بروجرد (وروگرد- بروگرد)

borujerd01بروجرد شهري‌ست در شمال شرقي استان لرستان، ميان شهرهاي خرم‌آباد، درود، اراک، ملاير و نهاوند. پيشينه‌ي زندگي در اين شهر در سنجش با بخش‌هاي غربي و مياني لرستان کم‌تر است ولي يادبودهايي از دوره‌ي کاسي به‌دست آمده که هم‌زمان با يافته‌هاي باستاني از “غار گيان” است. شهر بروجرد از شهرهاي کهن ايران است که در دوره‌ي ساساني با نام “بروگرد” شناخته مي‌شده است و بناي آن‌را به پيروز ساساني نسبت مي‌دهند. برخي بروجرد را با توجه به گويش بومي و لري آن(ووري‌يرد و و ِروگرد) از ساخته‌هاي “ويرو” شاهزاده‌ي اشکاني دانسته‌اند.

درباره‌ي «ويرو، از شاهزادگان اشکاني که در گوراب، يکي از 18 ايالت نشين ايران حکومت داشته و ساختمان‌هايي بر اين شهر افزود و روي اين قسمت يکي از نام‌هاي اين شهر را ويروگرد ضبط کرده‌اند و و ِروگرد مخفف آن است.»، پژوهش‌گر و نويسنده‌ي  دکتر شهيدي میگوید که: بروجرد تغيير يافته‌ي ويروگرد است و ساخته شده‌ي ويرو، شاهزاده‌ و حاکم اشکاني که در گوراب نهاوند حکومت داشته است.» و نگفته نماند که تلفظ لري و روستايي يا سيلاخوري و ِروگرد نزديک به همين صورت ويروگرد است. صورت تلفظ بومي نام بروجرد يعني ووري‌يرد/Vuriyerd نيز مشمول همين حکم است چراکه منحصر يه فرد است و صورت مشابه ندارد.

در گذشته بروجرد از شهرهاي آباد و مهم بوده و گاه فرمان‌داري جداگانه و گاه مرکز استان لرستان و خوزستان بوده است. پراکندگي جغرافيايي گويش لري سبب وحود شاخه‌هاي گوناگوني شده است که گويش بروحردي نيز يکي از آن‌هاست با مجموعه‌ي تفاوت‌ها و شباهت‌ها و ويژگي‌هاي منحصر به فرد خود.

گويش بروجردي را از گويش‌هاي زيرشاخه‌ي لري دانسته‌اند و در بيش‌تر بن‌مايه‌ها، از آن زير نام شاخه‌ايي از زبان لري نام برده شده است. اما آن‌چه آشکارست اين است که ميان گويش بروجردي و گويش ديگر بخش‌هاي لرستان(که لري ناميده مي‌شود) تفاوتی وجود دارد، و اين گويش بيشتر از لری به پارسی نزديک است. و البته برخلاف لري که سنگين و بي‌شوخي‌ست، گويش بروجردي تا اندازه‌ايي شوخ‌گونه و ساده است و شگفت آن‌که اين ويژگي با خيم و خوي مردم بروجرد همانندي بسيار دارد که بيش‌تر مردمي رامش‌گر و شوخ هستند.

نوشته‌هاي زير بر پايه‌ي پاره‌ايي از بن‌مايه‌هاي تاريخ اسلام هستند که از آن برخي نکات را درياره‌ي بروجرد درمي‌يابيم. در فرانمون زندگاني عمر و گشايش‌هاي مسلمين، نمود پرواپذيري هم به نام بروجرد شده است:

«و أرسل “سعد” وفداً من رجال إلي “بروجرد الثالث” ملک الفرس؛ ليعرض علي أو الاسلام علي ان يبقي في شهبانو و يخيره بين ذلک أو الجزيه أو الحرب»

بر پايه‌ي نوشته‌ي بالا، سعد يکي از مردانش را به سوي “بروجرد سوم” در سرزمين فارس(ايران) مي‌فرستد تا اسلام را بر مردم آن سرزمين وانمايد. و سه پيشنهاد يه آنان دهد: يا اسلام پذيرند يا جزيه دهند و يا بجنگند.

«ولکن الملک الوفد بصلف و غرور و أبي إلا الحرب، فدارت الحرب بين الفريقين، و استمرت المعرکه‌ي اريعه‌ ايام حتي أسفرت عن انتصار المسلمين في القادسيه، و مني جيش الفرس بهزيمه ساحقه، و قتل قائده رستم، و کانت هذه المعرکه من أهم المعارک الفاصله في التاريخ الاسلامي، فقد إعادت العراق إلي العرب والمسلمين فأن خضع لسيطره الفرس قروناً الطويله، و فتح ذلک النصر الطريق أمام المسلمين للمزيد من الفتوحات»

borujerd02ليک مردم آن کران با سريلندي در برابر اين پيشنهادها ايستادند و ترسي از جنگ نداشتند. پس جنگ درگرفت و تا چهار روز ادامه يافت. اين پيروزي در تاريخ اسلام بسيار ارزش‌مند بود چراکه زمينه‌ساز پيروزي‌هاي آينده‌ي مسلمانان شد.

«بعد هزيمه الملک الفرس من “المدائن” اتجه إلي “نهاوند”… فارس عمر جيشاً کبيراً بقياده النعمان بن مقرن علي تارک أربعين ألف متقاتل فاتجه إلي نهاوند، و دارت معرکه کبيره انتهت بانتصار المسلمين و الحاق هزيمه ساحقه بالفرس، فتفر قوا تشتت جمعهم فهذا النصر العظيم الذي أطلق علي هذا “فتح الفتوح”».

پس از گريز فرمان‌رواي ايراني مدائن، تازيان به سوي نهاوند شتافتند … عمر لشکري بزرگ به رهبري نعمان پور مقرن گسيل داشت و جنگ بزرگي درگرفت که در پايان به پيروزي مسلمانان انجاميد.

از نوشته‌هاي بالا مطالب چندي برداشت مي‌شود:

1-بروجرد دست‌کم در دوران ساساني هستي داشته است.

2-اين‌که به گونه‌ايي ويژه نماينده‌ايي به بروجرد رفته نشان مي‌دهد که بروجرد در زمان ساسانيان شهري بزرگ و مهم بوده و گويا از فرمانداري‌هاي ايرانيان بوده است.

3-با نگرداشت تبديل گ به ج در ميان تازيان، در مي‌يابيم که نام آن در اصل وروگرد يا بروگرد بوده است.

4-بر پايه‌ي نوشته‌هاي موجود بروجرد در آن بخشي از ناحيه‌ي ماه‌نهاوند بوده که خود ماه‌نهاوند داراي دو سامان بروجرد و نهاوند بوده است.

5-واژه‌ي “الثالث” يا سوم پس از بروجرد مي‌تواند پرواپذير باشد. مي‌توان چنين انگاشت که در آن‌زمان چندين بروجرد بوده که با شماره از هم جدا مي‌شده اما اين احتمال پذيرفته نيست زيرا تاکنون نام هيچ جاي ديگري چون بروجرد در بن‌مايه‌هاي تاريخي ياد نشده است.

احتمال ديگر اين است که بروجرد در آن زمان ساماني بزرگ در ايران بوده(براي نمونه يک استان) که بخش‌هاي گوناگون آن برپايه‌ي شماره از هم جدا مي‌شده‌اند. بايسته‌ي يادآوري‌ست که در پاره‌ايي از زمان‌ها بروجرد مرکز استاني به نام ايالت ثلاث(سه گانه) يا شهرهاي سه گانه بوده که بروجرد در زمان قاجار، بروجرد و نهاوند و ملاير کنوني را شامل مي‌شده است. شدني‌ست که در گذشته‌هاي دورتر و در زمان پيش از اسلام نيز چنين بوده باشد.

ظاهراً نخستين باري که نام بروجرد به صورت بروگرد آمده‌ست در حدودالعالم من المشرق الي المغرب است کهن‌ترين متن فارسي موجود و پرمايه‌ترين کتاب جغرافياي جهان تا اواخر عهد مغول و حتي پس از آن به شمار مي‌رود. در اين کتاب که در سال 372 ه.ق تأليف شده است، در فصل «سخن اندر ناحيت جبال و شهرهاي وي» که از سپاهان در شرق آغاز مي‌شود و پس از سير به سمت غرب، رو به شمال مي‌نهد و به کاشان پايان مي‌يابد، آمده است: «بروگرد(در اصل: بروکرد) شهرکي‌ست خرم و يا نعمت (که از) وي زعفران نيک خيزد.

ابن حوقل گويد: «بروجرد شهري‌ست پر نعمت. ميوه‌هاي آن به کرج ابي‌دلف برده مي‌‌شود. در بروجرد زعفران رويد. در اللباب آمده است که: بروجرد شهري‌ست با رودها و درختان فراوان. از بلاد جبل است در هجده فرسخي همدان. »(ص 483). حمدالله مستوفي به دليل خدمت در ديوان استيفا و دسترسي به اطلاعات ديواني(اداري و مالي) نخستين مولف است که آگاهي‌هاي نسبتاً دقيق درباره‌ي بروجرد به دست داده است. به نوشته‌ي او «بروجرد از اقليم چهارم(کوهستان) است و شهر بزرگ طولاني. و درو دو جامع عتيق و حديث بوده است. آب و هوايش وسط(=ملايم) است، و شرابش نيکوست و درو زعفران بسيار بُوَد»

borujerd03امير تيمور لنگ چندبار از بروجرد گدشته، و در واقع به آن‌جا يورش برده است. نخستين بار در سال 788 که به نوشته‌ي حبيب‌السير «با لشکر به جانب لر کوچک در حرکت آمد، وروجرد را از جهات و اموال مجرد کردند و خرم‌آباد را غمکده گردانيدند». بار ديگر در سال 789 و بار ديگر در سال‌ 795 و بارهاي ديگر. در واقع تيمور و فرزندان و اميرانش در همه‌ي سال‌هايي که در ايران و به‌ويژه در غرب کشور گذراندند کاري جز کشتار و غارت نداشتند. مثلاً به نوشته‌ي تاج‌الدين شهاب يزدي در جامع التواريخ حسني، که در فاصله‌ي سال‌هاي 855 تا 857 ه.ق در احوال بازماندگان تيمور تاليف شده است، سلطان سکندر «هر سال به وروجرد و خرم‌آباد و نهاوند و لرستان بزرگ و کوچک رفتي و همه‌ي آن حوالي، تا در بغداد و کوه بيستون و الشتر و مجموع آن حوالي ايلغار نمودي» (ص24) و نگفته پيداست که ايلغار تعبير محترمانه‌ي غارت و چپاول است، که البته به طور تصادفي انجام نمي‌گرفته بلکه به صورت عادت و سنت در آمده بوده است.

هرچند که “تاريخ بروجرد” به معناي واقعي کلمه موضوع نگاشته‌ايي جداست، اما نمي‌توان از بروجرد – در هر مقوله‌ايي که باشد – سخن گفت و از طبيعت زيبا و دل‌انگيز آن و به‌ويژه “بهار” و “اردي‌بهشت” آن ياد نکرد.مردم بروجرد از گذشته‌هاي دور تا کنون قدر طبيعت و بهار آن را مي‌دانسته‌اند بي‌آن‌که نيازي به بيان آن احساس کنند. با اين حال تقريباً همه‌ي بيگانگاني که به بروجرد رفته‌اند و اثر نوشته‌ايي از خود به جا گذاشته‌اند، صادقانه و به درستي طبيعت بروجرد را ستوده‌اند، و از روي عقل و عدل آن را “دار السرور” لقب داده‌اند.

استاد حسين حزين، در فصلي با عنوان «چند قطعه شعر در تعريف شهرستان بروجرد»(ص36 تا 46) اين بيت معروف را به نقل از ميرزا حبيب قاآني آورده است:

«گرچه سپاهان بهشت روي زمين است//ليک نيرزد به يک بهار بروجرد»

مسعود ميرزا، معروف به ظل‌السلطان، پسر بزرگ ناصرالدين شاه که ساليان دراز حکمران بلامنازع نيمي از ايران بود و چند سالي هم جکومت بروجرد به قلمرو اش افزوده شد، در سال 1298ه.ق سفري از اصفهان به گلپايگان، اراک، لرستان و خوزستان کرد، که تفصيل آن در خاطرات او درج شده است. او درباره‌ي بروجرد نوشته است:

«به بروجرد وارد شديم. شهر سبز حضرت سليمان –که جزو افسانه‌هاست- همين بروجرد است. تقريباً شباهت بسياري به شهر شيراز دارد، در کنار رود کوچکي که از مغرب به مشرق جاري است. شهر در ميان تلال و جبال واقع شده، و اين تلال به درجه‌ايي قشنگ و سبز و خرم و نمايان است که مافوق ندارد. چشم بيننده از نظاره‌ي او سير نمي‌شود. پيرامون شهر باغات بسيار دارد، مشهور به تکايا…بسيار زيبا و تماشايي‌ست.»

و بالاخره مرشد بروجردي، شاعر نام‌دار عصر صفوي، که بخش عمده‌ي زندگي‌اش را در قندهار و دکن گذرانده و در 1030 ه.ق درگذشته است در وصف زادگاه خود شعري دارد که 3 بيت آن به نقل از تذکره‌ي مي‌خانه اين است: «خوشا فصل بهاران بروجرد//خوشا احوال ياران بروجرد – کشد نور تجلي پرده بر رخ// ز شرم گل‌گذاران بروجرد – دواي درد انفاس مسيح است// دم پاسخ‌گذاران بروجرد.»

منبع: persian-empire.blogfa.com


پیمایش به بالا