زن دانشجو یا کارمندی که گمان می کند حاملگی فرصت پیشرفت تحصیلی، شغلی و زندگی بهتر را برایش محدود می کند البته نمی تواند همان لالایی هایی را بخواند که زن در فرهنگ سنتی لرستان می خواند، زنی که برای بچه دار شدن هر مسافتی را با پای برهنه طی می کرد تا در فراز کوهی صعب العبور به ضریح امام زاده ای وصل شود! مفهوم مادر اساسا متلاشی و دچار تفکیک شده است، امروزه سخن از تقسیم مادر به مادربیولوژیک، مادر جانشین، مادر حقوقی، مادرپرستار، مادرمربی و.. است، واقعا در چنین شرایطی باید پرسید بهشت زیر پای کدام یک است؟!
تا پیش از این شخصیت مادر یکی از ایستاترین شخصیت ها و مفاهیمی بود که می شد در هر فرهنگ و جامعه ای یافت. اما حالا رادیکالیزه شدن مدرنیته و جهانی شدن دامنه دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی را به جایی رسانده که گاهی طرح موضوعاتی همچون مهر مادر، شیر مادر، زبان مادری، سرزمین مادری و.. برخی از اهل جهان را به خنده وا می دارد.
سرعت و دامنه این دگرگونی ها به حدی است که نمی توان طرح این موضوعات را در جامعه ای مثل لرستان «تبلیغ فرهنگ بالا شهری» دانست، چنانکه برخی دوستان در ذیل مطلبی به قلم آقای شهرام شرفی با عنوان «محبوب بودن «دالکه» مشروط و نسبی است» کامنت گذاشته اند. چنین چالش هایی خواه و ناخواه به سرزمین ما هم خواهد رسید (اگر هنوز مدعی هستیم نرسیده است!) همه ما طلاق را امری مبارک نمی دانیم اما کدامیک با وجود دفاتر طلاق مخالف هستیم؟ دفتر طلاق (که امروزه در سر هر کوی و برزن و هر شهر و مرکز بخش سبز شده تا دیروز کجای فرهنگ لرستان بود؟ دفتر طلاق یعنی فرصت رهایی مرد و زن فردگرای امروزی از جفت خویش، آسایشگاه سالمندان هم فرصت رهایی از پدر و مادر است، همانطور که مهد کودک و دبستان فرصت رهایی از فرزندان!
چه بهتر فضایی فراهم کنیم که برخی از خودمان جریان آوانگاردی باشند که چنین دغدغه هایی را پیشاپیش مطرح می کنند و آسایش (که نداریم) و تمایل به آسایش (که داریم) را سلب کنند تا شاعران، موسیقی دانان و تولیدکنندگان فرهنگ مان نیز بدانند باید در پی درک متفاوت تری از سراسر زندگی نوین، عشق، فرزند و حتی از مفهوم «دا» باشند.
تا کنون مادر برای یک لر خارج از خانه قابل تصور نبوده است، کما اینکه هرگاه در ادبیات ما از وی سخن می رود لوازم خانه نیز به عنوان همنشینان آن می آیند «د قلا کرده وه در شمشئر وه دسش … دایہ دایہ وخت جنگہ»، مادر لر اگر هم از خانه روستایی یا مال عشایری خارج می شده است حداکثر چند کیلومتر مسافت را تا مزرعه یا نهر و چشمه طی می کرده است و لذا اگر چند لحظه درنگ کنی مادر را در حوالی خانه خواهی یافت «موتورچی یواش برو دالکہمہ بوینم..»
شاید صادقترین و کامل ترین تصویر از چهره زن مطلوب و ایده آل در لرستان سنتی را بتوان در ترانه محبوب و معروفی معرفی کرد که با صدای فرج علی پور شنیده ایم: دالکہ دا نازارم، ائ فرشتہ آسمونی … چنئ شؤیاکہ نحفتی نشسی وه پا گوارم..
مدرنیته همیشه ابتدا بخش مادی خود را به عنوان پیش قراول می فرستد و سپس بخش های فرهنگ معنوی در قفا می آیند (در انسان شناسی به این پدیده تأخر فرهنگی گفته می شود) پس در این گذار ابتدا کالاهای مادی مادرانگی متحول می شوند، در حال حاضر بخش عظیمی از این اتفاق افتاده است. ترانه گلوَنی با صدای آشتیانی خود نشان از به غارت رفتن چنان مادری می کند و بیانگر شکوه نوستالوژیک لری نسبت به سنت های فراموش شده ای است که «مادر» نمود بارز آن است: مئ ترسم د رۈزگارئ کس نونہ گلونی، هئ نُومئ د شُو بمُونہ شئرزنونکہ سرونی…
برای بخشی از نخبگان لر هم مفهوم «مادر» و «سرزمین مادری» تقریبا مترادف هستند چنانکه ضياء السورملي (سورمری) یکی از شاعران لر عراق در شعر خویش جای «دالکہ» و «لرستان» را عوض می کند و عملا سرزمین لرستان را دامان «دالکہ» خود می پندارد: دالکہ گیان، لہ دۈڕی شاران دۈڕ بییم لہ تۈ، داڵگہ ائ داڵگہم، دڕدت لہ گیانم، تو هایتہ کۈ و من هامہ کۈ، خُوشالہ خُوت، لہ لرستان و پشتکو.
اما به نظر من وضعیت حقیقی مادران و زنان امروز لر آن نیست که در ترانه « دالکہ» فرج علی پور معرفی می شود. در جامعه ای که مادر در آن کارگر مرد یا زنی بیگانه است، در عصری که دفاتر طلاق در هر کوچه و خیابان شهرهای ما هست، در عصری که تقریبا کوچه ای در شهر ما نیست که آرایشگاه زنانه ای در آن نباشد تا واقعیت صورت زنان را با محصولات مدرنیته دگرگون نمایش دهد، در عصر مادرشدن های ناخواسته و کاندوم و سقط جنین، مفهوم مادر دگرگون شده است.
هرچند درک این دگرگونی توسط فرهنگ و هنر بومی ما با عادات نسبتا یکنواخت هزاران ساله به زمانی طولانی تر نیازمند است، اما نابغه ای همچون ایرج رحمانپور سرگردانی شخصیت مادر (و زن) در جامعه امروز ما را با استادی به تصویر کشیده است: د ائ دئر وخت ائواره، نہ تاریکی نہ رۈشنایی، زنئ پشت سرش پایی، براؤر رنجیا بئ بہر، دیار پشت سر حالی، زنئ دل ناگرو مئ رت گونایاش رِفت خینالی..
به راستی چه بیانی بهتر از این می تواند سرگردانی زن (و مرد) لر را در برابر آینده مبهم خویش به تصویر می کشد که در ادامه همان شعر پیشین بخوانیم: براؤر شؤ! شؤئ هئ چی دؤار سئ! ..
آری اگر موج ابتدایی مدرنیته و شهری شدن «گلونی» را از سر مادر لر ربود موج جدید عصر ارتباطات سایبری و جهانی شدن بلایی بر سر جامعه ما می آورد که شاعرمان بوی «زلف سوخته» از باد بشنود: هوار ائ داد! ائ بئداد! هنی بۈ زلف سوختہ دت مئایہ باد!
روزگاری دلهره و هراس زن لر از مادر نشدن (و به طور دقیق پسردار نشدن) بود، اما به بیان ایرج زنهای نازا بالاخره در فرهنگ بومی و شفاهی خودمان پناهگاهی می یافتند، این فرصت را داشتند که نا امید نباشند و چه بسا روزی به آنها هم یک «خداداد، خداکرم، کرم اله، علی داد، علی کرم یا هنارسی ..» برسد!
اما زن پست مدرن بیشتر از مادر شدن بیم دارد تا مادر نشدن! از بزرگ کردن فرزند هراس دارد، و این نه فقط به خاطر مشکلات اقتصادی و مالی (هر آنکس که دندان دهد نان دهد!) بلکه به دلایل اجتماعی است که تصور می شود برای مادران و خانواده ها به وجود می آید، زن دانشجو یا کارمندی که گمان می کند حاملگی فرصت پیشرفت تحصیلی، شغلی و زندگی بهتر را برایش محدود می کند البته نمی تواند همان لالایی هایی را بخواند که زن در فرهنگ سنتی لرستان می خواند، زنی که برای بچه دار شدن هر مسافتی را با پای برهنه طی می کرد تا در فراز کوهی صعب العبور به ضریح امام زاده ای وصل شود!
البته دوران آن خام اندیشی گذشته است که خود را دنباله رو محکوم و محض جوامع غربی بدانیم به گونه ای که امروز آنها را فردای جامعه پس افتاده خویش تصور کنیم (اگر چنین بود باید امروز ما هم دیروز آنها باشد که نیست) اما نگاهی به وضعیت مادر در جهان غرب می تواند ما را در اندیشیدن درباره دغدغه هایی که به زودی ممکن است نصیب جامعه ما نیز بشود یاریگر باشد.
در دهه های اخیر جهان غرب در حال تجربه دگرگونی های شدید تکنولوژیکی در عرصه های مربوط به مادرانگی بوده است که به شدت مفهوم «مادر» را دچار تجول کرده است، شولامیث فیرستون (Shulamith Firestone) از جمله پیشتازانی است که به بررسی آثار اجتماعی و فرهنگی این تحولات پزشکی و تکنولوژیکی از قبیل لقاح مصنوعی و مادرانگی جانشینی پرداخته است وی حتی این تحولات را گامی به سمت برابری جنسیتی دانسته است چرا که به این ترتیب زن از رنج بارداری و زایمان رهایی خواهد یافت!
احمد نادری در نوشتاری با عنوان «رحم های اجاره ای: آبرومندی یا انحراف؟» از همین پدیده سخن گفته و در ضمن اشاره کرده است چنین تکنولوژی ای نه فقط به دلایل پزشکی بلکه ممکن است به دلیل «مُد شدن» شیوع شدیدی بیابد به گونه ای که گرفتن مادر جانشین تبدیل به مشخصه زنان طبقه مرفه شود همان طور که جراحی بینی در جامعه مُد شد!
امروزه حتی مباحثی در آثار پست مدرن آمریکا کاملا مطرح است (مقاله بسیار جالب سوجی یاما نا اُکو به شفافیت این مساله را پیش کشیده است) که مفهوم مادر اساسا متلاشی و دچار تفکیک شده است، امروزه سخن از تقسیم مادر به مادربیولوژیک، مادر جانشین، مادر حقوقی، مادرپرستار، مادرمربی و.. است (واقعا در چنین شرایطی باید پرسید بهشت زیر پای کدام یک است؟!)، نه فقط تکلیف مقدس مادرانه «زاییدن» به یک عمل نامقدس و معمولی بیمارستانی تبدیل شده است، بلکه بخش های مقدس دیگری همچو تر و خشک کردن، تربیت، قصه گفتن و.. نیز به پرستاران و مربیان مهد کودک و.. واگذار شده است!
ابراهیم خدایی
برگرفته از سایت لور: loor.ir
خوب اين هم بخشي از زندگي در دنياي كنوني است نميشود متصور شد تمام مادران در خانه بنشينند. گرچه من به عنوان يك مادر شاغل آرزو دارم كه در خانه بنشينم و كار نكنم اما براي بر امدن از پس مخارج زندگي و حفظ شغل بايد كار كنم. اما نميتوانم بگويم حالا مادر تقكيك شده درست است اين نقش به چندين شغل و وظيفه ي جداگانه تقسيم شده اما مادر هميشه همان مادر است كه در هر شرايطي نه از روز وظيفه بلكه از روي عشق فرزندش را دوست دارد و براي او نگران است. جتي اگر ساعات زيادي را در كنار او نباشد اما سعي مي كند كاري كند كه بهترين امكانات ممكن را برايش اماده كند. در ساعات حضورش خود را وقف بچه اش كند.