حسین پناهی در ایام زندگانی خود، آن زمان که همواره خدمات بیشماری به عرصه فرهنگ و هنر نموده، و نیز خالق آثار متعدد و هنرهای دلنشین و عامه پسند بوده، در کلام و در اشعار آتشین و عمیق خود، بارها از بی مهری و بی اعتنایی ها نالید و اکنون که این دنیای نامراد را ترک نموده، نیز با فراموشی و بی اعتنایی، همچنان زخمهای عمیق و ترمیم نیافتنی بر نام و نشانش زده ایم.
در آسمان تهران، شهر غول پیکر گم شدن در همهمه و شلوغی، همواره بوده اند بزرگ هنرورانی که علی رغم گذر زمان و فقدانشان، هرگز گرفتار همهمه و شلوغی آن نشده، و نام و یادشان همچون ستارهای درخشان،در تاریخ سینما و هنر و قلم ایران جاودانه ماندهاند. سفر به تهران، و حضور در مراسم معارفه دکتر قادر آشنا، بزرگمرد همواره افتخار آفرین شهرستان بهمئی، به عنوان مدیر کل هنرهای نمایشی کل کشور، بهانهای شد تا جهت دیدن و شنیدن هر آنچه ارزش آن را داشته باشد، به میان همهمه و شلوغی رفته و قدری چشمان خود را برای دیدنیها باز نمایم. آنچه در این سیل مداوم و پرترافیک جمعیت، بیش از هر اتفاق دیگری توجه مرا به خود جلب نمود، مجادله فروشنده کتاب و خریدار مشتاق خرید و مدعی تخفیف بود که به بهانه خرید کتابهای شعر و تابلوی عکس مرحوم حسین پناهی، به بحث نشسته،و اما فروشنده که به خوبی متوجه بزرگی و ارزش واقعی این هنرمند فقید بوده است، با تأکید بر جایگاه هنری والای وی، تخفیف را محال و حتی قیمت مورد بحث را، قیمتی ناعادلانه برای این شاعر و نویسنده و کارگردان و بازیگر همواره هنرمند جامعه ما دانست.
آنچه در این مجادله به روشنی هویدا بوده، و موجبات حسرتی عمیق را فراهم آورد، این است که ما به عمد یا غیرعمد، قدر بزرگان هنری خود را آنگونه که باید، نمیدانیم، و این حقیقتی تلخ است که جوان پایتخت نشین، با اصرار بر خرید کتاب شعر و تابلوی عکس زنده یاد حسین پناهی، ارزش واقعی این هنرمند هم استانی که یاد و نامش بایگانی اذهانمان شده،را به ما گوشزد نموده است.
حسین پناهی در ایام زندگانی خود، آن زمان که همواره خدمات بیشماری به عرصه فرهنگ و هنر نموده، و نیز خالق آثار متعدد و هنرهای دلنشین و عامه پسند بوده، در کلام و در اشعار آتشین و عمیق خود، بارها از بی مهری و بیاعتناییها نالید و اکنون که این دنیای نامراد را ترک نموده، نیز با فراموشی و بیاعتنایی، همچنان زخمهای عمیق و ترمیم نیافتنی بر نام و نشانش زدهایم. شاید چنین جفا و برخوردهای تلخ با هنرمندان، در هیچ جایی از این مرز و بوم مثل استان ما نباشد، و این عدم شناخت و باور ما از بزرگان هنر استان، حقیقت تلخی است که ما آن را به وضوح دیده و آشکارا پذیرفتهایم. حال جای سؤال دارد که، فروشنده کتاب که نام و آثار مرحوم پناهی را رونق بخش زندگی خود می داند، و جوان و جوانان خریدار نیز در خلوت خود، با اشعار حسین پناهی انس می یابند، حال این هنرمند فقید و فرهیخته، در استان و در میان مردم عامی و تحصیلکردگان و هنرمندان ما، در چه جایگاهی قرار دارد؟
چرا هیچگونه اشاره ای به آثار هنری و نقش آفرینی های مرحوم پناهی در صداوسیما و سایر رسانههای استان دیده نمی شود؟ چرا در مجالس گرامیداشت و جشنوارههای بی شمار استان، که بعضأ یادبود و آثار هنرمندان و بزرگان خارج از استان را نیز شامل شده است، چرا سهمی هرچند ناچیز، به این هنرمند بزرگ هم استانی اختصاص نیافته است؟ مگر نه این است که حسین پناهی، جزئی از تاریخ فرهنگ و هنر این استان،و به واسطه نقش آفرینی های نامحدود خود در تلویزیون و سینمای ایران، و نیز خلق اشعار زیبا و غنی، از نوابغ و از بزرگترین شاعران و هنرمندان استان ما بوده است؟ چرا گذر زمان و جفاهای نامحدود ما، بر آثار و بر اشعار زیبا و سرشار از صداقت و یکرنگی و بر نام و یاد مرحوم پناهی، گرد فراموشی و غربت انباشته است؟ چرا شاعران شوریده دل و هنرمندان همواره مدعی ما، که ادعای نبوغ و احساسات هنری را با خود یدک میکشند، نتوانستهاند از هنرور هم کیش و نامی خود دفاع نموده و آنگونه که شایسته است، یادش را زنده نگه دارند؟ ما که در خندیدن به لطیفه و جوکهای لری با دیگر هموطنان همراه و همنوا، و بعضأ با خندههای عمیق و قهقهه، از آنان گوی سبقت را ربوده ایم،چرا در احترام و قدرشناسی از هنرمندان هم استانی، با آنها همراه نبوده، و از آنان عقب مانده ایم؟
چرا از به اصطلاح اشعاری که فرهنگ و بزرگی را نه از قلم و هنر، بلکه از تفنگ و چماق و سبیلهای تا بناگوش در رفته و … میدانند، استقبال مینماییم، و اما از اشعار زیبای حسین پناهی که قلم و هنر را به تحسین واداشته، رویگردان و بی اعتناییم!؟ چگونه است که هنرنماییهای مضحک و وقیحانه شخصی با نام مستعار گرگعلی که فرهنگ و هویت و گویش خود را فدای خندههای محدود و اما تمسخر آمیز دیگران ساخته است، به خانههای ما راه یافته، و اما اشعار و نقشآفرینیهای حسین پناهی و دیگر شاعران و هنرمندان استان، راهی به خانههایمان نیافتهاند؟ آیا این بی اعتناییهای نامحدود، ستیز و جفای بر فرهنگ و هنر نیست؟ مگر نه این است که چهرههای بزرگی همچون حسین پناهی هرگز تکرار نخواهند شد، و با از دست دادن آنان، متحمل ضایعهای جبران ناپذیر خواهیم شد؟
چرا هرجا که جوانی صادق و همرنگ مردم، با قلم خود، روزنه و فرصتی برای ظهور و اشاعه هنر و هر آنچه زیبایی و رهایی از کاستیها را به ارمغان میآورد، مییابد،خود با زخم زبان و تحقیر و تمسخر و محدودیت و به انزوا راندن سر جایش می نشانیمش؟ و آیا روزی فراخواهد رسید که ما هنر را، فقط و فقط برای خود هنر پاس بداریم، و اینچنین آن را منشأ اعتلأ و بالندگی و نشاط جامعه کوچکمان سازیم؟ بهرحال،حقیقت روشن این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم،نام و یاد حسین پناهی در میان همه هنرمندان ایران زمین خواهد درخشید، چرا که آنچه به او اعتبار بخشیده،قلم و اندیشه و هنر والای اوست، و آنچه به هنر و قلمش اعتبار و عزت بخشیده، اراده و نبوغ و سادگی و صفای درونی وی بوده است.
و در پایان چه تلخ میگوید که: من روز را دوست میدارم، اما از روزگارم میترسم… روحش شاد و یادش گرامی باد
بهزاد همتی
برگرفته : از نشریه اینترنتی لور
تنها مرحوم حسین پناهی نیست که با بی مهری روبرو می شود . مرحوم داراب افسر بختیاری که متولد چغاخور در شهرستان بروجن است سالهاست که با بی مهری روبرو شده . تا کنون در این شهرستان و در این استان یادمان و بزرگداشتی برای آن مرحوم نگرفته اند . نام او بر هیچ خیابان و میدان و بوستانی نیست .
واقعآ شرم آور است …