرام کردن طوایف ایرانی بکار برده اند و برای تداوم حکومت خودشان بوده توجه نکنیم -شما کم لطفی می فرمایید و همه چیز تاریخ لر کوچک (لک) را به نظر علی خان ربط داده اید -قضیه نظر علی خان باز نتیجه یک تفرقه ای بوده که قاجاریه جهت تضعیت لر کوچک بکار برد( کل لرستان پشتکوه و پیشکوه تحت نظر اتابکان لر یعنی حوز ابوقداره بوده وقتی حکومت مرکزی قاجار می بیند که سلسله ابوقداره خیلی قویست ،لرستان را به دو نیمه پشتکوه و پیشکوه تقسیم می کند که نیمه پیشکوه تحت ولایت نظرعلی خان می افتد -شاید من یا شما هم بجای نظه بودیم این تفرقه قاجاری را قبول می کردیم و والی می شدیم) -عزیزم رحمت به جد آبادت من هم همین را می گویم که شما فرمودی لرستان مسکن لک (لرکوچک) است اما بایستی حواسمان باشد نگوییم لک لر نیست یعنی اینکه بایستی هویت اصیلمان که تا کنون به عنوان لر بوده را فراموش نکنیم چراکه اگر چنین کنیم بایستی تمام آنچه که تا کنون داشته ایم را فراموش کنیم و خواستگاهمان نامشخص باشد.
      دوست عزیز سابقه خانوادگی مان که احتمالا هزارها برخورد خوب یا بد داشته را نبایستی ملاک قرار دهیم .
      در پایان این نظر شخصی و استنبات خودم است که:
      واژه لکی یک قوم نیست یک لفظ بسیار بزرگ است -خیلی ساده بگویم مثلآ می گوییم آقا شما لکی الشتری صحبت می کنی شما لکی نورآبادی و…. یا شما لری بالاگریوه صحبت می کنی یا شما لری ملایری صحبت می کنی و……می بینیم که لک زبانان بیشتر حد فاصل بین مناطق کرد نشین و لر بزرگ هستند -بخاطر نزدیکی آنها بین این دو حوزه یک گویش لری کردی (ل+ک) پیدا شده مثلا به مرور گفته اند لری کردی و مخفف آن به مرور زمان شده به لک که در این جا به گواهی نیاکانمان یادمان باشد که باز ما لرکوچک هستیم –
      یک نظر افسانه و عامیانه دیگر هست که می گویند یک مرد لر با یک زن کرد ازداوج نموده و گویش لکی از آن زمان به مرور رایج شده که باز یادمان باشد که لر هستیم .
      در پایان یادمان باشد بنی آدم اعضای یکدیگرند و…..
      همین نوشته های شما سرشار از غیرت است مردانگی .دوست عزیز من فقط می گویم دچار بحران هویت نباشیم و روی هوا معلق نباشیم که هر کسی برای ما تعیین تکلیف کند -متاسفانه همین عدم آگاهی از نیاکانمان موجب بحران هویت می شود و در بحث های که با اقوام دیگر پیش می آید نمی توانیم از خودمان بطور منطقی دفاع کنیم .
      دوست عزیز استان شدن یک ایده خوبی است ( به قول خودمان مال ای ماله مکوه=یعنی خانواده جدید از خانواده قدیم جدا و تشکیل می شود )اما این نبایستی موجب فراموشی هویتمان شود شما کردها را ببیند می خواهند از ایران جدا شوند ویک کشور جدید درست کنند اما هیچ گاه نمی گویند ما ایرانی نیستیم و بغییر از بعضی ناآگاه همه به ایرانی بودن خود افتخار می کنند.
      ما لرها مشکلمان اینست که هر کدام تبری گرفتیم بدست و داریم ریشه خودمان در می آریم-داستان همان عقاب که وقتی تیر شکارچی را از بال خود در می آورد می بیند که پر خودش عامل اصلی شکارش بوده…….

  5. واقعا متشکرم. وب بسیار جالبی داری . درود بر تو .وب شما را به پیوندهای وبلاگم اضافه میکنم شما هم اگه دوست داشتید وبلاگ من را با نام (وبلاگ قوم بختیاری ) به پیوندهای خود اضافه کنید.
    komichal.blogfa.com

  6. rdavoudi18@yahoo.com

    باسلام درود فراوان بر استاد بزرگ آقای رحمان پور که فرهنگ وزبان لری را زنده کرده.متاسفانه مردم لر امروز
    با بچه هاشون فارسی صحبت می کنند. واین بچه ها از اصطلاحات اصیل لری فاصله می گیرند.درمدارس ترک نشین تا دبیرستان ترکی تدریس میشود تعصب انها کجا ما کجا با تشکر

  7. موسیقی بختیاری فقط باسلطان قلب بختیاری ها زنده یاد مرحوم استاد مسعود بختیاری ،دیه مادر نزاید مثل مسعود بختیاری

  8. حسین سپهوند

    درود بر بغض فرو خوردۀ مردم لر استاد ایرج رحمانپور؛وقتی حرفهایت را خواندم بغض گلویم را گرفت که چرا فقط از طریق فضایی مثل فیس بوک باید ما حرف دل شما و میلیونها لر دیگر را بشنویم؟ چرا نباید آنچه هست را از طریق آنچه مردم می بینند مثل رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه ها نباید ببینند و بشنوند؟ سرفراز باشید و پایدار استاد بزرگ

  9. مهدي كريمي

    سلام خيلي عالي بود
    استاد رحمانپور يك چهره ماندگار براي تمام لرهاست

  10. امرایی

    جناب لرکوچک به قول خودت…کجای لک ها لرهستند که جناب عالی بیانه ی زبان شناسی صادرکرده ای؟ لک ها لری می گویند یعنی لر هستند اگه لر هستند چرا لکی می گویند؟ اگر لرها ولک ها در کنار هم زندگی نمی کردند آیا لرها متوجه زبان لکل می شدند هر چند لرها از فرهنگ و آداب ورسوم و زبان لک ها وام گرفتند که این جای بحثی طولانی دارد…

    1. آقای عزیز نمی دانم شاید شما اصلآ لر نباشی و از آن کسانی هستید که در تمام فضای مجازی که بحث های اینچنینی طرح می شود ظاهر می شوید و نظرات تفرقه افکنانه می نویسید چونکه از نوشته هات معلومه که هیچ شناختی از این منطقه نداری و جنابعالی اصلآ لر نیستی و فقط تفرقه اندازی بیشتر نباشی .
      خداوند تو را به راه راست هدایت کناد

  11. لرکوچک(لک)

    سلام و دورود
    به امید التیام حنجره زیبات
    به شما افتخار و مباهات می کنیم
    صدای شما امید قلبهای ماست امید وارم همیشه سربلند باشی

    1. لرکوچک(لک)

      دوست عزیز آقای امرایی ،شما که به عینه می بیند طایفه امرایی هم لکی و هم لری صحبت می کنند و خیلی طوایف دیگر مثل سوری (نظرعلی خان امرایی لکی صحبت می کرده اما همیشه به لر بودن خود افتخار می کرده )بنده دلیلم این نیست چونکه لکل لری صحبت می کنند و یا بلعکس پس لکها لرند – اگر شما مختصری کتب تاریخی را مرور بفرمایید چه قبل از اسلام(کتب تاریخ ایران باستان که تماماً نوشته های یونانیان در مورد ایرانیان (و جایگاه قوم کاسیان) است و همچنین بعد از اسلام -حمله تیمور لنگ به اتابکان لر )
      -این واژه بعد از تقسیم مناطق لر نشین به لر بزرگ و کوچک در زمان خلفای عباسی پیدا شد شاید بدلیل عدم توانایی اعراب در کنترل این مناطق بوده -به هر حال لر کوچک شامل این منطقه است -حال پراکندگی فرهنگی و هویتی بسیاری در این منطقه که خود شامل لرستان پشتکوه و لرستان پیشکوه می شود مشاهده می شود-از یک طرف به دلایل شناخته ناشناخته بسیاری مناطق استان ایلام دوست دارند خود را کرد بنامند و لک یا لر بودن خود را کتمان می کنند بیشتر به دلیل ناآگاهی-در محدوده استان کرمانشاه بعضی بر هویت اصیل خویش تاکید و بعضی دیگر کمتر و…اما در استان لرستان که بیشتر لک یا لرکوچک شامل می شود گروهی دوست دارند که یک هویت جدای از لر برای خود بسازند-
      حرف من اینه که آن را هم مستند به تاریخ -فرهنگ و…. میدانم اینست که لک همان لرکوچک است -بنده می گویم این قوم ریشه در اعماق تاریخ دارد -در دوره امپراطوری 700 ساله عثمانی به گواهی تاریخ اتابکان لر از شاه خورشید تا حسین قلی خان ابوقداره از ضلع جنوب غربی ایران در مقابل این امپراطوری دفاع نمودند همیشه با اینکه بیشتر هم به لکی صحبت می کرده اند به لر بودن خود افتخار می کرده اند-کورش بزرگ بعد از فتح بابل می گوید اکنون من کورش فرزند چیش پش فرزند کی .کی کی فلان کس حکومت اجداد پیشین خودم عیلامیان که بدست بابلیان منقرض شد را زنده کردم -چقا زنبیل گواه 4000 ساله فرهنگ و تمدن این قوم -کورش از همین قوم است- در زمان فتح یونان و آتن سپاه دوم ایرانیان به فرماندهی آرتا فران از همین قوم کاسیان بودند-بهرام گور-هرمزان-آریوبرزن -کریم خان زند -100 سال پیش اولین قانون اساسی ایران از فرانسه توسط یک نفر لر به آران آورده و ترجمه شد-مشروطیت با فتح تهران و اصفهان توسط همین قوم تکمیل شد -اما آیا رسانه های محلی و یا ملی به این موضوعات می پردازند -همین عدم آگاهی ما از گذشته نیاکان خود موجب بحران هویت ما شده است -یکی از دورانهای شکوفایی و پیشرفت بشر( عصر برنز )توسط همین قوم بنا شده -متاسفانه بیش از 90% مردم مناطق لر نشین از گذشته نیاکان خود بی اطلاعیم -آنجا که به فارس نزدیکیم خود را به فارس می چسبانیم و …..متاسفانه مترجمین کتب یونانی که فارس بودند همه گذشته تاریخی دیگر اقوام ایرانی را نادیده گرفته اند و خود را هسته مرکزی ایران می دانند -بنده همچنان که به گواهی تاریخ می گویم کورش از قوم عیلامیان(کاسیان
      ) بوده و شاید در آن هنگام دشتهای فارس حاصل خیزتر از خوزستان بوده که کورش تخت جمشید را در فارس بنا نهاد همچنان که کریمخان ما هم این کار را کرد.
      اکثر دانشمندان علوم اجتماعی حد فاصل اطراف رودخانه های کارون کرخه تا دجله و فرات را خاستگاه اولیه تمدنهای بشری می دانند که حداقل نصف این حوزه جایگاه قوم کاسیان است (دشت خوزستان).ما اگر بخواهیم این همه سوابق تاریخی را نادیده بگیریم هویت خودمان را چگونه بایستی شکل بدهیم
      پایان سخن: با این همه سوابق روشن که متاسفانه جای نیز سخنی از آن بمیان نمی آید دوست عزیز اگر لر نیسیم پس کی هستیم -این بحث بظاهر کوچک برای افرادی که ناآگاه از گذشته خود هستند می تواند زمینه اختلاف باشد -البته متاسفانه در این دوره که ارتباطات زیاد شده و انسانها نیاز دارند همبستگی های فکری سیاسی و… را نشان دهند بخاط عدم وجود احزاب قوی در ایران در همه جای ایران متاسفانه شایعه شده است -در بین بلوچ و سیستانی-عرب غیر عرب -آذری، فارس -کرد ،ترک -چونکه احزاب که لازمه تمدن بشری در حال حاضر است می تواننند فارغ از هر کیش و آیین خاصی همه را به صرف داشتن اشتراکات انسانی به هم نزدیک کنند نه بخاطر زبان-رنگ پوست نژاد و غیر …. وجود احزاب باعث می شود انسانها هویت های فرهنگی خاص هر منطقه خود را نیز محفوظ بدارند

  12. درود بر استاد
    من شمارا تحسين مي كنم و آفرين مي گوييم كه در اين زمان كه از هر طرف ميان اقوام لرتبار تفرقه انگيزي مي كنند شما هميشه در فكر پيوند آنها هستيد
    درود بر شما
    اي كاش ترانه اي هم لر و لكي در اين باره بخوانيد

  13. حشمت اله آزادبخت

    باهمه ی احترامی که برای استاد رحمان پور قایلم اما کاش ایشان همانی بودند که در آواهایش هوار می کشد ودرد و فرهنگ قومی را به شانه ی موسیقی اش می کشد.ایشان خود در جریان است و می داند که عنوان حنجره ی زخمی زاگرس که کشف اتمی هم نبود را بنده برای اولین بار به ایشان دادم و جناب محمدکاظم علی پور در هفته نامه ی شقایق ایشان را صدای زاگرس خطاب کرده بودند.والبته که استاد رحمان پور از تمام شب نخوابی های قلم بنده و دیگران ِکوهدشتی برای ایشان وهنرش بی خبر نیست که بارها برایش نوشتیم و تقدیری لفظی که نه بلکه با عصبانیت ها و ….ایشان هم مواجه شدیم.اما بماند که ما همچنان هنرش را دوست داریم.

  14. با سلام و دورود بر استادی که همیشه احترام پیشکسوت و حتی مردم عادی و همه دوستدارانش را دارد .تنها کسی که در این سالها از استاد بی بدیل موسیقی ایران(کمانچه) – استاد شکارچی- صحبت کرده استاد رحمانپور بوده و انصافا کارهای مشترکشان همه دوستداران به موسیقی لری را به وجد میآورد .آثار استاد شکارچی را در کارهای مسعود بختیاری هم می توان دید . امیدوارم سالهای سال این اساتید سرحال باشند و هویت واقعی موسیقی مردم لر را به همه بشناسند.

  15. با دورد به ایرج رحمانپور و انجمن ستین
    آنچه که باعث محبوبیت این حنجره زخمی زاگرس می شود نوع نگرش و تاثیر گذاری ایشان به موسیقی مردمان زاگرس نشین است، با همه نامردمی های که در حق این صدای بی همتا شد، او خواند و ماندگار شد. صدای ایرج صدای کوهای زخمی زاگرس است.
    ایرج چون کوه های زاگرس باش زخمی ولی سر به بالا

    کخا

  16. سالاروند

    شیوه نگارش مصاحبه زشت است و نه در شان ستین و نه در شان استاد نیست. گیرم که مصاحبه به فارسی تهرانی صورت گرفته باشد خوب بود که آن را به فارسی رسمی و معیار تحریر می کردید. البته کاش لرهای سوئد با استاد لری صحبت کرده باشند. مجموعا از توجه شما به فرهنگ لر ممنونم.

    1. بختیار

      سپاس از توجه شما. گفتگو از روی نوار پیاده شده و گویش همانی بوده که شما میخوانید که عیبی هم ندارد بنظر ما. شما روی محتوا و پیامی که در کلام رحمانپور در این مصاحبه آمده ارزش گذاری کنید.

  17. الماسی

    بسیار عالی بود. از دوستان ممنونم. از استاد خواهش دارم که در شهرهای هرسین وصحنه که لر لک زبانند کنسرت بدن تا هویت خودشون بهتر بشناسن

  18. مراد بختياري

    سلام
    موسيقي لري هم مانند ساير رشته ها و مقولات سرآمد همه كشور است ، درود بر رحمانپور عزيز كه افتخار موسيقي ماست و ما در تهران كلي با صدايش پز ميدهيم و مهمتر كه انسان فرهيخته و با سواديست زنده باشي لر پيا

  19. رضا زارع

    جناب رحمانپور-
    بسیار خوشحالم که شما به سوئد آمدید و از نزدیک با هم آشنا شدیم. امیدوارم که این آغازی باشد برای دعوت انجمن ستین از خوانندگان لرتبار اعم از بختیاری و لرستانی تا در آینده نزدیک کنسرت هایی در شهرمان گوتنبرگ داشته باشند. سپاس فراوان از برنامه ای که این بار اجرا کردید. موفق و سربلند باشید. رضا زارع، مدیر مسئول انجمن ستین

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا