وقتی کهنه نو می‌شود

هوای ظهر است و گرمای کویر بیداد می‌کند. پشت یک خم کوچه، دری قدیمی، رستوران سنتی را نشان می‌دهد. اگر تابلو بالایش نبود، هیچ تفاوتی با بقیه درهای آن کوچه نمی‌کرد. یک در کوچک چوبی. وارد که می‌شوم حوض وسط حیاط پر از آب است و صدای فواره‌ها از همان دم در هم به گوش می‌رسد. در آن گرما و عطش، صدای شرشر آب حسابی سر حالم می‌آورد.

دور تا دور حوض تخت چوبی با روکش قالی چیده‌اند و بوی دیزی تمام محوطه را برداشته‌است. خدا را شکر، دیگر اثری از گرمای بیرون نیست >>> جدید آنلین


پیمایش به بالا