ابتدا: می گوید خیاط کارکشته صد بار اندازه می گیرد و یک بار می برد. شتاب در تکه پاره کردن تقسیمات کشوری و شهری اکنون این سوال را پدید آورده که به راستی برای این بریدن های دمادم و بی محابا، چند بار مداقه کرده و اندازه گرفته اند؟ خراسان سه پاره شد، تهران دوپاره شد، از لرستان خبر از تشکیل پاره جدایی به نام استان زاگرس به مرکزیت بروجرد می رسد، در خوزستان به مسجد سلیمانی ها ظاهراً وعده تشکیل خوزستان شرقی یا استان انشان به مرکزیت این شهر را داده اند، در حالی که دزفولی ها نیز در به در به دنبال راه اندازی استان خوزستان شمالی هستند. شایعاتی هست درباره تشکیل مازندران غربی و کرمان جنوبی و جالبتر اینکه به تازگی بحث تقسیم شهرستان تهران به یازده شهرستان با فرمانداری های مستقل مطرح شده است. مسابقه ای هست برای بریدن و تکه پاره کردن اما واقعاً خوب هم اندازه گرفته اند؟
سپس: تقسیم بندی کشور به مناطقی با ” نقطه کانونی” دارای هویت جغرافیایی، از جمله پیچیده ترین مباحث در حوزه برنامه ریزی ملی و منطقه ای است. بسته به شرایط تاریخی و جغرافیایی هر کشور، آن نقطه کانونی می تواند با مولفه های متفاوتی مثل مرزهای قومی، حوزه های جغرافیایی طبیعی، مسائل ژئوپلتیک و…تعیین شود. نکته مهمتر در این باره حد تفصیل این تقسیمات است. یک کشور تا چه حد می تواند به اجزاء کوچکتر تقسیم شود؟ پاسخ ساده این است که هم تا آن حد که تعارضی ما بین نقاط کانونی همبسته قومی و جغرافیایی ایجاد نشود و هم آن قدر که ریز شدن افراطی امکان تمرکز زدایی و واسپاری اختیارات کلان مدیریتی را تضعیف نکند.
این اصول در تقسیمات کشوری ایران به نسبت درست و منطقی انجام شده است. ضمن احترام به پراکنش جغرافیایی اقوام ایرانی، در عین حال مرزبندی ها به گونه ای است که کمترین مشکلات ژئوپلتیکی را ایجاد کند. از سوی دیگر قالب هر استان به اندازهای هست که استاندار به راستی نماینده تمام حاکمیت محسوب می شود و اگر چه در شرایط حاضر قانون چنین اختیاراتی به او نمی دهد ولی می تواند در حوزه مسئولیت خود یک رئیس جمهور با گستره جغرافیایی محدودتر محسوب شود. دستکاری در این نظام تقسیم بندی، گذشته از آنکه ممکن است تنش های قومی و مطالبات ناخواسته و غیر قابل کنترل ایجاد کند، از آن جهت نیز زیانباراست که شخصیت برنامه ریزی و تصمیم گیری را از استانها ستانده و شان آنها را به اندازه یک فرمانداری کل و یا حتی یک شهرستان تنزل می دهد.
اگر تمرکز زدایی از حوزه برنامه ریزی و مدیریت را امری ضروری و روز آمد بدانیم، تردیدی نیست که تکه پاره کردن استانها و کوچک کردن آنها امری مغایر با این قاعده خواهد بود. قبلاً که خراسان یک استان یکپارچه بود، استاندار آن همیشه از جمله رجال سیاسی شناخته شده ایران به شمار می آمد، اکنون که به سه استان تقسیم شده، به ندرت ممکن است کسی نام هیچ کدام از سه استاندار جدید را بداند. قدری بلاتشبیه، اما نسبتاً مربوط ، می توان این مثال را زد که سازمان مدیریت و برنامه ریزی را می شد مجاب کرد که اختیارات بیشتری به آن استاندار سابق خراسان یکپارچه بدهد، اما این سه استاندار جدید بعید است بتوانند حتی در حد ادغام دو اداره کل تصمیمی منفرد منطبق با مقتضیات حوزه ماموریت خود بگیرند. شک نکنید که رویه جدید در تکه پاره کردن استانها و پایتخت، روح و شخصیت برنامه ریزی مدیریت در نواحی ایران را خواهد کشت و حاصل آن فقط تحکیم و تقویت سانترالیسم منحط و پوسیده ای خواهد بود که باعث شده فی المثل مدیریت شهری در شهر صنعتی اراک با شهر توریستی رامسر و شهر تاریخی یزد هیچ فرقی نداشته باشد و حاصل البته تخریب چشم انداز و نابسامانی محیط در هر سه شهر است.
سرانجام: تشکیل یک استان جدید البته استان نشینان تازه را بسیار مشعوف و شادمان می کند. اگر کار نیست و سرمایه گذاری نیست و رونق نیست و … در عوض ساکن استانی با نام تازه شده اند. قدیمیها می گفتند سلمانی ها وقتی بی کار می شوند سر همدیگر را می تراشند. ظاهراً وقتی وعده های اقتصادی برنامه ریزان تحقق نیابد، پس و پیش کردن مرز استانها، تغییر نام شهرستانها و .. تمهیدی در خور و موثر است برای جلب توجه رای دهندگان آتی. اهالی تفلیس می گویند از هر بامی دود بر می خیزد، اما همه جا غذا پخته نمی شود. مسئله همین است.
ناصر کرمی
برگرفته از: taryana.ir