این را مبر به فصل خرافات زندگی/غیر از خرد مجوی زما در کهن دیار
روز سیزده بدر- شعری از عبدالعلی خسروی شاعر بختیاری
سیزده بدر حماسه پر شوکت تبار / بر کاروان شادی ما شد طلایه دار
شبهای چله با همه جور آفرینیش / از اوج کامرانی خود گشته برکنار
سرمای بی دریغ دی و بهمن زمان / راه گریز جست و روان شد چو فصل پار
لبخند گل به شادی ما می دهد نوید / بر تخت گل نشسته بهاران به اقتدار
این پیک شادمانی از آن قرن های دور / همراه سبزه و گل و رویش فکنده بار
اکنون طبیعت آمده در خط زندگی / با مقدم خجسته نوروز کامکار
زنجیر آن نحوست دوران ز هم گسست / پیوند ما به سبزه و گل گشت برقرار
در مقدمش به خرمن آتش سپند ریز / تا روز شاد ما نبرد ره به شام تار
بستیم اگر به سبزه گره با نهاد خویش / پیوند محکمی است که میگردد استوار
این را مبر به فصل خرافات زندگی / غیر از خرد مجوی زما در کهن دیار
فرهنگ ما سر آمد دیرینگان بود / ما ملتی قدیم و ندیمیم و هوشیار
ما قرن ها به یمن نیاکان سرافراز / بودیم سرورانه در آغوش روزگار
ما قرن ها به راه صفا دل نهاده ایم / این کاروان به راه خرد بوده رهسپار
ما زنده با کرامت انسانی آمدیم / ایران زمین ز فر اهوراست یادگار
از دوره سکندر و تازی گذشته ایم / ما را نمانده از غم آنان در این گذار
ما از هجومشان بگرفتیم عبرتی / میراث ما ز کورش و داراست ماندگار
یک چند اگر به گریه دل خو گرفته ایم / این رسم و راه اهرمنی شد به ما سوار
ما را مرام گریه به اسطوره ها نبود / تا بر هجوم فتنه ببخشیم اعتبار
لبخنده های گل به سرآغاز زندگی / مانده ز دور پاک نیاکان نامدار
دیگر چرا رسوم نیاکان رها کنیم / فرهنگ ما همیشه گزین بود و شاهکار
اکنون که نوبتی شده برگیر فرصتی / گر همتی تراست در این دشت و جویبار
در پیش رو بنه سفر گشت کوهسار / بنشین کنار سفره رنگین آبشار
ای نسل نوجوان وطن رویش شما / برگی از این کتاب کهن گشته ریشه دار
ای دختران و ای پسران همیشه شاد / بر سبزه ها زنید گره های بیشمار
شاید که در بقای گزین ملک آریا / دیو نحوست دل و جان ها کند فرار
دل ها گره زنید و تو و من شویم ما / دور افکنیم از دل خود غصه های پار
دانم صبا گره بگشاید ز کارها / با همت بلند اهورای کردگار