یادمانده ها

شعری از: خدامراد فولادی.

به یاد دوستان جان باخته ام : ایرج و داریوش کاید پور.

هنوز با مارکس و انگلس اشنا نشده بودیم

و لنین

که با ریمسکی کور ساکف اشنا شدیم

و شهرزاد

که با او حال می کردیم

در کنار چار فصل ویوالدی

توی خانه ای که

در هم می لولیدند

نت ها و واژه های گرسنه

و فقر

مثل چاه نفت خشکیده ی شماره ی یک

اخرین رمق های جوانی مان را

مکیده بود .

اولین شعرم را که خواندی

گفتی همیشه از همین شعرها بگو

گفتم حتما

اگر اقای پهلوان بگذارد

و سانسور

خط روی عقیده ام نکشد .

هنوز روی قول و قرارمان هستم

رفیق پیاده روی های طولانی پیش از انقلاب

همراه ارتش پا برهنه ی مائو

از نفتون تا نمره یک

تا کتاب فروشی اندیشه

که مخفیانه ترین کتاب اش

بدبختانه

غرب زدگی جلال ال احمد بود .

واژه های گرسنه

جدا شدند از نت ها

و تبدیل شدند به شعر

یا رمان

و سر از خانه های بیست فوتی کارگری

در اوردند

شهرزاد هم

قصه اش را ناتمام گذاشت

چون که

اوین تو را قاپید

تا وقتی که انقلاب شد

نت ها و واژه های گرسنه

دوباره جان گرفتند

و ارتش مائوتسه دون

تمام محله های مسجد سلیمان را

تصرف کرد .

این بار

قصه ساز افسانه اما

عجوزه ای بود

که نه کور ساکف را می شناخت

نه با سمفونی میانه ای داشت

نه سر از حرف های مارکس و انگلس

در می اورد

نه هرگز کسی غیر خودش را

به رسمیت می شناخت .

این بود که

دوباره اوین تو را قاپید

ارتش مائوتسه دون را قاپید

انقلاب را حتا یک جا قاپید

عجوزه ماند و

قصه ای که هم چنان نا تمام مانده است .

واژه ها و نت های همردیف

سکوت نکرده اند اما هرگز

و می سرایند و می خوانند

یکصدا :

رفیق مادرهای این همه سال

این همه دار

این همه گلوله و رگبار

به همراه شلال گیسوان

مادران پارک لاله

ببافید

گیسوان سپیدتان را

که خواهد شد سرانجام

اخرین طناب دار جهان

و نقطه ی پایان خواهد نهاد

بر هر چه شهریار و خلیفه

بر هر چه افسانه و

داستان خواب اور .

1 دیدگاه دربارهٔ «یادمانده ها»

  1. دستت درد نکند آقای خدامراد فولادی. فقط یک اشاره کوچک لازم است. من میدانم که نه تو شاعر عزیز و نه بسیاری از انسان های شریف این روزگار هرگز دل این را نداری(م) که طناب دار به گردن کسی بیاندازیم. به همین دلیل خوب است که در شعرها و کلا از زبانمان هم هرگونه طناب و تیرکی را دور بیاندازیم. این را یک انسان خوب و شریف مثل شما که برای داریوش کائد پور شعر می گوید خوب می داند، که دور انداختن این چیزها مترادف نفی آرزوی ما نیست. انقلاب اصلا معنایش اعدام نیست. انقلاب تغییر یک سیستم است. از بالا تا پائین. باز هم از این چیزهای دلنشین بنویسید. “گلوم گل بیدنم معنا به بوسه……سحر فتحس به گلبونگ خروسه…..تو ار دل وا غم مردوم نداری….چه حاجت تعو و رنجه گفتگوسه”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا