بهار سوگ شکن

در جستجوی آیین‌های نوروزی سوگواران بختیاری از اهواز به سوی مسجدسلیمان و دشت اندیکا و مرکز آن قلعه خواجه می رویم. جاده ای کوهستانی و پرپیچ‌ و خم است. از پشت هر پیچ منظره‌ای بیرون می آید مانند تابلو نفیسی که با دقت نقاشی شده‌ است.

طبیعت وحشی و رنگها سیر است و می‌توان آبی آسمان، سبزی سبزه‌ها و سرخی شقایق‌های وحشی را با تمام وجود احساس کرد. اندیکا دشتی است سرسبز که ساکنانش بختیاری‌های کوچ‌رو و روستا نشینند.

این‌جا مردمی سخت‌کوش اما قانع و شاد دارد. در راه زنانی را دیدم که مشک‌های سنگین از آب را بر قامت بلند و باریک‌شان حمل می‌کردند؛ دختربچه‌هایی با صورت‌های زیبا اما آفتاب‌ سوخته که گلۀ بزرگی را با هی‌هی‌ها و چو‌بدستی‌شان راهنمایی می‌کردند.

با خودم فکر می‌کنم برای نشان دادن بهار در این‌جا نیازی به رویاندن سبزه نیست؛ هر طرف که رویت را بگردانی، سبزاست. دوست دارم از تک‌تک تصاویر عکس بگیرم، اما راننده با شتاب می‌راند. سراغ مراسم عزاداری را می‌گیرم. می‌گویند بزرگی از آبادی کول صفی‌خون فوت شده‌است، راهی آن‌جا می‌شویم. همه سیاه‌پوشند و نوازنده‌های محلی که “تُشمال” نامیده می‌شوند، سرنا و کرنا را به گونه‌ای غم‌آلود می‌نوازند.

اسب و تفنگ متوفی را به دور سنگ یادبودش که “مافه گه” (مدفن گاه) خوانده می‌شود، طواف می‌دهند. تفنگداران به صف ایستاده‌اند، لنز را به سمت‌شان می‌چرخانم و مشغول تنظیم دیافراگم و شاترم که با صدای شلیک گلوله‌ها از جا می‌پرم، که به نشانۀ دلیری متوفی به هوا رفته‌اند.

به روستای دیگر می‌رویم. در آن‌جا پیرزنی حدود ۱۲۰ ساله به نام ننه شیری‌جون برایمان از رسوم عزاداری و ترک عزا می‌گوید: “در قدیم برای احترام به مرده موهایشان را می‌بریدند و در آب می‌ریختند، اما حالا زن‌ها بی بهانه هم موهایشان را کوتاه می کنند!”

او ادامه می‌دهد: “حالا رسم و رسوم کم‌رنگ شده و دیگر از جمع شدن خانواده برای درآوردن لباس عزادار در هنگام شروع سال نو خبری نیست و معمولاً خواهر یا دختر صاحب‌عزا عزایش را در می‌آورد”.

روستای بعدی روستای غلامعلی است. غلامعلی چند سالی است فوت شده و “خانم”، همسر پیرش، به تنهایی گله و مزرعه اش را می چرخاند. او با دوغ و ماست و نان محلی به گرمی از ما پذیرایی می‌کند. شنیده‌هایم را در بارۀ نوروز سوگواران بختیاری برایش بازگو می‌کنم .او می‌گوید: “اگر عزای زنی بزرگ باشد، یعنی شوهر، برادر یا پسرش را از دست داده باشد، موهایش را بریده و به نشانۀ عزا بر میخ طویله‌ای بر در خانه آویزان می‌کند، تا سر سال لباس سیاه می‌پوشد، موسیقی گوش نمی‌دهد، تلویزیون نمی‌بیند و به سفر و مراسم شاد نمی‌رود.”

گرفتن عکس چندان آسان نیست. به خانم می‌گویم که دوست دارم از مراسم ترک عزا و پیشواز سال نو عکس بگیرم. می‌گوید اغلب زن‌های روستا با اتوبوس‌های یک سازمان زیارتی به مشهد رفته‌اند. اما ماه‌پسند، همسر نورعلی، در عزای پدرشوهرش سیاه‌پوش است و اگر زن‌های ده تا پیش از عید نیایند، الهام، تازه‌عروس روستا، باید برای درآوردن لباس عزای ماه‌پسند راهی خانه او شود. به خانم می‌گویم چرا خودش سیاه‌پوش است.

می‌گوید این حرف‌ها از او گذشته و منتظر است پیش شوهر مرحومش برود. چند ساعت بعد با الهام با پیراهن و دامن زیبایی که به این منظور دوخته شده‌اند، عازم خانۀ ماه‌پسند می‌شویم.

فاطمه جمال پور-  jadidonline.com

1 دیدگاه دربارهٔ «بهار سوگ شکن»

  1. عبداله زاده

    با سلام و عرض ادب
    دست شما درد نکنه شما مردان بزرگواری هستید که جهت معرفی ایل بختیاری به تمام جهان تلاش می نمایید
    اگر ممکن است فیلم رسم و رسوم سوگواری را برای اینجانب ارسال فرمائید از طریق ایمیل ممنون و متشکر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا