تکرار چرخه بحث روز لر به کجا می انجامد؟
در این نوشتار که مکمل نوشتار قبلی ام است اشاراتی خواهم داشت به مشکلات قوم لر اعم از بختیاری، لرستانی، لرهای ممسنی و در یک کلام همه لرتباران کشورم. ابتدا میخواهم قدری به مقایسه دو جامعه متفاوت بپردازم و سپس تیتر اخباری که از سایت های اینترنتی داخلی گرفته شده – و نه منابعی که از دور دستی بر آتش دارند- را برایتان بازگو کنم. آنگاه نگاهی کوتاه به همایش های فرهنگی دارم و در انتهای این نوشتار هم از دوستانی که «روز لر» را پیشنهاد می کنند سئوالاتی خواهم داشت.
قبل از هر چیز باید بگویم که دامن زدن به این بحث نه فقط به خاطر بحث کردن بلکه ایجاد تغییری در نگاه ما به مسئله و در پی آن جستجوی حرکتی جهت دار و هدفمند است. در مقاله قبلی ام و نیز در این مقاله حاشیه نویسی و شاید اضافه گویی شده که این نیز آگاهانه بوده و صرفا بخاطر جلوگیری از تعبیر و تفسیر غیر واقعی از گفته هایم میباشد. در ضمن سپاس فراوان دارم از همتباران گرامی ابراهیم خدایی و همچنین جهانبخش دهقانی که با مسئولیت و نگاهی کنجکاوانه نوشتار قبلی مرا در «ستین لر» به نقد کشیدند اما شوربختانه در مواردی دچار قضاوتی عجولانه شده و بنده را «فارس زده» پنداشته و یا اینکه گویا مخالفتی با قوم لر یا انجمن ستین دارم.
اولا جهت شفاف کردن بحث باید بگویم که بنده هیچ نوع برتری قومی، فرهنگی، دینی، نژادی، شغلی و جنسی را در هیچ زمان و مکانی برای هیچ انسانی جایز نمیدانم.
دوما در یک رابطه تقدم و تاخر زمانی، آزادی و استقلال و یکپارچگی ایران و ایرانی را اساس و بعد امور دیگر اقوام را شرط می دانم.
سوما رابطه ام با تاریخ «آموختن» از تاریخ و نه «آویختن» به تاریخ ست. اینکه ما چه داشته ایم، اتابکان یا سردار اسعد و سردار سپه و چه و چه … کافی نیست. چه هستیم و چه خواهیم شد مهم و حیاتی است.
چهارما کشور ایران را رنگین کمانی از تفاوت های زبانی، فرهنگی، نژادی و قومی میدانم که وحدت در تکثر جزو مزایای بلقوه آن میباشد.
امید که آنچه در اینجا می آید، بستری را جهت چالش و گفتمانی دمکراتیک و شفاف و تمرین دمکراسی و در نهایت خود آگاهی انسانی- فرهنگی- قومی را بهمراه داشته باشد. همانطور که میدانیم، مسئله ملی و حقوق اقوام کاملا با ساختار نطام ها رابطه مستقیم دارد. بطور مثال در یک جامعه مدنی که حکومتی دمکراتیک دارد، شالوده جامعه بر اساس آگاهی جمعی و اراده اکثریت شکل میگیرد. اکثریت از حقوق اقلیت دفاع میکند و اقلیت نیز خود را ملزم به انطباق با اکثریت می پندارد. در چنین نظامی هیچ گروه و یا فردی درجه دوم و غیر خودی بحساب نمیآید. بد نیست چند مثال بیاورم:
میدانید که ما لرها در «انجمن ستین» بعنوان یک اقلیت بسیار کوچک در کشور سوئد تلاش می کنیم که کاری فرهنگی- اجتماعی در پاسداری از هویت مان در غربت انجام بدهیم. صد ها انجمن دیگر نیز در این کشور کارهای سازنده دیگری می کنند. همه این تشکیلات کوچک و بزرگ هم از روز اعلان موجودیت شان از طرف دولت سوئد حمایت مستقیم میشوند. چه از نظر کمکهای مالی ماهیانه و چه بابت در اختیار گذاشتن وسائل و امکانات آموزشی و همکاریهای راهگشایانه برای پیشبُرد اهداف این انجمن ها.
دیگر اینکه چندی پیش که یک خانواده افریقایی دارای زبان و گویش غیر معمول به سوئد پناهنده شده بود، اداره امور مهاجرین برای پیدا کردن یک مترجم مسلط به زبان بسیار نادر این خانواده در همه شهر 700 هزار نفری گوتنبرگ کسی را پیدا نکرد. ناچار از استکهلم مترجمی را با هواپیما فرستادند تا چند ساعت حرفهایشان را به سوئدی و بالعکس ترجمه کند. هزینه هایی که دولت سوئد در این رابطه ها متحمل میشود فقط و فقط برای اینست که حتی برای فرد یا افراد تازه وارد به کشور از پیش حق شهروندی قائل است.
نمونه دیگر، در سوئد یک اقلیت نژادی بسیار قدیمی وجود دارد Samerna (سامرها) این اقلیت قومی در مجموع جمعیتی زیر صد هزار نفر هستند که در کشورهای روسیه، فنلاند، نروژ و سوئد پراکنده اند. از این قوم حدود 20000 نفر در سوئد زندگی خود را در مناطق شمالی کشور با دامپروی، شکار، ماهیگیری و صنایع کوچک دستی می گذرانند. اما همین اقلیت ناچیز ازحقوق پایه ای که برگرفته از کنوانسیون حقوق بشر سازمان ملل است (سال1948) برخوردار میباشد. آنها دارای مجلس قانون گذاری هستند، به زبان خود صحبت میکنند و مجاز به رعایت و اشاعه فرهنگ خود میباشند. در حقیقت این مجلس قانون گذاری سامرها همان حقوقی را که شهروندان در کل سوئد از آن برخوردارند را تعبیر و قرائت منطقه ای و بومی میکند و به آنها باز میگرداند. تلویزیون و روزنامه های مستقل، احزاب منطقه ای و سالانه میلیون ها کرون از طرف دولت سوئد جهت همیاری و حمایت از این اقلیت بسیار کوچک پرداخت میشود.
ما و سرزمین مادری
جهت مقایسه و قرینه سازی موارد گفته شده بالا، نمونه های از حقوق همتباران مان که بر گرفته از اخبار و سایت های داخلی ایران است را می آورم تا مشخص شود که دردها کجاست و درمان چیست.
* رئیس حفاظت و اطلاعات دادگستری لرستان گفته است که بیشترین پرونده های ارجاعی به دادگستری لرستان نزاعهای محلی ، اختلافات ملکی و دعاوی خانوادگی میباشد.
* نماینده دهلران گفته است، 95% تماس های تلفنی و ملاقاتهای صورت گرفته با مردم در ارتباط با بیکاری جوانان تحصیل کرده می باشد.
* پروژه راهسازی دهلران- زرین آباد که از 8 سال پیش شروع شده، ظاهرا تا 20 سال آینده تمام نخواهد شد.
* راه ایلام به دره شهر و دره شهر به پلدختر که از پروژهای اول انقلاب است، با اعتبارات قطره چکانی ظاهرا تا آخر این قرن هم پایان نمی پذیرد.
* عدم برداشت از سد کرخه جهت آبیاری پانزده هزار هکتار اراضی شهرستان آبدانان.
* 30 روستای لرستان هنوز فاقد برق است.
* آب آشامیدنی 13 روستای بروجرد با تانکر آب تامین میشود.
* آلودگی محیط زیست در لرستان 8 برابر حد مجاز است.
* نرخ بیکاری در لرستان 19.5% و در بختیاری 16.8% است که طبق آمار وزارت کار و امور احتماعی این دو قوم بیکارترین اقوام در ایران شناخته شده اند.
* 90% تخم مرغ های موجود در لرستان وارداتی است.
نمونه های ذکر شده مشکلات روزمره و معیشتی قومی ست که اولا در یکی از ثروتمندترین کشورهای منطقه- حالا اگر نگوئیم عالم- زندگی می کنند و ثانیا دارای تمدنی به قدمت سکونت بشر در خاورمیانه میباشند. قومی که تنها یک قلم، گنجهای پنهان (نفت و ذخائر طبیعی) را در در خاک خود دارد.
هولوکاس فرهنگی و سکوت فرهنگ دوستان همتبار
توقف بزرگترین همایش شاهنامه خوانی جهان در «سی میلی» مسجدسلیمان در فروردین امسال به بهانه تهی «نداشتن مجوز» با سکوت مبهم سایت های اینترنتی خودی مواجه شده است. همایشی که بدون کمک نهادهای رسمی و تنها با سرمایه مردم منطقه و فرهنگ دوستان در چند سال گذشته برگزار میشد. اما شوربختانه بجز در یکی دو مورد، حتی وبلاگ نویسان لر نیز با سکوت مرگبار خود از کنار این ضایعه فرهنگی گذشتند!
خوب میدانیم که اصل انگیزه مخالفت با برپایی همایش سی میلی نه برای مجوز و این بازیها، که در واقع ترس از تجمع مردم و هجوم گردشگران داخلی و غیر بومی و عدم مدیریت دولتی و حضور فرهنگ دوستان و عشایر است که حضرات را نگران می کرده. چرا که گردهمایی سی میلی -که داشت ریشه هم میزد- میتوانست در بالنده تر شدن و آگاهی و در نهایت انسجام قوم لر نقش به سزایی داشته باشد.
از آنطرف نگاه کنید به ماهنامه «کیهان کاریکاتور» و آن توهین و تمسخری که چندی پیش، مستقیما به فرهنگ لرها و نوع پوشش آنها کرده است که این هم بقول معروف زیرسبیلی رد شد و از خیل میلیونی اقوام لر، تنها 150 امضا و عکس العمل های پراکنده ای در این وبلاگ و آن دیگری دیده شد و بعد از آن آب هم از آب تکان نخورد.
رزم و بزم و شکار و پهلوانی و جوانمردی عناصری هستند که در خصوصیات قهرمانان شاهنامه بوضوح دیده میشوند. این ویژه گی ها در روحیات مردم شناسی و روانشناسی جمعی مردم لر و لرتباران حضور بی چون و چرایی دارد. بهمین دلیل هم هست که شاهنامه خوانی سابقه ای تاریخی نزد این قوم دارد و نوعی ذات پنداری ما با قهرمانان شاهنامه است.
باید گفت که با نگاهی آسیب شناسانه به کمبودها و نارسایی های گفته شده، پی می بریم که فرصت طلایی و بسیار خجسته ای که در یکسال اخیر در اوج گرفتن اعتماد به نفس فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای ملت ما بوجود آمده را نباید از دست بدهیم. باید ما هم در این جنبش نقش داشته و فعالانه شرکت کنیم. باید به این دریای خروشان پیوست تا رستم زمان خود باشیم و نه اینکه با تلنگری صحنه را خالی کنیم.
و اما روز لر
در اینجا چند سئوال اساسی از دوستانی دارم که «روز لر» یا «بابا طاهر» و یا فلان را مطرح می کنند:
آیا درخواست چنین روزهایی نیاز توده ها و مردم لر با آن مشکلاتی که برشمردم می باشد یا دغدغه خاطر بخش کوچکی از جامعه روشنفکر این قوم؟
شما دوستان بر اساس کدام آمار و تحلیل و همه پرسی به یک چنین نیازی رسیده اید؟
افراد یا یک مجمع فرهنگی از لرتباران که ظرفیت و توان فکری و سازماندهی چنین حرکتهایی را دارند کدامند؟
با کدام مکانیزم ها از قوم پراکنده لر در استانهای مختلف ایران میخواهید به همفکری و رایزنی در مورد «روز لر» بپردازید؟
در کدام یک از مناطق لرنشین مسئله «روز لر» از حساسیت بیشتری برخودار است و چرا؟
چه ضمانتی وجود دارد که چنین همایش فرهنگی به همان بلایی گرفتار نشود که بر سر«سی میلی» آمد؟
فرض کنیم که شما همایش «روز لر» را در چند نوبت برگزار کردید، محتوی و خواسته های چنین برنامه ای در کوتاه و دراز مدت کدامند؟
رابطه مشکلات اجتماعی – فرهنگی و کمبودهای مزمن معیشتی در مناطق مختلف لرنشین با این گونه همایش ها را چگونه ارزیابی می کنید؟
موضع شما در قبال سیاست ها و مدیریت فرهنگی نظام و عدم تحمل هرگونه حرکت فرهنگی مستقل و پویا چگونه خواهد بود؟
کلام آخر اینکه، همزیستی مسالمت آمیز و «وحدت در تکثر» با دیگر اقوام که فرهنگ و گویشی متفاوت با ما دارند – مثلا قوم فارس- دورنمایی بس امیدوارکننده دارد در حالیکه اگر مبنا را بر«لر محوری» و در جهانی بسته بودن و زیستن بگذاریم، راه بجایی نخواهیم برد. وقتی ندانیم عناصر بالنده و بازدارنده در فرهنگ لر کدامند و داریم دنبال چه می گردیم، پر واضح است که وسیله و مقیاس مشخصی هم نداریم که فرهنگ فلان قوم دیگر یا اصلا رخدادهای جهان مدرن و متمدن را اندازه گیری کنیم تا بعد برسیم به اینکه آنها را ترویج و یا تخطئه نمائیم. ما باید آگاهی دادن را از خانه خودمان شروع کنیم.
به امید آگاهی – آزادی- عدالت و آفرینندگی و شکستن ساختارهای موهوم درونی وبرونی و درانداختن طرحی نو.
غلام زیلایی