از طرف مرکز فرهنگی لُرهای عراق که بيشتر به نام “سنتر هاو بهشيی لور” است به کُردستان عراق دعوت شده بوديم. که ميتوان ترجمه نام اين مرکز فرهنگي را “کانون همبهري لُر” ناميد.
گزارشی از سفر به کردستان عراق
از طرف مرکز فرهنگی لُرهای عراق که بيشتر به نام ” سنتر هاو بهشيی لور “است به کُردستان عراق دعوت شده بوديم .که ميتوان ترجمه نام اين مرکز فرهنگي را ” کانون همبهري لُر ” ناميد. “هاو” بزبان کُردي سوراني همان ” همه” و” بهشيي ” يعني” بخش ” و “بهر” است. اين کانون نوبنياد از طرف لُرهاي عراق در پايتخت فرهنگي کُردستان عراق يعني شهر سليمانيه مراسم افتتاحيه ای داشت. رياست آن را جناب آقاي سرلشکر “جبار ياور” وزير لُرتبار وزارت نيروي حکومت فدرال کُردستان به عهده دارد و معاونت آن به دست کاک سیروان جلال است که یکی از لُرهای بسیار فعال و فرهنگ دوست است که تکیه کلامش “دل مو سی لُرسو هی ایزنه زار” است ” لازم به توضيح است که از جمعيت دوميليونی لُر عراق، هشت وزير در اقليم کُردستان به وزارت رسيده اند.
ماهی تُنگ در اندیشهی دریا دل تنگ ما نهنگیم و به یک برکهی کوچک دلخوش
این کانون فرهنگی از طرف حکومت فدرال کردستان ماهیانه ساپورت میشود و دارای چندین کارمند زن و مرد است که فعالیت روزانه دارند. لُران که بر اثر دورههایی از سیر سیاسی و درگیرهای حکومت عثمانی با ایران و تشکیل کشور عراق و پس ازآن به صدارت رسیدن صدام و خفقان داخلی علیه کُردستان به خصوص کُردها و لُران که به حوزه جنوبی نزدیکتر بودند شدت یافت. و سیاستهای علیه ایران موجب شد تا مردم لُر ایران ندانند در آن سوی خاکشان پیکر دیگری از لُرستان است که به زحمت دارد نفس می کشد. قتل عامها و کشتارهای لُران گرچه به نام کُردستان تمام می شد شامل دویست و پنجاه هزار زنده رو (مفقود) و یک میلون و نیم شهید کرد و لُر در تاریخ کردستان به ثبت رسیده است. لُرهایی که اکثراً در شمال به زبان کُردی سخن میگویند و در نواحی جنوبی تر هنوز سخن گفتن لُری را از دست نداده اند. گرچه لباس همه ی اینان همان لباس مردم کُردستان است . و ما با این اشاره ی کوتاه این سفر را می آغازیم.
اقلیم کُردستان عراق مرز باشماخ :
ساعت 30/9 دقیقه صبح روز جمعه است خاک عراق مرز باشماخ هستیم که تا شهر مریوان نزدیک به ربع ساعت فاصله است. بازرسیهای شدید مرزی موجب امیدواری است پس از یک دورهی آسیب های سیاسی و کسب آزادی خدشه ای نبیند. این بازرسی ها تا سلیمانیه قدم به قدم اجرا می شد. به هرحال هنوز در مرز باشماخ هستیم در خاک عراق ، ولی واژه ی “باشماخ” موضوع بحث من و یکی از دوستان همراه است که آیا کُردی یا ترکی است از مامور کُردی که هراز گاهی پس از عبور از کنار ما عبور می کرد و خوش آمد می گفت به “سرچاو” پرسیدم باشماخ چه معنی دارد، اظهار بی اطلاعی کرد و به فارسی اشاره به روستایی که در سایه سیمهای مرزی نفس بلوکی اش را می کشید گفت این باشماخ است. دانستم که این اولین میراث شوم روزهای تسلط و اشغال کُردستان توسط عثمانی و جدایی آن از خاک ایران است که با آن برخورد می کردیم و با تغییر نامهای مکانی کُردستان این سیاست را تحویل حاکمان بعدی در بغداد می سپرد زیرا که” باش” به زبان ترکی “سر” است و هنوز در معنی باخ درمانده بودم وقتی که چند ساعت بعد با کاک وحید برخورد کردیم ایشان هم همین گفته را در خصوص واژه باشماخ به زبان آوردند.
دوست همراهمان که پس از ساعتی چشم انتظاری بی حوصله شده بود به دفتر همبهری لر تماس گرفتند و ما هم همچنان منتظر راهنما نشسته بودیم تا ما را به داخل خاک عراق تا سلیمانیه هدایت کند پس از تماس مرکز فرهنگی لُر، دریافت کردیم که راهنما ساعتهاست که در کنار مرز منتظرمان منتها در دروازه ورودی دوم بود و ما اطلاع نداشتیم که ناگاه جوانی با پیراهن سفید و شلوار مشکی سیاه کردی به طرف ما آمد و احوال پرسی نمود بلافاصله اساسیه و کیف هایمان را بر دوش گذاشت دانستیم که خودش است و هرچه پافشاری کردیم تا این کار را نکند بی اعتنا بود و ما را با خوشرویی به طرف نیسان پاترولی هدایت کرد که ساعتها پارک شده بود و ما هم قبلاً دیده بودیم اش در مسیر نامش را پرسیدم “سومان” همان “سامان ” که با همراه لُر بختیاریمان هم همنام بود.
سامان به کُردی می گفت که از خیلی وقت است که در 500 متری شما نشسته ام و او هم انتظار مارا می کشید. روستای مرزی باشماخ را پشت سر می گذاشتیم از او پرسیدیم سامان جان! لُر هستی؟ در پاسخ گفت اِی لُریم .( اِی به کُردی عراق همان بله است این واژه هم چون واژه یباشماخ میراث فرهنگ شوم صدام بود که در کُردستان بدنبال حرف تایید نظامش با سرکوب رواج می داد. چرا که کُردها ی ایران ” بله “می گویند تا ” اِی” که ریشه عربی دارد. دوستمان ادامه داد: با چه زبانی باهات حرف بزنم لُری یا فارسی ؟ سامان که رانندگی می کرد معلوم بود متوجه فارسی صحبت کردن دوستمان نشد و معلوم بود فقط دو کلمه فارسی و لُری را از این جمله شنیده نگاهی به ما انداخت و هیچ نگفت. از او پرسیدم : لُری زانی ؟ بلافاصله گفت: ناتانم ( نمی توانم) دانستم که نمی خواهد لُری گپ بزند، چرا نگفت نازانم (نمی دانم) و این برایم تعجب بودی بود که در خلال روزهایی که در کُردستان عراق بودم چرای ش را کشف کردم .
همان چرایی که نباید در کُردستان لُری گپ زد و اگر هم لُری گویی نفس می کشد درون قومی و خانوادگی اش باب است و گویا دوست بختیاری همراهمان در این خصوص قلم بزند. به هر حال در طول مسیر در پنجوین ترمزی گرفت و لُر دیگری که از سلیمانیه به پیشوازمان آمده بود سوار شد که فارسی را از هر ایرانی بهتر و شمرده تر گپ می زد و شخصیت شاخص و فهمیده ای بود همان کاک وحید کارمند دیگر کانون همبهری لر که از اطلاعات خوب و مفید هم برخوردار بود و الحق اندوخته های زیاد فرهنگی در خورجین خود داشت، در طول مدت اقامتمان از ایشان بهرمند شدیم ایشان کسی هستند که مدتها بر روی رسم الخط لُری کار کرده اند .
بعداً وقتی در این خصوص با او گفتگو می کردم نظرهای نزدیک به هم در با ره رسم الخط زبان لُری داشتیم کاک وحید گرچه یک لُر بود اما به زبان کُردی سورانی تسلط وافری داشت و وقتی که در طول اقامت کتاب کُهبنُگ را به او هدیه کردم بلافاصله گفتند که اگر اجازه بدهید باید به سورانی برگردان شود. به هر حال در مسیر با گذشتن از منطقه ی بِنار (همان بندار لُری بختیاری- سرزمین شیب دار سخت) به کانی مانگا و سپس به اسیبد مانگا و در پایان به سید صادق رسیدیم جایی که دیگر سامان ما را همراهی نمی کرد. سید صادق مشرف به حلبچه است حلبچه ای که خالی از سکنه شده بود و به او “حلبچه شهید” می گفتند و حلبچه ی نویی که در جوار آن در حال شکل گرفتن و ساختن بود .
ورودی سید صادق مجسمه کودکی را می دیدی که درد بیکسی و آوارگی اش زیر چطر نوازش مردی بود که نماد و یادمانی از حلبچه شهید بود با ید بگویم تمام مجسمه های اقلیم کردستان از نوعی بی ظرافتی برخوردارند اما بیان دردها و گاه مقاومت ها مانع از آن است تا این عیب را ببینی در اینجا با سامان خدا حافظی کردیم و همراه با کاک وحید منتظر ماشینی بودیوم تا مسافری را به این شهرک بیاورد تا ما بتوانیم خود را به سلیمانیه برسانیم دو خانم جوان اهل سید صادق هم که همزمان یا چند لحظه ای قبل از ما به ایستگاه آمده بودند با دیدن ما و آمدن ماشین ترجیح دادند نوبت سوارشدن را به ما بدهند .
آنچه در طول 52 کیلومتر طی شده تا سید صادق دل انسان را به درد می آورد خانه های یک دست بلوکی بود که پس از آوارگی ساخته شده بودند، دیوارهای قدیمی در طول جنگ و یا توسط لودرهای بعثی فرو ریخته بودند و سید صادق که اکثریت لُر را داشت نیز قربانی همین تخریب بود یاد شهرکهای جنگزدگان روزهایی که به رامهرمز منتقل شدم و برای نصب کنتور برق به این شهرکهای جنگزده می رفتم افتادم . گویی در شهرک آزادی یا شهرک سلمان یا شهرک قدس و یا شهرک حُر در مسیر جاده رامهرمز – بهبهان حرکت می کنم …در مسیر به سوی سلیمانیه از شهر باستانی زور که به ” شار زور ” گفته می شود می گذریم شهری لُرنشین جنوب این منطقه را کوههای ” هزار مِرد” است و جای پای لُران را در واژه واژه اسامی روستاهای مسیر می توان دید.
فراسوی کوههای هزار مِرد به سوی جنوب رشته کوه قره داغ است و سپس تر از آن به سوی جنوب رشته کوه و دریاچه حمرین است که در رسم الخط کُردی و نقشه “همرین” نوشته شده است . و این مرز بین لُرها و کردها با اعراب خواهد بود رشته کوه حمرین از مشرق به خاک ایران داخل می شود و پس از گذشتن از ایلام و شمال اندیمشک و شمال شوشتر در رود زرد منطقه شمال رامهرمز در کوههای گچی زاگرس این منطقه ادغام می شود. در خوزستان به این رشته کوه ” کوه شَه” یا “سِه” و یا سِهو که همه واژه ای بختیاری اند گفته می شود و معنی کوه سیاه را می دهد.
کوههای هزار مِرد از جنوب سلیمانیه هم می گذرند و شمال این شهر هم کوه اَزمر است. رشته کوهی که فراسوی آن مردمان منطقه قلاچولان – چوارته و بالاکایتی( کایدی) که اکثراً عشریه های لُر اند که بیشتر در منطقه ( بِتوین) اند . لُرها در این کوهستانها تا ترکیه و از سمت غرب تا اسرائیل به طور پراکنده زیستی قدیمی دارند که با کُردها از قدیم همزیست بوده اند مثلاً در ترکیه طایفه ای به نام لُر زیلایی معروف ایت که به احتمالی با طایفه زیلائی بهداروند بختیاری خویشاوند باشند(طایفه مرحوم بهمن علاءالدین) همچنین جمع زیادی که در منطقه ی هایمانا در حومه ی آنکارا هستند و به نام لُربَزینی معروفند ( بهدینی) برخی آنهارا از نَسَب لُرهای خانقین و عده ای نیز آنها را از اطراف کرمانشاه و مناطق شیروان چرداول ایلام می دانند. دیگر لُرها یِ یهودی اند که در اسرائیل هم اکنون ساکنند .
گویا سابقاً از طایفه های لُر ایلام ریشه داشته باشند که تا دوره صفویه گزارشهایی از یهودیان لُر ایلامی بدست آمده که در منطق ی چون سیوان – بیره (بدره) زندگی می کرده اند – لُرهای بلندیهای جولان هم که نامی لُری برمنطقه است لُرهايی هستند که درکوههای و بلندی های جولان سرزمین خود را گُلان یا گولان که همان گُلستان یا سرزمین گُل خیز است می نامند که به لفظ عرب جولان شده است . در میان مردم کُرد و لُر کُردستان روایتی استً که صلاح الدین ایوبی کُرد وقتی که به مناطق شام لشکرکشی نمود نگران بود که آنجا مردمانش لُر اند و در شک ام که سپاهم بتواند برآن نواحی مسخر شود. این نظریه در بین مردم اقلیم کُردستان هرگاه سخن از لُرهای لبنان سوریه و اسرائیل می آمد برزبان رانده میشد .
اما در خصوص تاریخچه لُرهای این سرزمیتها اطلاع کمی در دست است. لُرهای عراق بیشتر شیعی و سنی اند و به قول کاک وحید لُرهای مسیحی بصورت اقلیت در میان آنها دیده شده است ( شاید چیزی مثل ارامنه ای که در چهارمحال بین بختیاریها زندگی می کردند و در آن نواحی هنوز دارای املاک هستند). لُرهای ایزدی را هم که زه رتوشتی (زرتشتی) می نامند و اهل حق هم در میان لُران عراق دیده شده است که در شمال کُردستان و منطقه ی بادینان (بهدینان) که به سلک کُردان پیوسته اند. همه ی لُرهای عراق لُرهایی هستند که هرکدام به یکی از شاخه های لُران ایران وابسنگی قومی دارد. چون لُرهای زندی یا لُرهای هُرموزیانی(هرمزگانی ) و لُرهای مامسانی (ممسنی) شوانکاری( شبانکاره ای) و لُرهایی که سابقه ی کُهن تری در عراق دارند. از پرفسورکریم زند که از لُرهای زند عراق است در کتابی بنام کُرد – نژاد و پیوسنگی به زبان کُردی در سلیمانیه دیدم که قوم لُر را بدین گونه تقسیم بندی کرده بود : – البته به عین رسم الخطی که به زبان سورانی نوشته بود آوریم)
لوری بووی : فه یلی faili – له ککی lakki – بَه ختیاری – مامسانی – کوهکولویی که لُرهای عراق را می توان از شاخه و برگهای این طوایف شمرد و در خصوص لُر بزرگ و لُر کوچک این تقسیمات به چشم می خورد : لُر کوچک شامل دلفان – سلسله – بالاگریوه – ئاماله (عمله ) و لُر بزرگ شامل : به ختیاری – مامسانی – مه مه د –هه سه نی – کوهکلويی. آورده بود .
لُرهای عراق بیشتر در مناطق خانقین 90درصد – چمچمال ( مکانی به همین نام در لرستان) دوز خورماتو – جولا – دشت کویه – شار زور ( شهر باستانی زور) دشت بیتوین در شمال هم مرز با ترکیه – کوههای سلیمانیه مخصوصاً کوه کُرَک ( کوه پسربچه ) همچنین شهر سلیمانیه با شش هزار خانوار براساس سرشماری شهری – منطقه جسان هم مرز با ایران بایرای (بدره) که بیشتر درمناطق نفتخیز عراق بسر می برند و می بردند زیرا که حکومت صدام با اشغال به زور و تعدی و کُشتار ، منازل مسکونی این مردم را از آنان گرفته وبه جایگزینی آنان عربهای طرفدار خود را از شهر و روستاهای اطراف بغداد به مناطق لُرنشین می فرستاد تا در دستگاه اداری نفت به استخدام در آیند بیشترین کشتارها در همین نواحی بوده است.
دوتن از مبارزین لُر که اسطوره ی لُر عراق اند و بین کُردان نیز شهره اند رفیق حلمی لور بنیانگذار حزب هیوای کُردستان عراق ( امیدکردستان ) است و دیگری توفیق وهبی بیگ است. از قهرمانان و جانباختگان لُر دیگر که در میان لُرها نامی باقی گذاشته اند می توان علیمردان خان لور که یکی از والیان لرستان بود آن زمانها که این مناطق لُرنشین عراق در دست ایران و زیر سیطره والیان لُر اداره می شد علیمردان خان همراه با مصطفی پاشا فرستاده ی عثمانی جهت میانجیگری بین دولتین ایران و عثمانی راهی عثمانی شد که در استان سیواس ترکیه در منطقه شیعه نشین (جهت ایجاد بدبینی ایران با شیعیان عثمانی) توسط یک دولتمرد عثمانی با سم کشته شد و هماکنون آرامگاهش در بقعه ی زین العابدین در منطقه قوش گیری ترکیه است خبر مرگ علیمردان خان توسط احمد پاشا والی بغداد به نادرشاه داده شد. از آن زمان به بعد جابجایی لُران از نواحی مرزی ایران که تازه به دست عثمانی افتاده بود به سایر بلاد خاورمیانه و ترکیه کوچ اجباری شد همچمان که لُر ها در ایران به همین سرنوشت دچار گردیدند و در سیستان – تایباد خراسان و مرزافغانستان – شیروان – زنجان و قزوین – کوههای تالش و جزایر بحرین تبعید شدند ….
ساعت 14 بعداز ظهر است به سلیمانه رسیدیم شهر ی که کردها آن را پاینخت فرهنگیاش مینامند. اکتریت شهر را کُردان تشکیل می دهند و مهاجرین عربی که از بغداد یا بصره به صورت جنگزده مهمان کُردها شده اند . تعداد شش هزار خانوار لُر عراقی در سلیمانیه زندگی می کنند که لباس و زبان کُردی دارند و اگر هم آن زبان درون قومی لُری را تکلم می کنند با ما درمیان نگذاشتند به محله ای قدیمی به نام ” بختیاری قدیم ” جایی که مقر دفتر مرکز فرهنگی لر به نام کانون هُمبهر لُر دائر شده بود و ما به سوی منطقه بختیاری قدیم که بر روی تابلویی” شَه قانی به ختیاری کهنه ” نوشته شده بود شه قانی ( شقه و بخش) و یا نوشته هایی برسینه مینی بوسهایی که مسیر آنها نوشته شده بود ” به ختیاری – دار سوته ( دارسوخته ) ” و یا بختیاری – سر چنار .
این واژگان گَرد خستگی را از تن می زدود و هرگز احساس غریبگی نمی کردی از کنار “ابن الثوره” می گذریم جایی که آثار گوله ها دیده می شود شکنجه گاه نیروهای بعث و مقر سازمان اطلاعات صدام که اکنون بصورت پایگاهی فرهنگی یا موزه درآمده بود شهری که در دوران خفقان ریزش سقف خانه ها و تخریب دیوارهایش پایانی نداشت. شهری که هر دو روز یک ساعت آب گلوی تشنه اش را تر می کرد و هر شبانه روز یک ساعت سهم برق داشت و اکنون می رود تا به یکی از کانونهای فرهنگی اقتصادی خاور میانه و یکی از کانونهای زلال و آرام جامعه مدنی منطقه برسد در هر گوشه و کنار شهر ویرانه جای خود را به ساختمانهای بلند و نیمه کاره نوسازی داده است که خبر از پیشرفت نسبی و نویدی براستانداردهای شهرسازی به شیوه ی مدرن است ، برچ بلند ” شهید ” که هنوز به اتمام نرسیده و طرح آن گونه ای از طراحی برچ العرب دبی است که به هر گوشه شهر که می روی سرک می کشد . به خیابان مولوی می رویم که بازاری معروفی است بازاری پر تنوع از کالاهای آمریکايی و اروپايی و چینی – ایرانی و ترکی با مردمی که کوشش می کنند از غم دوری کنند و شاد باشند و در حفظ این موهبت همگان زوری را کمر همت بندند امنیت مدنی در تمام ساعات روز و شب یکسان است و در کنار اثرات شوم دوران درگیریها می توانید ابتدای جوانه های شکوفایی را دید که نفس می کشد .
حسین حسنزاده رهدار
ادامه دارد…
برگرفته از نشریه اینترنتی لور