نوشته: فریدون کرائی
زندگي آمدن ها وشدن هاي مكرر و در روند تكامل ؛ مانده در در دامداري و نرسيده به كشاورزي .قرن ها انتظار براي دور خيز و پرشي بلند از دامداري به دنياي شگفت انگيز صنعتي و نيشخندي به پشت سر. گرمسير نفرين شده آماده تأسيس شهري مدرن كه نگين خاورميانه بلازده شد و ايران خواب آلود قاجار زده را از قرن ها خواب سنگين پراند . همه چيز در انتظار ديگ بخار ؛ مته فولادي و هياهوي تلاشگران بود تا خرس ها خانه خود را رها كنند و دره خرسون نمره يك شود .
از سحرگاهي كه رينولدز از شوق دست هاي نفت آلود كل الله داد جونكي را به صورت كشيد تا شكفتن گل شعر ؛ زمان درازي طول نكشيد . شايد اولين بار مسجد سليمان صنعتي در ترانه هاي چوپانان و برزگران مشتاق ديدار يار ظاهر شد.
بيو بريم مش سليمون سيل مكينه
تش نهاد گوشه دلم خال سكينه
اولين مقابله سنت و مدرنيته . دنياي سرمايه داري و بهره كشي مطلق و طمع پايان ناپذير استعمار پير و شوراندن احساسات آدراب احمدي (افسر بختياري) پيشگام شعر بختياري او مي گويد :
زماني كه بيگانگان در كشور ما منابع سرشار ميهنمان را ظالمانه مورد تجاوز خود قرار داده و در اين راه از هيچ گونه ظلم و تعدي خودداري نمي كردند ؛ آنچنان احساسات ميهن پرستانه ام تحريك شد كه اين اشعار را كه آهنگ مخصوصي دارد و اينك يكي از متداول ترين آواز هايي است كه در ميان بختياري ها متداول است سرودم .
او اين سروده را تأتر (رستاخيز مسجد سليمان ) نام نهاد. در آن نمايش مردي به نام ( كابنگرو ) از قبر بر مي خيزد چشم ها را ماليده و پديده هاي نوين تعجب برانگيز اطراف خود را يكي يكي از دخترش (گلي جون ) سئوال مي كند . پديده هايي نظير ماشين ؛ جاده اسفالت؛ دكل حفاري؛ سيم تلگراف ؛ كارخانه و….او كه زندگي ايلي خود را از دست رفته مي بيند زبان به اعتراض گشوده و مي گويد:
زكينه اي اداره مير قانون نداره
چه وابيد كه نكردن زمينان اجاره
مير ميلس تهرون همه بردن خوسون
كه ايقدر ظلم اكنن ايچولگن به سرون
يه وارگه دي ندارم كه منس بنشينم
خدا جونم بستون كه اي وضعه نبينم
به اي آقا سيد صالح قرونيكه به مال
يونون آخر ابرن همه ملك شمال
وزيرن ار يونونن وكيلون ار چونونن
دو سال دي جا قرونا همه انجيل اخونن
يو كه نفت سياهه يو رودخونه طلاهه
ز من ملك ايما شو و روز ادراهه
يو يك چشمه آوه آوس ابوهه ليره
اما صاحب اي آو ز تشني وا بميره
از عمو زاده مرحوم افسر شنيدم كه او قصد داشت اين تأتر را در اصفهان به صحنه ببرد ؛ اما شرايط دوره پهلوي اول اين اجازه را به او نداد. سالها بعد از رفتن رضا شاه اين سروده به همراه چند شعر ديگر افسر در منتخبي به چاپ رسيد .
غير از افسر مرحوم ملك الشعراء بهار نيز در سفري كه به مسجد سليمان داشته چنان تحت تأثير تكنولژي به كار رفته وآن همه دگرگوني قرار گرفته كه بلافاصله قصيده اي در وصف مسجد سليمان و تحولات عجيبش مي سرايد . در شرحي براي اين قصيده در ديوان اوآمده است:
در بهار 1306 شمسي از طرف كمپاني نفت ايران و انگليس دعوتي از وزراء و نمايندگان مجلس شوراي ملي براي بازديد مؤسسات نفت عبادان و مسجد سليمان به عمل آمد و شادروان ملك الشعراء بهار نيز در زمره مدعوين بدان سفر رفته و اين قصيده را در شرح مشهودات خودش گقته است .
….يكهزار و سيصد و شش بود و آغاز ربيع
كاندر آن وادي زگل گفتي گلستان كرده اند
نام آن چشمه نهادستند پس ( چشمه علي )
نيز مسجد را لقب مسجد سليمان كرده اند
يك نظر كردم به ماضي يك نظر كردم به حال
زانچه اينان مي كنند و زانچه آنان كرده اند
سر به زير افكندم و ناگه دوچشمم خيره شد
خاك را گفتي ز اخترها گلستان كرده اند
آب را با آتش از كارون به بالا برده اند
نفت را با لوله سرگرد بيابان كرده اند
تا نگويي معجز است اين يا كرامت يا كه سحر
با فشار علم هم اين كرده هم آن كرده اند
سنگ را به مته علم و هنر سنبيده اند
نفت را از قعر چه زي اوج ؛ پران كرده اند
نار اگر شد گلستان بر پور آذر دور نيست
بين كه خارستان ( نفتون ) را گلستان كرده اند
دستگاه برق ( تمبي ) چرخ گردانست راست
كز نفوذش چرخ ها را جمله گردان كرده اند
انتظاماتي كه در آن خطه ديدم ؛ اي عجب
سالها خلق آرزويش را به تهران كرده اند
انگليسان اندرين كارند و اهل ناصري
خرمند از اينكه يك صابي مسلمان كرده اند
تو زمن خواهي برنج اي مدعي خواهي مرنج
اين هنرمندان به عصر خويش احسان كرده اند
آن گلستان كه همچو خواب خوش وقت سحر بر ديدگان بهار گذشت ديري نپاييد كه يكي يكي گلهايش پرپر شد وديگر شيري به پستان مكيده اش نماند ؛ رهايش كردند ؛ اول صنعتگران و نفت كاوان و سپس فرزندانش كه مهاجر دنيايي دگر شدند ؛ از تهران و كرج و اصفهان تا لندن و پاريس و برلين از واشنگتن و نيويورك و لوس آنجلس تا تورنتو و سيدني و توكيو و هزاران كجا و ناكجا آباد دور و نزديك دگر كه هر صبح با ياد خواب خوش كنج ده فوتي هايش بر ميخيزند و هر شامگاه در گوشه آپارتمانهاي بيست فوتي و شايد بنگله هاي خود براي نمره يك و نفتون و زرده و آسماريش با لب خندان و دل گريان درودي درد آلود مي فرستند.
عده اي هم دنبال لوله هاي نفت دويدند و به اولين وارگه ؛ ( اهواز ) رسيدند ؛ آنهايي كه شايد نتوانستند بيشتر دوري مسجد سليمان را تحمل كنند در كورش و زيتون بار انداختند تا در آسمان پاك زمستان از فراز پل سخيريه به برف هاي كينو سلام كنند و هر صبح و عصر در هر كوي و برزن و پارك و اداره و تاكسي و مغازه و فاتحه خواني ؛ چون يك ديگر باز بينند خواب خوش مسجدسليمان را كه با هم ديده بودند باهم مرور كنند.
بر ديوار عكاسي امرداد در دانيال كورش عكسي از چاه شماره يك آويزان بود كه در آن كودكاني در كنار چاه مشغول دويدن هستند . عكاس گمنام دنيايي خاطره را براي هزاران هزار انسان ثبت كرده و حسن نصير قاضي صاحب عكاسي هم كه همان خاطرات را درآن عكس ديده بود آنرا زينت ديوار عكاسي خود نموده بود . روزي گذر هرمز علي پور به آنجا مي افتد و چشمش كه به آن عكس مي افتد همان احساس غريب همه مسجد سليماني ها اورا كه صياد لحظه هاي كودكي است به همان جايي مي برد كه مي دانيد . قلمي و پاره كاغذي و سروده اي :
اين آهوان از چه هراس دارند
تاريخ را به عقب برگردانيم
با آن ستون آهن كه سمت آسمان را
فقط نظاره ميكند
اين آهوان چه مي دانستند
كهنسال هاي غريب امروز اين شهرند
شهري كه تاج بر سر در نقشه ها مي چرخد
در واقعيت خود شرمسار اما
بر گوري زبان خويش بسته مي بيند
به هر نام عزيز ماست MIS مسجد سليمان
يا گرمسير شاهان گمنام و هنرمنداني كه
از دور ترين نقاط جهان
گريه هاي خود را براي زرده و كارون پست مي كنند
عكاس خوش ذوق ؛ شعر را روي عكس چاپ كرده و مجددا” زينت ديوارعكاسي خود مي كند . روزي از روزهاي اسفند براي انجام كاري به عكاسي رفتم ؛ تصادفا” علي پور هم آنجا بود پس از گپ و گفتي چشمم به تابلو آويخته افتاد وهمان احساس مشترك شاعر و عكاس مرا نيز با خود به 40-50 سال پيش برد . به همان ايستگاه احساسي كه سالهاست وعده گاه همه بچه هاي MIS است و با اشكي از دل بر دفتر مشق شاگردي براي هرمز علي پور نوشتم :
آن آهوان گريز پايي كه ديدي
ديريست
كه بر مرغزار سبز خيال خود غنوده اند
و آن ستون آهن كه
( از تمام برج هاي دنيا بلند تر است ) 1
امروز داغدار آسمان تيره MIS است
آه اي سرزمين مادري
شرمسار كدام واقعيتي
و تو اي غزال گريز پاي دشت شعر
در آن خانه كوچكت كه منزل شعر است
با ياد كدامين باغ خسرواني
سرودي
(انار كودكي اينجاست ) 2
———————
1و2 فراز هائي از مجموعه نرگس فرداي هرمز علي پور
منبع: نشریه لور www.loor.ir