کِل زدن زنان لُر را می توان از کُهن ترین آواهای نوع بشر که شاید پیش از دستیابی به زبان در میان انسانهای دیرین اختراع شد و گونه ای غلبه بر شکار و گونه ای از ارتباط با ماوراء الطبیعه و ستایش معبود و ایجاد ترس در شکار و تهیج در غلبه به شکار و جنگهای دیرینه مردم بوده است… که ممکن است میراثی بر دوره مادر سالاری دیرینه باشد.
ابتدایی ترین صداها از حنجره و اعضای بدن انسان بوجود آمد ؛ مانند دست زدن، پازدن و فریاد زدن؛ حتی قبل از آنکه زبان به وجود آید. سپس انسان از وسایل مختلف استفاده کرد واز طریق رعدو برق، صدای آبشار و…توانست به نوعی تقلید دست بزند. بنابراین، می توان گفت صدای انسان به عنوان نوعی موسیقی ، قدمتی به اندازة تاریخ زندگی انسان دارد.
نخستین نقش از آفرینش موسیقی از سوی انسان، نقشی است که در یک غار ماقبل تاریخ در آری یر(Arieyer) فرانسه برجای مانده است . این نقاشی، یک شکارچی را نشان می دهد که با پوست حیوانات خود را پوشانده است و در تعقیب یک گوزن شمالی است . شکارچی کمانی در دست دارد، ولی از آن برای پرتاب تیر به سوی گوزن استفاده نمی کند، بلکه کمان را با دهان باز نگاه داشته است و آن را مانند«زنبور ک» می نوازد. یعنی زه کمان را به صدا در آورده است و با تغییر شکل دهانش ، اصوات را تغییر می دهد. پرسش اینجاست که چرا شکارچی به جای پرتاب تیر به سوی گوزن ، چنین می کند؟ پاسخ این پرسش، یکی از مهمترین نکات را درباره موسیقی انسان های نخستین برای ما روشن می سازد. در واقع شکارچی می کوشد با این کارگوزن را سحر و جادو کند. از سوی دیگر، می توان گفت نزد قبایل کهن جوهر تمام جمادات و اشیا، صوت است. نیروهای مؤثر مانند خدایان، ارواح و اوراد جادویی نیز صوتی هستند . این انسانها ، با استفاده از صوت بر روح هر موجودی ، بدون آنکه بتواند با آن موجود تماس حاصل کند، اثر می گذارد. گو اینکه این اثر انتزاعی است، با وجود این، او صوت خود را وسیله ای عینی می پندارد.
نیروی موسیقی نزد قبایل بدوی هم در اصل نیرویی روانی است . علت اهمیت ویژة صوت در مراسم جادویی در تأثیرات فیزیولوژیک آن نهفته است، مانند «موزیکوتراپی». طرد حوادث شوم تنها با استفاده از صوت امکان پذیر است . اصولاً همه حوادث روزمره از نیروی صوت اطاعت می کنند؛ موسیقی نیازهای طبیعی زندگی روزمره همه اهالی قبیله را در خود منعکس می کند و متعلق به تمامی شئون فردی و اجتماعی است و از آنها سرچشمه می گیرد.
انسان طی قرون متمادی به تدریج متوجه شد که صدا های منظم در تنظیم کار و تهییج فعالیت او تأثیر دارند. به گونه ای که ضرباهنگ را از حرکات بدنش و ملودی را از تغییرات اوج(Pitch) صدایش کشف کرد. هنگامی که انسان اولیه قدرت این عناصر موسیقایی را تشخیص داد ، آنها را به عنوان ابزار جادوگری و سحر و جن گیری به کار گرفت وبه تدریج که مردمان با جادوی موسیقی بیشتر آشنا شدند از الگوهای (Pattern) موسیقی نیز آگاهی یافتند؛ به طوری که در الگوی ضرباهنگ به کشف دو ضرب اساسی دست یافتند، یکی دو ضربی (Double) و دیگری مارش (March) که هر دو اقتباس طبیعی از عمل راه رفتن است. همچنین خداجویی انسان از دیرباز موجب شده است که وی نیازی درونی را برای پرستش موجودی برتر در خود احساس کند- فصلنامه مردم ایران – . و از صداهای موزون و پیوسته که کِل خود گونه ای از آن است در این ستایش کمک بگیرد.
در این رابطه کِل زدن زنان لُر خود گونه ای فراخوان در شادیانه ها ،کمک آوازها و به گونه ای صدا ابزاری موسیقی در همصداییهای آوازین ، تحسینها ،خوشامدها در مجالس شادی ، تهیج جنگاوران در جنگها ، زایشها ،سوگوارانه ها، ابزارصدایی در بهوش آوری بیهوشان و از حال رفتگان ،غلبه بر ترس کارآمد بوده که می توان الهام این آوا و صدای موزون و پیوسته را ازصدای ریزش یک آبشار صدای چهچهه بلبلان و قهقهه کبکان زاگرس نشین و زاگرس پرواز و صدای ریتمیک سُم ستوران در سوارکاری و حرکت تند کوچ ، کوبیدن شلتوک، بٌُرش صدای داس بر ساقه های طلایی گندم و کوبیدن کرکیت بردارقالی و بُرش و گره نخهای رنگین و آفرینش هزارنقشِ باغ قالی لُر الهام آوران “کِلِ “ لُرمادران و لُردختران این کُهن مرز و بوم باشند . بی گمان وقتی که که نیاکان قوم لُر به فتح بابل برآمدند با خود برخی از فنون و فرهنگ دیار خود را در یک استقرار ششصدساله بر بابل ارزانی داشتند که یکی از این فنون آوازی” کِل “بود که از لرستان به بین النهرین رفت و در زبان عبری و سریانی و دیگر زبانها در آمد و کِلِلش kelelesh وهِله هوله helehole , و هلاهل شد و این واژه ی هله هوله چون به زبان فارسی آمد هلهله اش گفتند. گرچه به زعم اینجانب واژه ی هلهله نمی تواند بازگوکننده ی تام ” کِل ” باشد و بیشتر معنی شادی و سرور میدهد تا بیانی از ” کِل” لُر باشد .
در پایان واژه “کِل kel “ از ترکیب دو حرف ” کِ و ل ” که تنها با حرک زیرین ” ِ” با دیگر واژگان همسان لری در فرهنگ لُر تمیز داده می شود همچون : کِل kel : سنگ نشانده – سنگچین هرمی برفراز کوهها که نشان از آبادی در ورای هر کوه است و راهنمایی برای مسافران کوهستانی و در اصطلاح ” بَردکِل bardekel ” و “کِله بَردkelebard “گونه ای از بازی ورزشی لُری و هم آرزومندان و مرادخواهان با نیت کردن و چیدن چند سنگ کوچک روی هم در پیشگاه و تپه های مشرف به هر زیارتگاهی سنگ چین می کنند.
حسین حسن زاده رهدار
برگرفته از: سایت لور
——————————————————————————————————–
کِل kel: نزدیک – در زبان لُری بختیاری چون – بنشین کِلم.
کِل kel: ایستاده و با کاربردهای دستوری چون – وری واکِل )برخیز)
کِل kel: نشستن ایستاده گربه سانان در زبان لُری در عبارت کِل زیدن گربه و سگ .
کِل kel: گوشه و کنار و گاهی “کِر” هم بکار می رود که در اصل کِر بوده است.
کَل kal: کم مو و کچل
کَل kal: بی دندان کَلفته و کفته هم می گویند
کَل kal: ظرف آبی مرغ و سگ و گربه
کَل kal: ویرانه و آثاری از مخروبه ی یک ساخت قدیمی و باستانی چون” کَلگه زری” نام محله ای از مسجد سلیمان و “دوری کَل “روستایی در رامهرمز .
کَلkal : آبادی – کپرگاه چون کَلا پیتنکی kala pitenaki آبادی پونه ها نام محلی است .
کَل : kal بز نر کوهی
کَلkal : بزرگ – سر – جمجمه و ریشه کلان یعنی بزرگتر و سرتر در واژه هایی چون کَل لُر همان کلهر و آل کَلی طایفه ای لر در نزدیکی شوشتر از تیره ی گندزلو.
و “کَلو” کسی که بیماری مغزی داشته باشد و گاه معنی دیوانه مترس را دارد .
کَل kal: پیشوندی بر زائرین مرقد امام حسین مخفف کربلایی ، کَلایی هم گویند.
کَله بادkalebad: بادی مقدس و متبرک که در اسفند ماه می وزد .
کُل kol: کوتاه چون زبون کُل و کُل کوتاه معنی ریز و کوچک.
کُلkol: ناتیز و کُند.
کُل kol: همه
کُل kol: نوعی مار در کوههای بختیاری خوزستان که به کُله کورمعرف است افعی نایابی که طول آن کمتر از نیم متر است .
مراد از یاد آوردی این واژگان یکی غنایی زبان لری از دوحرف مشابه در معانی متفاوت k ,L در این زبان کهن است و در بیانی دیگر کِل در برابر گاله ی لُرمردان توازون اختیار کرده و گاه برتری اش را در سروده ای اینچنینی که به زبان ها و گویش های گوناگون مردم لُر) لکی – لرستانی – بختیاری- کهگیلویی ) سروده شده بروز می نماید :
کِل
کِل زَنیتو شیز زنونِ سَروَنی/گُل به کاریتو وه پیچ گُل وَنی
کِل بَزِه ” کَوَر ” در ایه وه صدا/خوورونت بَشنوئن ده سا دنا
سوز سیر آسمو رختِ وَرِت/تاج اَفتو نیرته بالا سرت
پرچمِ ورکش نومِ نیره خدا!/زل روزی خوت ، دات هم کدخدا
کُِل بَزه تا سینه زردکوه تو بَکه/روز وَرِ پا دِشمنونت شو بَکه
کِل بَزه بی بیِ نازار قلا!/وا کِلت شال بَسنه صد تا پیا
سيمره خين چش نازارته/ورفشم كه ري دل غمبارته
براكت هوئر و تو مونگ هوا/دس آويه خم فميه دلت اشكيا
هاته در مونگ ، اُ ، ژلمو نُوئي/فلكم بي كل تو سامو نوُئي
ويچو و ئي بُنگ كلت شخنيد وه يك/چير بَرد مندكه شول تِرَك
چي برشته گندمي فيچهسه بو/بي تو شايت دِه چويل ريچهسه بو
دي بليطم دي بي دُنگ هئوال/بهسكونت هي پرُه درد گوال
دِك دَوا و كُهته اي ري هونه درد/ماهِ ريتون ايبوهي سي چاله سرد
خان قزي بندير و پيتاپيت ره/تا دِراهي پُشت اَورَل جورِ مَه
بي وي زَنگل و سردارِ زنون/مريم برنو بشونِ كُر نِشون
هَي اِجمني خوت وِه تَهده آسمون/هم مَه و هم اَفتو و هم زِلِهُون
پُر تِريز و پَنجه پاره هي دلت/مَشك شوگار مَگر زير چِلِت
تش بنه وه جُل پَشا شوگار شَه/كو اله زنگي اُِويد سيت كَنده چَه؟
پَمبِه كِي تَمنيد، وه گوش اسمون؟/تا نفهميم وِير و وير بَردپِرون
بُنگته كِي داتده بي وُر دَمه بَرد؟/كو خدا دالنجه زت وابيد و سرد ؟
نال گوش آسمون بي بُنگ تو/مَنغ و پنَدِل كور اِيبو بي دُنگ تو
دا و دايه دالکه دَي لُر خوتي/باهي به باهي خدا تَي لُر خوتي
تيف گَندُم ايوريه واكِلت/هُمسايي اَفتو كُنه سرمنزلِت
پرچم ومينانه وَركش تا خدا/تا به ووسه گيل ميناته دنا
چاله تَمتي زِت بلازه ايكشه/كَيل عشقت تير تازه ايكشه
كَوِِوه شعرُم نَرزيه سي وَيدَنت/گوشِ زرده سي بُساك كل زيدنت