انتخاب هوکان یوهولت به سمت دبیرکلی حزب سوسیال دموکرات سوئد به طور موقت به بحرانی که پس از شکست این حزب در انتخابات عمومی سال گذشته گریبان آن را گرفته بود پایان داد. رهبری جدید در تاکید بر مواضع عدالتطلبانه که جنبه آشکار و دیرآشنای هویت سوسیال دموکراسی سوئد است صریح و آشکار بوده است اما در زمینه ارائه چشماندازی که تضمین کننده تداوم توسعه صنعتی و اقتصاد کشوری که سخاوتمندترین دولت رفاه را دارد همچنان ناگفتههای زیادی دارد.
شکست حزب سوسیالدموکرات سوئد در انتخابات عمومی سال گذشته این کشور بحثهای زیادی را در باره آینده سوسیالدموکراسی که همواره از نمونه سوئدی آن به عنوان موفقترین الگو یاد شده است، دامن زد. در این انتخابات سوسیالدموکراتها تنها کمی بیش از سی درصد آراء را به دست آوردند که این میزان در تاریخ یک صد سال اخیر پایینترین میزان حمایت از این حزب در سوئد بوده است. برای سوسیالدموکراسی سوئد که طی نزدیک به هفتاد سال با حمایتهای گسترده بین ۴۰ تا ۵۰ درصد عادت داشت کسب این میزان پایین آراء شکستی سنگین تلقی شد و همین موجب شد تا از آن به عنوان بحران سوسیالدموکرسی نام برده شود و حتی کارگروهی برای یافتن علل این کاهش محبوبیت توسط این حزب ایجاد شد که طی ماههای اخیر بحثهای گستردهای را در میان صاحبنظران و فعالین این جنبش دامن زد.
البته در اردوی سوسیالدموکراسی و حتی در بین صاحبنظران سیاسی افرادی هم هستند که نتیجه انتخابات اخیر را یک شکست عادی برای سوسیالدموکراسی سوئد قلمداد کردهاند که بیش از آنکه دلائل استراتژیک سیاسی داشته باشد ناشی از اشتباهات و سهل انگاریهای تاکتیکی در مبارزات انتخاباتی بوده است. به همین دلیل، این طیف دراماتیزه کردن شکست سوسیال دموکراسی را غیر ضروری میدانند و معتقدند که بررسی نظرسنجیهای عمومی طی ماههای قبل از انتخابات نشان میدهد که امکان پیروزی سوسیالدموکراتها در انتخابات دور از دسترس نبود. به عقیده این طیف چنانچه سوسیالدموکراتها در آستانه انتخابات و طی مبارزات انتخاباتی هوشمندانهتر عمل میکردند و چنانچه چهرههای مقبولتری رهبری را در دست داشتند و یا در مبارزات انتخاباتی از روشها ی حسابشدهتری بهره میجستند چه بسا میتوانستند پیروز آن انتخابات باشند. این تحلیلگران به نظرسنجیهای انجام شده در ماههای پیش از انتخابات اشاره میکنند که تا سه ماه مانده به انتخابات حاکی از برتری ائتلاف سوسیالدموکراسی با احزاب چپ و محیط زیست بر دولت حاکم دست راستی بود. در صورت حفظ این برتری در طی سه ماه باقی مانده تا انتخابات، سوسیالدموکراسی میتوانست پیروز انتخابات باشد و آنگاه دیگر ضرورتی برای بررسی علت شکست آنها وجود نمیداشت. این نظر البته چندان غیرواقعی و بیپایه نیست. ائتلاف سوسیالدموکراتها و احزاب هم پیمان با آنها در بخش اعظم سالهای پیش از انتخابات سال ۲۰۱۰ از حمایت بالایی برخوردار بود و تقریبا در نیمی از اوقات برتری آنها بر رقیب از حدود ده درصد هم فراتر بود.
اما بخش گستردهتری از کارشناسان و آگاهان مسائل سیاسی کاهش میزان آراء سوسیالدموکراتها را که از دو انتخابات قبل آغاز شده بود و در انتخابات اخیر شدت یافت صرفا یک پدیده مقطعی و تصادفی نمیدانند و عوامل گوناگونی را برای کاهش محبوبیت سوسیالدموکراسی برشمردهاند؛ از ناتوانی رهبری حزب در ارائه برنامهای که به طرز مطلوب به مسائل و نیازهای مرحله کنونی جامعه بپردازد گرفته تا ناتوانی آن در ارائه برنامههایی که توسعه اقتصادی را در عصر جهانی شدن با توسعه و تدام دولت رفاه سخاوتمند سزاوار جلوه دهد. برخی به ناتوانی رهبر مستعفی حزب مونا سالین و تیم رهبری کننده همراه وی در جلب اقبال عمومی اشاره کردهاند و برخی دیگر از منتقدین هم اصولا شکست سوسیالدموکرسی را در عملکرد موفقیتآمیز دولت دست راستی در دوره چهار ساله زمامداریاش در اداره جامعه میدانند که موجب شد تا آنها بار دیگر اعتماد و اقبال عمومی را برای اداره جامعه بدست گیرند. این نگارنده ضمن آنکه همه این دلائل و عوامل را در کاهش حمایت اجتماعی از سوسیالدموکراسی سوئد با اهمیت و تاثیرگذار میداند اما کلیدیترین عامل را در ناتوانی معماران جنبش سوسیالدموکراسی سوئد در تعیین و بیان روایتی میداند که گروهها و نسلهای جدید و جوان را به موفقیت الگوی دولت رفاه در عصر پسامدرن و روند شتابان جهانی شدن متقاعد سازد.
علی حاجی قاسمی
این مقاله را بطور کامل در اینجا بخوانید:
iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/27799