پرویز مشکاتیان اعتراضی بود به وضع موجود جامعۀ ایران؛ اعتراضی که همۀ هنرمندان و هر یک بنا بر نگرشی، دارند و موسیقائیان بیشتر از دیگر اقشار هنری. زیرا موسیقی و موسیقائیان را از ابتدا مورد بیمهری قرار دادهاند. پرویز مشکاتیان پیش از دوم خرداد مشهور آمد و گفت، این بار میخواهم شناسنامهام را که پاک پاک است، نشانهدار کنم. این یعنی در نهایت پرویز همۀ امیدش را به بهتر شدن اوضاع به میدان آورده بود، اما دیدیم که چه شد!
پرویز مشکاتیان متولد ۱۳۳۴ و من متولد ۱۳۲۷، و از روی قاعده، او میبایست در مراسم من بنویسد، اما در پیشآمدها هیچ میبایدی فرماندهی نمیکند.
من اینجا نه قصد شرح حالنویسی دارم و نه وقت و حال آن را. اما خبر درگذشت پرویز مشکاتیان، از برجستگان موسیقی نیم قرن اخیر ایرانزمین، در روز سی ام شهریور در گذار ناباوریها، مرا هم مانند بعضی دیگر مبهوت کرد و به سکوت کشاند.
پرویز از آن دسته هنرمندان نبود که تا بعد از اخذ دیپلم از موسیقی فقط چیزی شنیدهاند و بعد به رشتۀ موسیقی دانشگاهی میروند و الی آخر… تصاویر بازمانده از ایام نوجوانی پرویز باز میگوید که او از نوجوانی شمّ موسیقایی ویژه داشت.
اثر “بیست قطعه برای سنتور” در بیست و چند سالگی او میگوید پرویز از کودکی، رودکی بود. خانوادهای اهل هنر و موسیقی، پدر اهل ساز و معاشر با اهل نغمه. پرویز ابتدا ویلن را تجربه کرد، اما اهل زخمه بود و گویی او با سازی زخمهدار میانۀ بیشتری داشت تا ملودیهای اتوکشیده. از این روی با سنتور، ساز ملی ما و البته با امکانات نوازندگی بسیار کمتر از ویلن و سهتار، هماهنگ شد و هر سال مطابق برنامهریزیهای هنری، در بازیگوشیهایی به نام مسابقات هنری رامسر، هر جا او بود، جایزۀ نخست از آنِ او بود.
تمام ساعات پرویز جوان با نغمه میگذشت، خود او شمهای از علاقهاش را به برنامههای موسیقایی رادیو که در آن استادمان پایور مینواخت، در ویژهنامۀ استاد فرامرز پایور نگاشتهاست که در نیشابور چه شبهای زیبایی را با دوستانش با موسیقی آغاز میکردند: “و اگر این میشد (یعنی در برنامۀ آن شب ساز پایور بود)، به دوستم میگفتم برویم خیام”.
به تهران آمد و در مرکز حفظ و اشاعۀ موسیقی با دیگر استعدادهای موسیقی آیندۀ کشورمان آشنا شد. استادان برجسته را درک کرد. چه خاطرات شیرین اما طنازی از دوامی نقل میکرد. من هم در همان ایام با او نزدیک و نزدیکتر شدم. چند تنی بودیم و بنفشهسرایی داشتیم که در ابتدا با شوخزبانی دوستان به این نام (بنفشهسرا) رسیده بودیم، اما آن شوخزبانیها امروز در محدودۀ این سنین عمر برای من و ما آنچنان محترم است که در صدر خاطرات ما در دو سه سال پیش از سال ۱۳۵۷ جای گرفته است. پرویز هم گهگاه میآمد، اما به همراه حسین علیزادۀ عزیز، این موسیقیدان افتخارآمیز موسیقی ایران.
در دهۀ اخیر جامعۀ ایران دچار کمونی شد سختتر از دو دهۀ گذشته که تأثیرات منفی آن بر اهل هنر به ویژه بر موسیقائیان کشور مشهود است. یکی از اثرات این کمون نامبارک، جدایی ناگزیر اهل نغمه از یکدیگر بود. من بارها نوشتهام و یادآور این تأثیرات منفی بر اهل هنر بودهام. تأثیری نامیمون که بر روابط دوستان و روابط استاد و شاگرد و از همه مهمتر، بر روابط خانوادگی اثر گذاشت که در پژوهشی جداگانه و به عهدۀ روانشناسان جامعه و خانواده است.
توان آهنگسازی پرویز مشکاتیان با آن نوازندگی فاخر و دارای سبک ویژۀ او اندک اندک نمودار شد و انتخاب شعر و رعایت آکسانهای لازم که در تخصص پیوند شعر و موسیقی شکل میگیرد، بر دانش پرویز از شعر نیز افزود. او شعرشناس بود؛ نشانههای دیگری از نشستهای بیشماری که داشتیم که در ایامی دیگر باشم یا نباشم، شاید بنویسم و بخوانید. اما اینکه گفتم دارای سبک، آن را سبک نمیگویم که بعضی چنین میاندیشند که آشنایی با ساز نوازنده، به گونهای است که تا سازی را شنیدی نوازندهاش را به یاد بیاوری. در اینجا نمیتوان به طور یقین آن نوازنده را صاحب سبک دانست. چراکه ممکن است نوازندهای فاقد سبک مورد نظر ما بوده، ولی سازش به علت تکرار برای ما ساز آشنا باشد و این که هر نوازندهای هم دارای سبکی است، تعریف عامیانهایست از سبک.
[media id=109 width=320 height=240]
سخنان حميد متبسم، آهنگساز و موسيقیدان ايرانی، دربارۀ پرويز مشکاتيان
اما سبک مورد نظر ما، مجموعۀ ویژگیهایی است که بتوان آنها را مانند سبک هندی و سبک عراقی برشمرد و تک تک آنها را به مجموعه ای ارائه داد، به نام سبک هنری. سبک هم یکی از شمارهای مکتب است و البته از عوامل مهم مکتب به شمار میرود. پرویز مشکاتیان در آهنگسازی و نوازندگی سنتور دارای سبک بود. سبک سنتورنوازی پرویز مشکاتیان با پیروان و دوستداران سنتور تداوم یافتهاست. بهتر است بگوییم در مکتب سازنوازی او، شاگردانی تربیت شدند که آثار او را مینوازند، آنچنان که روح او راضی بماند.
او مبدع نوعی مضرابنوازی در اجرا بود که تا پیش از او سابقه نداشت. حتا علاقۀ پرویز در سرپرستی گروه عارف به تعداد نوازندگان بیشتر بر روی صحنه مبتنی بر این باور او بود که بتواند از تمام امکانات سبک آهنگسازیاش بهره بگیرد. به قول پرویز، “سبکی که بر شنوندگان تأثیر بگذارد، نه صرفاً با فورته و پیانو بالا و پایین شود”. در بارۀ موسیقی پرویز مطالب تخصصی بسیار دارم که از این نوشته برنمیآید.
پرویز در عین درجمع بودن، با خود انزوایی و خلوتی انکارناشدنی داشت که مجذوب آن حالات سازشناپذیر بود و او تنها با آن حالات در تنهایی سازشکاری میکرد و کنار میآمد.
او به چاووش پیوست و با محمدرضا لطفی و حسین علیزاده و دیگر دوستانشان به ابتکار شاعر نامی هوشنگ ابتهاج با برنامۀ موسیقایی “گلچین هفته” همراه شد و چنانچه خود پرویز هم گفته است، در آن روزها ابتهاج بر او و جمع آنها تأثیر فکری داشته است. تا سال ۱۳۵۷ شمسی که همگی در اعتراض به وضعیت جامعۀ آن روز استعفا کردند و پرویز مشکاتیان از همۀ عزیزان خواست که همراه شوند و “همراه شو عزیز” را ساخت و همه را به “رزم مشترک” به همراهی دعوت کرد.
پیوند پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان از لحاظ موسیقایی پربار و چشمگیر و بلند است و خود فرصتی جداگانه میطلبد، حتا برای بررسی تاریخی موسیقی. پرویز در خلوت خاطراتی میگفت: “…در چهارگاه دستان، نیم پرده کوک بالا بود و در آخر، وقتی صدا به اوج میرفت و روی نت دو دیز میایستاد و بر شجریان فشار میآورد، من به ظاهر چیزی نگفتم تا او بخواند. میخواستم اینچنین صدایی از او به یادگار بماند. شجریان به حق گفت: پرویز، بالاست… گفتم: استاد، آواز ایران هستی و میتوانی بخوانی. و خواند و چه خواندنی. همچنان که در قسمتی از اثر بیداد بسیار مایل بودم شجریان کاری با بیگچهخانی داشته باشد و دیدم بهترین فرصت همین حالاست که این دو نفر را در کنار هم تشویق کنم، تا یادگاری از آنها ضبط شود.”
بی آن که بخواهم وارد جزئیات شوم، اما بیتردید تأثیرات جو جامعه بر ویژگیهای اخلاقی یک انسان (چه هنرمند و چه غیرهنرمند) سایه میاندازد. پس در یک جامعۀ سنگین از ابرهای دلگرفتۀ بیباران، گاهی ممکن است همۀ یک خانواده را شانه بشکند. پرویز بعد از گسستن خانوادگی، از اتفاقات با نگرشی دیگر یاد میکرد. روزی آمد که: “فریدون مشیری از هر دوی ما، من و شجریان، گله کرده و چیزی گفته شبیه به این مضمون که جدایی شما لطمۀ بزرگی به موسیقی ایران میزند.”
جای شکر دارد که در جشن خانۀ موسیقی در اقدامی مفید، پرویز مشکاتیان هر چه بود بر خاک ریخت و دو هنرمند نامی کشورمان بعد از سالها دوری یکدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند.
در قضیۀ انتخابات، در سایتها و غیره دیدیم که پرویزیان سراپا سبز شده بودند. پرویز مصاحبه کرد و حرفش را زد، اما بعد…
و از ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ که این خبر را شنیدهام، مانند بسیاری از دوستانمان در سکوتی ناباورانه ماندهام. در این مواقع گویی قفل میشوم.
او را تشییع کردیم. در مراسم تشییع پرویز مشکاتیان سوای آتشپرانیهای دل در لحظۀ وداع یاران که از سنگ ناله برمیخیزاند، نکتهای برای من قابل تأمل بود: این بار دیگر به بهانۀ تشییع یک هنرمند، از وزیر و معاون و رئیس و غیره تجلیل نشد.
اما تسلیت به فرزندان نازنین و مادر و خانواده و به همۀ وابستگان پرویز باد و درنهایت دو نکتۀ تسلیبرانگیز:
سفر آنی و بیدغدغۀ شبانه و در خواب پرویز در یک لحظۀ آه و دم و نه بیشتر، که خود سعادتی بشری است، و دیگر آرمیدن ابدی او در صحن مقبرۀ عطار در نیشابور، شهر فرهیختگان، چنانچه شایستۀ روح او بود.
دیگر چه بگویم؟…
مهدی ستایشگر
منبع: jadidonline.com