پیش گفتار:
انقلاب مشروطه (Constitutional Revolution) در سال 1906م./1285ش. به پیروزی رسید. اگرچه فرمان مشروطه به وسیله ی مظفرالدین شاه به امضاء رسید اما پیش زمینه های این رویداد به دوران ناصری و حتی به سال های جنگ ایران و روسیه می رسید. در این دوران قاجارها کوشیدند که در راستای ایجاد تحولاتی در ایران گام بردارند. تاسیس دارالفنون و مدرسه ی علوم سیاسی در همین راستا صورت پذیرفت.
با روی کار آمدن محمدعلی شاه –نوه ی امیرکبیر و فرزند مظفر الدین شاه- و با حمایت روسیه تزاری از او، بساط حکومت مشروطه و رکن آن – مجلس شورای ملی- برچیده شد. در مقابل تبریزی ها، شمالی ها و همچنین بختیاری ها به کوشش در راه بازگرداندن ِ حکومت مشروطه پرداخته و دمی از ایستادگی در برابر قوای دولتی کوتاه نیامدند. در زمان بست نشستن در سفارت انگلیس و حتی پس از آن سخنانی مبنی بر نقش مستقیم انگلیس در انقلاب مشروطه مطرح شد. به قول احمد کسروی:
در یک جنبشی که هزاران مردان ارجمند و پاک به کوشش برخاستند، و هزاران جوان جان در راه آن باختند، بی خردانی از ناآگاهی این را یک پیش آمد بسیار کوچکی وانموده و چنین می گفتند: «چیزی بود دیگران پیش آورده بودند و خودشان هم برداشتند».
چیزی که بر عمق این توهم افزود شرکت بختیاری ها در تصرف تهران بود؛ بختیاری هایی که در دو زمینه با انگلیسی ها قراردادهای تجاری بسته بودند. از آنجا که بررسی نقش انگلیس در پیروزی مشروطه در حوصله ی این بحث نیست * در ادامه به بررسی رابطه ی انگلیسی ها و بختیاری ها، نقش بختیاری ها در مقابله با استبدادخواهان و تجدید مشروطه و نیز انگیزه های آنان از این اقدام خواهم پرداخت. در نتیجه به رویدادهای سایر مناطق اشاره ای نخواهد شد و تمرکز بر رویدادهایی است که بختیاری ها در آن نقش داشته اند. باید به این نکته نیز اشاره کرد که در نوشتار چندان به جزئیات رویدادها پرداخته نمی شود چرا که در این باره بسیار نوشته اند و گفته اند. بیشتر به بررسی این اطلاعات پرداخته خواهد شد و آوردن برخی رویدادها تنها برای ترسیم شکل ِ کلی اتفاقات روی داده خواهد بود.
مقدمه:
بختیاری ها کوچ نشینان ایرانی نژادند و که به گویشی نزدیک به پارسی سَره سخن می گویند. اینان در سرزمینی میان اصفهان، لرستان، خوزستان و فارس می زیستند. بختیاری ها از زمانی نامشخص اما احتمالاً از دوره ی صفویه به دو شاخه ی هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم شدند. از احوال آنان تا پیش از روزگار صفویه اخبار چندانی به دست نیامده است. نخستین بار نام آنان در تاریخ گزیده اثر حمدالله مستوفی آمده است. (1)
نفوذ بختیاری در زمان صفویه به دلیل نزدیکی به پایتخت یعنی اصفهان افزایش یافت؛ بویژه که سرزمین کوهستانی آنان تقریباً دور از دسترس می نمود.(2) در تذکرة الملوک نیز نام حاکم بختیاری پس از چهار حاکم بزرگ عربستان (خوزستان)، لرستان، کردستان و گرجستان ثبت شده است. (3) نقش برجسته ی بختیاری ها در سقوط قندهار به دست نادر و نیز حضور دو خان بختیاری – ابوالفتح خان هفت لنگ و علیمردان خان چهار لنگ – در اتحاد سه نفره با کریم خان پس از مرگ نادر، نشان از افزایش تدریجی قدرت ایل بختیاری در روزگارانی است که قدرت تنها در دست ایلات بود.(4) باید در نظر داشت که طی یک دوره ی هزار سال تاریخ ایران از ورود غزنویان و سلجوقیان تا خلع قاجارها قدرت تنها در دست ایلات تُرک بود. در طی این دوران قدرت گیری زندها از طوایف لک و بختیاری ها که عشایری ایرانی اند استثناء است.
در زمان فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار نیز محمدتقی خان چهارلنگ بر علیه قاجارها شورید و از پرداخت مالیات خودداری کرد. اما پس از چند سال در 1841م./ 1291یا 1220 ش. به وسیله ی منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان دستگیر شد.
پس از دستگیری محمدتقی خان، حسین قلی خان که پس از قتل پدرش به همراه برادرانش –امام قلی خان و رضاقلی خان- نزد عمویش کلبعلی خان زندگی می کرد قدرت یافت. جد اعلای حسین قلی خان؛ حیدر کور در زمان شاه عباس صفوی، در اثر نزاع های قومی در لرستان به بختیاری آمد و به تیره ی خَدِر سُرخ از طایفه ی زراسوند پناهنده شد. در آنجا ماند، ازدواج کرد و فرزندان او به دلیل لیاقتی که از خود نشان دادند، به مقام خانی رسیدند. (برای آگاهی بیشتر به شجره ی خوانین زاسوند بنگرید) قتل ابدال خان پسر کلبعلی خان در جنگ با حسینقلی خان باعث دق کردن کلبعلی خان شد. با مرگ او زمینه برای قدرت گیری حسینقلی خان بیش از پیش آماده شد. (5)
حسینقلی خان که از حمایت معتمد الدوله و میرزا تقی خان امیرکبیر برخوردار بود توانست به یاری برادران زمام امور تمام منطقه ی بختیاری را در دست گیرد. وی در نوامبر یا دسامبر 1867م./ آذر یا دی 1246 ش. از سوی ناصر الدین شاه فرمان مقام ایلخانی کل بختیاری را دریافت کرد. حسینقلی خان که اکنون نخستین ایلخانی کل بختیاری بود با قدرت و اقتدار تمام، امنیت را در بختیاری و قسمت شرقی عربستان (خوزستان) برقرار ساخت. اما سرانجام در ژوئن 1882م./ خرداد 1261ش. به فرمان ناصرالدین شاه و به وسیله ی مسعود میرزا ظل السلطان حاکم اصفهان به قتل رسید. (6)
دوران نزاع ِ پس از ایلخانی:
با قتل ایلخانی، اسفندیار خان – پدر بزرگ ثریا اسفندیاری، همسر محمد رضا شاه پهلوی- و علی قلی خان –سردار اسعد بعدا- زندانی شدند و برادران ایلخانی یعنی امامقلی خان حاجی ایلخانی و رضا قلی خان به عنوان ایلخانی و ایلبیگی برگزیده شدند.
علی قلی خان حدود یک سال و اسفندیار خان حدود شش سال در حبس ظل السطان بودند. (7) پس از یک سال که علی قلی خان با کوشش های میرزا علی اصغر خان اتابک از زندان آزاد شده بود به ریاست قوای بختیاری محافظ صدر اعظم برگزیده شد. (8) پس از آزادی اسفندیارخان در 1888م./1267 ش. خاندان ایلخانی کوشیدند تا قدرت را از عموها پس بگیرند. در همان سال اسفندیار خان قدرت را ازعموها گرفت. (9) در مارس 1890م./ فروردین 1269ش. امامقلی خان به سمت ایلخانی گری و اسفندیار خان به سمت ایلبیگی گری و رضاقلی خان به حکومت چهار محال برگزیده شدند. (10). در سال 1892م./1270 یا 1271 ش. امامقلی خان و رضاقلی خان به سفارش اسفندیار خان به وسیله ی حسینقلی خان نظام السلطنه مافی، حاکم خوزستان در شوشتر زندانی شدند و اسفندیار خان منصب ایلخانی گری را در به تنهایی در اختیار گرفت. (11) در آغاز سال 1893م./1271 یا 1272 ش. حکومت بختیاری جزء حوزه ی ظل السطان درآمد. اسفندیار خان که نمی خواست زیر نظر قاتل پدرش فرمانرایی کند استعفاء داد. در نتیجه ظل السلطان که میانه ی خوبی با خوانین عمو داشت، امامقلی خان را به ایلخانی گری و رضاقلی خان را به ایلبیگی گری برگزید. (12)
در همین حدود بود که حاجی ایلخانی مُرد. در اثر اختلافی که میان سه خاندان ِ ایلخانی و حاجی ایلخانی و رضا قلی خان برای تصاحب مقام ایلخانی وجود داشت سرانجام در 1894م./ 1272 یا 1273 ش. با موافقت ناصر الدین شاه، خاندان رضا قلی خان به دلیل بیدادگری های پدرشان از دخالت در امور بختیاری منع شد و قرار بر آن شد که از دو خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی، مسن ترین فرد دو خانواده به مقام ایلخانی گری انتخاب و مسن ترین فرد از خاندان مقابل، به مقام ایلبیگی گری انتخاب گردد. (13)
بختیاری ها و انگلیس:
حسینقلی خان ایلخانی در طی سال های فرمانروایی کوشید با انگلیسی ها رابطه ی تجاری برقرار کند، افرادی مانند مکنزی (G.S.Mckenzie)، والتر بارینگ (walter Baring) و کاپیتان ولز (Capt.Wells) نیز با ایلخانی دیدار کردند اما ارتباطات در حد سخن ماند (14) و تنها در یک مورد ایلخانی با یک تاجر انگلیسی به نام نکزن صاحب انگلیسی، اسلحه تجارت کرد.(15) اما در این هنگام که ناصرالدین شاه خود امتیاز کشتیرانی در رود کارون را در 1888م./1266 یا 1267 ش. به انگلیسی ها داده بود وضعیت دگرگون شده بود. انگلیسی ها برای آن که بتوانند کالاهایشان را به اصفهان و سایر مناطق برسانند نیاز به جاده ای داشتند که از میان قلمرو بختیاری بگذرد. از دیگر سو خوانین بختیاری نیز مایل بودند در این تجارت شریک شوند و نیز منطقه ی بختیاری را دارای جاده ای مطمئن و آسان گذر کنند. سرانجام با پیشنهاد خوانین بختیاری بویژه علیقلی خان قرارداد جاده ی لینچ در 3 مارس 1898م. / 13 اسفند 1276ش. به امضاء اسفندیارخان و محمد حسین خان سپهدار و علیقلی خان رسید. (16)
پس از مرگ اسفندیار خان در 1903 یا 1282ش. محمدحسین خان سپهدار جانشین او شد. (17) پس از مرگ محدحسین خان سپهدار در 5 فوریه 1906 یا 16 بهمن 1284م. صمصام السلطنه به مقام ایلخانی گری دست یافت. (18)
در بیست و نه مه 1901م./ 8 خرداد 1280ش. ویلیام ناکس دارسی (Wiliam Knox Darcy) قرارداد نفتی را با مظفرالدین شاه به امضاء رساند. پس از چند سال حفاری در غرب کشور و نرسیدن به هیچ نتیجه، عملیات حفاری به مناطق بختیاری نشین منتقل شد. به همین علت در پانزدهم نوامبر 1905م./24 آبان 1284 ش. قرارداد نفتی جداگانه ای با خوانین بختیاری یعنی نجف قلی خان صمصام السلطنه، غلامحسین خان شهاب السلطنه – سردار محتشم بعدی- و نصیرخان صارالملک –سردار جنگ بعدی- و ژنرال پریس (J.Preece) کنسول بریتانیا در اصفهان و رینولدز (Reynolds) نماینده ی دارسی به امضاء رسید. (19) در آوریل 1908م./ فروردین-اردیبهشت 1287 ش. بعضی چاه ها در مسجدسلیمان به نفت رسید و شرکت نفت بختیاری در 13 آوریل 1909 / 24 فروردین 1288ش. تاسیس شد. (20)
ادامه ی نزاع ها، صدور فرمان مشروطه و به توپ بستن مجلس:
مدتی بعد در دسامبر 1905م./ آذر- دی 1284ش. علی قلی خان سردار اسعد طی حکمی به ایلخانی گری و خسرو خان سالار ارفع –سردار ظفر بعدی- به ایلبیگی گری برگزیده شدند. (21) در طی ماه های دسامبر 1905م./ آذر– دی 1284 ش. تا مه 1906م./ اردیبهشت – خرداد 1285 ش. کشمکش میان خوانین برای تصاحب ایلخانی گری ادامه داشت. (22)
دراین هنگام در تهران نیز رویدادهایی رخ داد که چندان به مذاق خاندان قاجار نیامد. این رویدادها را به صورت گذرا بررسی می کنیم. پس کش و قوس های بسیار و پس از چند هفته بست نشینی در سفارت انگلیس در 29 جولای 1906 م./ 6 مرداد 1285 ش. مظفر الدین شاه عین الدوله را از صدر اعظمی برکنار کرد (23) اما در ادامه بست نشینان خواستار تاسیس مجلس شورا شدند. مظفر الدین شاه در6 آگست 1906/ 14 مرداد1285 ش. فرمان تاسیس مجلس یا همان فرمان مشروطه را صادر کرد.
در 7 اکتبر 19 1906م./14 مهر مجلس تنظیم «نظام نامه داخلی» و «قانون اساسی» افتتاح شد (24) پس از چند ماه گفتگو قانون اساسی آماده شد و در 30 دسامبر 1906م./8 دی مظفر الدین شاه آن را دستینه نهاد. (25) ده روز پس از آن شاه درگذشت و فرزندش محمدعلی میرزا جانشین او شد.
در این مدت در تهران مشروطه خواهان گروه ها و مجمع های گوناگون تشکیل داده بودند. از میان خوانین بختیاری، این سردار اسعد بود که به «کمیته ی انقلابی» پیوست. کمیته ای که کسانی مانند ملک المتکلمین، سید جمال الدین اصفهانی و میرزا یحیی دولت آبادی در آن عضویت داشتند. سردار اسعد در اصفهان مدرسه ای به سبک جدید تاسیس کرد تا خوانین در آن به مطالعه ی مزایای مشروطیت و معایب استبداد بپردازند. (26)
از همان مجلس تاجگذاری محمد علی شاه نشان داد که میانه ای با مشروطه و مجلس ندارد. او هیچ یک از نمایندگان مجلش شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد و تخم کینه را در دل نمایندگان ملت کاشت. در همین زمان سردار اسعد که تلاشش در دست یابی به ایلخانی گری بختیاری با موفقیت روبرو نشده بود به اروپا مسافرت نمود.(27)
روابط محمدعلی شاه و مجلس در طی 14 ماه، هیچ گاه به جایی که طرفین احترام متقابل برای یکدیگر قائل شوند یا حداقل یک طرف، دیگری را مطیع خود کند ختم نشد تا23 ژوئن 1908م./ 2 تیر 1287ش. که مجلس به اشاره و کمک روس ها به توپ بست شد. در این هنگام نیز سردار اسعد در اروپا بر می برد. او درباره ی این خبر می گوید:
«… بسی این خبر اسباب اندوه من شد، زیرا که بی اندازه از جان و دل در خدمت به مشروطه ساعی بودم و زحمت بسیار در این راه کشیدم و گمان من این بود که حیات ایران فقط منحصر به مشروطیت است.» (28)
در این هنگام خوانین دو دسته شده بودند یک دسته مانند نصیر خان صار الملک، لطفعلی خان شجاع السلطان و سلطان محمد معین همایون و نیز خسرو خان سالار ارفع که از دوران ولیعهدی در خدمت محمدعلی شاه بودند، جانب او را گرفته، در محاصره ی تبریز او را یاری کردند و دسته ی دیگر سردار اسعد و نجفقلی خان صمصام السلطنه، که به مخالفت با وی برخاستند.
از به توپ بستن مجلس تا تصرف اصفهان:
محمدعلی شاه پس از برچیدن بساط مجلس کوشید تا موقعیت مشروطه خواهان را در دیگر شهرها تضعیف کند بویژه که تبریز در مقابل او مقاومت کرده بود. محمدعلی شاه برای نیل به این مقصود به جای علاء المک، اقبال الدوله کاشانی را به حکومت اصفهان فرستاد. اقبال الدوله در 7 آگست 1908م./16 مرداد 1287 ش. وارد اصفهان شد. (29) در این هنگام عین الدوله و نصیر خان صارالملک که تبریز را در محاصره داشتند از محمدعلی شاه درخواست کردند تا هزار سوار بختیاری به یاری آنان بفرستد. شاه به توصیه لطفعلی خان شجاع السلطان که در این هنگام از مشاوران نزدیکش بود از خسرو خان سالار ارفع و محمد خان معین همایون خواست به بختیاری بروند و تعدادی سوار بسیج نمایند. شاه برای دلگرمی و تشویق آنان لطفعلی خان شجاع السلطان و خسرو خان سالار ارفع و سلطان محمد خان معین همایون را به ترتیب به القاب جدید امیر مفخم، سردار ظفر و سردار اشجع ملقب نمود. سردار ظفر که اختلاف دیرینه ای با برادرش صمصام السلطنه داشت از نفوذش نزد شاه استفاده کرد و خواستار برکناری صمصام السلطنه از ایلخانی گری بختیاری شد. (30) احتمالاً به این بهانه که صمصام السلطنه مانع گردآوری سوار برای کمک به محاصره تبریز خواهد شد.
در این زمان بیداگری اقبال الدوله حاکم اصفهان به اوج خود رسیده بود. در نتیجه انجمن سری اصفهان در نامه ای به صمصام السلطنه سکوت خوانین بختیاری را در برابر این ستمگری ها به دور از جوانمردی دانسته و خواستار کمک شدند. (31) همزمان سردار اسعد که از 1900م./ 1278 یا 1279 ش. برای دومین بار به اروپا رفته بود (32) در نتیجه ی احساس مسئولیت و نیز فشار برخی مشروطه خواهان ساکن فرانسه مانند دکتر لطیف گیلانی –دوست علامه محمد قزوینی- (33) و شکرالله خان معتمد خان (34) از پاریس فردی را نزد حاج آقا نورالله به اصفهان فرستاد و نجفقلی خان صمصام السطنه و پسرش؛ جعفرقلی خان را نیز به فتح اصفهان تشویق کرد. (35)
صمصام السلطنه که برای فتح اصفهان به نیروی بیشتری نیاز داشت توانست ابراهیم خان ضرغام السلطنه را با خود همراه کند. صمصام و ضرغام برای همکاری با کمیته ی سری و حمله به اصفهان شرط همکاری اعضای کمیته و سرشناسان شهر پیش و پس از تصرف شهر و مشخص کردن محل پرداخت جیره سربازان را پیش کشیدند. (36) کمیته نیز این شروط را پذیرفت.
در 28 دسامبر 1908م./7 دی 1287 ش. در اصفهان، یک دسته ی 200 نفری که بیشتر آنان را پیشه وران تشکیل می دادند در مسجد بست نشستند. چند روز بعد دسته ی کوچکی از بختیاری ها وارد اصفهان شدند و به بست نشینان پیوستند و حمله ی قوای حکومتی علیه بست نشینان را پس زدند (37) روز 2 ژانویه 1909 م./12 دی 1287ش. گروهی از بختیاری ها به سرکردگی ضرغام السلطنه وارد شهر شدند (38) روز دوم دسته های جدید بختیاری وارد شهر شدند و پس از زد و خورد ساختمان فرمانداری را تصرف کردند. (39) در 5 ژانویه 1909م./15 دی 1287 ش. صمصام السلطنه با 800 نفر سوار بختیاری وارد شهر شد و مانند یک «قهرمان ملی» مورد استقبال قرار گرفت. (40) در اصفهان فریاد «زنده باد بختیاری» و «پاینده باد آزادی» بلند شد. (41) پس از آن انجمن ولایتی اصفهان به دستور صمصام السلطنه تشکیل شد و آقا نورالله نجفی ثقة الاسلام به ریاست موقتی آن برگزیده شد. (42) چند روز بعد محمدعلی شاه کوشید با فرستادن نمایندگانی صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه را وادار به بازگشت کند اما موفقیتی بدست نیاورد. (43)
تصرف اصفهان به دست نیروهای بختیاری باعث شد که در سایر نقاط کشور نیز به نافرمانی های مردم افزوده شود. در 8 فوریه1909م./19 بهمن 1287 ش. انقلابیون رشت به فرمانداری شهر حمله کردند و دو روز بعد تمام شهر را تصرف کردند. در 14 مارس /23 اسفند 1287 ش. یک دسته مسلح 200 نفری از بلوچ ها وارد شهر تربت شده و فرمانداری را تصرف کنند. (44)
در همان روزهای تصرف اصفهان دیوید فریزر ((David Frazer، مفسر روزنامه تایمز، بختیاری های فاتح اصفهان را «بی دانش، بی فرهنگ و ناآگاه از قانون اساسی و مشروطیت» نامید و انگیزه ی آنان را از تصرف اصفهان، دزدی و چپاول مردم اصفهان ذکر کرد. سردار اسعد در پاسخ ِ این تفسیر، هدف صمصام السلطنه را از تصرف شهر «پایان دادن به هرج و مرج و آشوب های اخیر» ذکر کرده و عقب نشینی بختیاری ها از اصفهان را منوط به افتتاح مجلس و اعاده ی حقوق ملت دانست.(45)
پیوستن سردار اسعد به بختیاری ها:
سردار اسعد پس از تصرف اصفهان تصمیم گرفت به ایران بازگردد اما قبل از آن به لندن رفت و پس از دیدار با پروفسور ادوارد برون (Edward Browne) به دیدار سر چارلز هاردینگ (Charles Harding) نفر دوم وزارت امور خارجه رفت و از وی خواست که بریتانیا در امور ایران مداخله نکند.(46) در مارس 1909م./ اسفند 1287 یا فروردین 1288 ش. سردار اسعد به ایران آمد و ضمن بستن پیمان نامه با شیخ خزعل و خوانین قشقایی از شیخ خزعل ده هزار تومان نیز قرض کرد. (47)
مشکل دیگری که بر سر راه سردار اسعد بود اختلاف میان او و عموزادگانش بود. امیر مفخم و سردار جنگ از خاندان حاجی ایلخانی در جبهه ی محمدعلی شاه بودند و پسر عموی دیگرش، سردار اشجع و برادرش سردار ظفر هم عازم بختیاری بودند تا نیرو جمع آوری کنند. در این هنگام تنها غلامحسین خان سردار محتشم که ایلبیگی بود در بختیاری بسر می برد. سردار اسعد با استفاده از اعتباری که نزد سردار محتشم داشت او را با خود همراه کرد. (48) سردار اسعد برای جلوگیری از اختلافات میان دو خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی قراردادی را به سردار محتشم به امضاء رساند. هدف از این قرارداد 10 ماده ای که در 2 آوریل 1909م./13 فروردین 1288 ش. به امضاء رسید تقویت و استحکام جنبش ملی و استقرار رژیم مشروطیت و نیز ایجاد رابطه ای بهتر میان دو خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی بود. (49)
سردار اسعد برای مطمئن ساختن سردار محتشم به او یادآور شد که هرگونه امتیاز و ره آوردی که از این رهگذر نصیب فرزندان ایلخانی و حاجی ایلخانی شود بین دو خاندان تقسیم خواهد شد.(50) پس از آن سردار ظفر و سردار اشجع نیز به اردوی سردار اسعد پیوستند. در این هنگام بود که سردار اسعد راهی اصفهان شد. سردار اسعد و صمصام السلطنه در 2 آوریل 1909م./13 فروردین 1288 ش. در تلگرافی به نمایندگان سفارت های اتریش و مجارستان از آنان خواستند که دولت هایشان را از دخالت در امور ایران باز دارند. (51) سردار اسعد کمی پیش از حرکت به سوی تهران با کنسول انگلیس در اصفهان ملاقات کرد و گفت مصمم است تا خلع محمدعلی شاه از سلطنت به مبارزه ی خود علیه استبداد ادامه دهد و از دخالت روس ها هراسی به دل راه نخواهد داد. (52)
انگیزه ی خوانین بختیاری در همراهی و مخالفت با محمدعلی شاه:
سردار جنگ، امیر مفخم، سردار اشجع و سردار ظفر خوانین ِ طرفدار محمدعلی شاه بودند. انگیزه ی سه نفر نخست، آن بود که به شاه به اندازه ای نزدیک شوند که اعتماد او را جلب کنند و در سلطنت او همه کاره گردند تا از این راه منافع خود را تامین کنند. (53)
سردار ظفر که برادر سردار اسعد بود پس از افراد یاد شده و به خاطر رقابت با خانواده ی حاجی ایلخانی به توصیه برادران به دربار شاه پیوست تا در غیاب آنان پسر عموها برای خانواده ی ایلخانی توطئه ای نچینند. (54)
اما سردار اسعد، صمصام السلطنه، ضرغام السلطنه و سردار محتشم مخالف با شاه بودند. سردار اسعد که نفوذ فوق العاده ای در میان خوانین داشت در سال های 1900م./1278 یا 1279 ش. و 1906م./1285ش. به اروپا رفته بود، با مفاهیم مشروطه و حکومت قانون آشنا شده بود و خواهان اجرای مشروطه در ایران بود. مدرسه ای نیز که در اصفهان بر پا کرده بود به همین خاطر بود. سردار اسعد به یاد داشت که در حکومت استبدادی ناصر الدین شاه بود که پدرش حسینفلی خان ایلخانی به قتل رسید و حتی خونخواهی پدر نیز در اقدامات سردار اسعد علیه قاجارها بی تاثیر نبوده است. او که در جریان بازجویی از میرزا رضا کرمانی حضور داشت در کتاب تاریخ بختیاری هدف میرزا رضا را از قتل ناصر الدین شاه «خدمت به ملت» می داند. (55) و در نهایت آن که به جا گذاشتن نام نیک در تاریخ ایران که سردار اسعد همواره به خواهرش سردار مریم در مورد آن تاکید می کرد در اقدامش موثر بود؛ نکته ای که حتی در آخرین صحبتش با خواهرش پیش از حرکت به تهران، بر آن نکته تاکید کرده بود.(56) البته نباید انگیزه ای مانند میل به دخالت در قدرت را نیز دست کم گرفت. قرار داد میان دو خاندان که بر این امر صحه می گزارد.
صمصام السلطنه به دو علت برای تصرف اصفهان اقدام کرد یکی نامه ی کمیته ی سری اصفهان برای کمک و تشویق سردار اسعد و نیز تحت فشار نهادن شاه که مدتی پیش او را از ایلخانی گری برکنار کرده بود.
ضرغام السلطنه که از 1894م./1272 یا 1273 ش. به دنبال کوتاه شدن دست پدرش رضاقلی خان بدست عمو زادگانش از آنان کناره گرفته بود، از پیشنهاد همکاری صمصام السطنه استقبال کرد تا شاید موقعیت از دست رفته ی خانواده اش را بازگرداند. از دیگر سو آزاد کردن پسرش ابوالقاسم خان که حاکم قمشه (شهرضا) بود و مدتی پیش به وسیله ی حاکم اصفهان زندانی شده بود نیز به او انگیزه ی مضاعف می داد.(57) به همین دلیل زمانی که او از قرارداد دو خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی آگاه شد و دانست که حقی برای او قائل نشده اند در حمله به تهران شرکت نکرد. (58)
سردار محتشم که از دیگر برادرانش؛ سردار جنگ، امیر مفخم و سرداراشجع، بزرگتر بود و مادرش نیز در مقایسه با مادر برادرانش از خاندان محترم تری بود همکاری با این برادران را برای خود کسر شان می دانست، در نتیجه پیشنهاد سردار اسعد را برای همکاری پذیرفت. (59)
تصرف تهران:
در 17 ژوئن 1909م. / 27 خرداد 1288ش. حدود 800 سوار بختیاری تحت فرماندهی چهارتن از خوانین به سوی تهران حرکت کردند (60) در 1 ژوئیه م./10 تیر ش. بختیاری ها به فرماندهی سردار اسعد برای آن که با نیروهای دولتی که در راه کاشان بودند روبرو نشوند از راه جوشقان راهی قم شدند. (61) در 3ژوئیه م./ 12 تیر ش. سردار اسعد به رباط کریم رسید و کوشید به نیروهای شمال بپیوندد.(62) سفیران روسیه و انگلیس که از حرکت سریع مشروطه خواهان مضطرب شده بودند به عنوان نماینده چرچیل (Churchill) و رمانوسکی (Romanowski) را به قرارگاه سردار اسعد و میچرستوک و بارانوفسکی (Baranowski) را به قرارگاه سپهدار اعزام می کنند تا در کار آنان اخلال ایجاد کنند و زمان را به نفع ورود نیروهای روس تلف کنند. (63) در 9 ژوئیه/ 18 تیر ش. نیروهای شمال از کرج خارج شدند و در روز بعد به همراه بختیاری ها در بادامک مستقر شدند. (64)
نیروهای شمال و بختیاری در 13 ژوئیه / 22 تیر وارد تهران شدند. پس از چند روز زد و خورد لیاخوف (Vladimir Liakov) تسلیم شد.(65) اطرافیان محمدعلی شاه به مخصوص امیر مفخم به او خاطر نشان کردند که به این ترتیب مقاومت بیهوده است و اگر جنگ ادامه پیدا کند، بیم آن می رود که مجاهدان با پشتیبانی اهالی، شاه را دستگیر کنند و سرانجام بدی را برای شاه رقم بزنند. (66)
روز بعد با تلفن خبر رسید که محمدعلی شاه به سفارت روسیه رفته و متحصن شده است. از آنجا که شاه پناهنده شده بود و این دلیل بر استعفای او بود، نیروهای مجاهدین از فرصت استفاده کرده، در کمیسیون عالی، احمد میرزا را به جای پدرش به شاهی انتخاب کردند.(67)
نتیجه گیری:
با توجه به آنچه گفته شد، ارتباط بختیاری ها با انگلیس یک ارتباط تجاری و نه سیاسی بود از نوع همان ارتباطی که قاجارها با انگلیس داشتند. در دیدار سردار اسعد با هاردینگ که دلیل ِ برخی برای وابسته قلمداد کردن بختیاری ها به انگلیس است، سردار اسعد از او خواست در امور ایران دخالت نکنند؛ کاری که سردار ملی و سالار ملی نیز در جریان محاصره ی تبریز از روسیه و انگلیس خواستند و دلیلی بر وابستگی آنان به این دولت های یاد شده نیست. آنچه انگیزه ی خوانین بختیاری برای شرکت در تصرف اصفهان و تهران بود: کوشش برای به دست گرفتن قدرت، مشروطه خواهی و نیز رقابت میان خاندان های ایلخانی، حاجی ایلخانی و رضا قلی خان بود.
نوشته: امین تریان
………………………………………………………………………………………………………..
پی نوشت ها:
* برای آگاهی از سیاست انگلیس درقبال انقلاب مشروطه ی ایران ن.ک: منصور بنکداریان، «انگلیس و انقلاب مشروطه 1906-1909» ایران نامه، ش 3-4، سال 23، پائیز و زمستان 1386.
1. جن. راف. گارثویت، بختیاری در آئینه تاریخ، ترجمه مهراب امیری، تهران: انتشارات آنزان – سهند، 1375، ص57.
2. ریچارد تاپر، « سازمان اجتماعی ایلات و عشایر در سده های 18 و 19 م.» در: در تاریخ ایران کمبریج، ج7، به سرپرستی پیتر آوری. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: انتشارات جامی، 1387، صص 545-46.
3. گارثویت، پیشین، ص 60.
4. جان پری، «زندیان»، در تاریخ ایران کمبریج، ج7، به سرپرستی پیتر آوری. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: انتشارات جامی، 1387، ص91.
5. علیقلی خان سردار اسعد و عبدالحسین لسان السلطنه سپهر، تاریخ بختیاری، چ3، تهران: انتشارات اساطیر، 1386، ص 171.
6. گارثویت، پیشین، ص 28.
7. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 465.
8. همان، ص 472
9. گارثویت، پیشین، ص 115.
10. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 466.
11. گارثویت، پیشین، ص 117.
12. همان جا.
13. همان، ص 113.
14. همان، صص 160-167.
15. همان، ص 164.
16. مهراب امیری، حکومتگران بختیاری، تهران: انتشارات پازی تیگر – آنزان، 1385، ص 224.
17. مریم بختیاری، خاطرات سردار مریم بختیاری، چ2، تهران: انتشارات آنزان، 1388، ص139.
18. همان، ص 149.
19. امیری، پیشین، ص 229.
20. گارثویت، پیشین، ص 129.
21. همان، ص 127.
22. همان جا.
23. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ3، تهران: انتشارات نگاه، 1385. ص 125.
24. همان، ص 181.
25. غلامحسین نوایی، دولتهای ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم، تهران: انتشارات بابک، بهمن 1355. ص 5.
26. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، چ11، تهران: نشر نی، 1384، ص 101.
27. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 178.
28. همان جا.
29. نوراله دانشور علوی، جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری، چ2، تهران: اتنشارات آنزان، 1377، ص 23.
30. امیری، پیشین، ص 200.
31. دانشور علوی، پیشین، ص 34.
32. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 178.
33. امیری، پیشین، ص 197-98.
34. نوایی، پیشین، ص 211-12.
35. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 178.
36. دانشور علوی، پیشین، ص 47.
37. پالویچ ؛ تریا؛ ایرانسکی، سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ایران، ترجمه م. هوشیار، چ3، تهران: انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1357، ص 61.
38. دانشور علوی، پیشین، ص 51.
39. پالویچ ؛ تریا؛ ایرانسکی، پیشین، ص 61.
40. همان جا.
41. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 451.
42. همان، ص 454.
43. دانشور علوی، پیشین، ص 57-8.
44. پالویچ ؛ تریا؛ ایرانسکی، پیشین، ص 62.
45. امیری، پیشین، ص 186.
46. نوایی، پیشین، 137.
47. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 457.
48. امیری، پیشین، ص186.
49. همان جا.
50. امیری، پیشین، ص 232.
51. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 457-59.
52. امیری، پیشین، ص 189.
53. مریم بختیاری، پیشین، ص 179.
54. امیری، پیشین، ص 200.
55. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 176.
56. مریم بختیاری، پیشین، ص 179.
57. امیری، پیشین، ص 159.
58. همان، ص 161.
59. مریم بختیاری، پیشین، ص 178.
60. امیری، پیشین، ص 188.
61. پالویچ ؛ تریا؛ ایرانسکی، پیشین، ص 65.
62. همان جا.
63. همان جا.
64. همان، ص 67.
65. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 182.
66. دانشور علوی، صص 75-76.
67. سردار اسعد و لسان السلطنه سپهر، پیشین، ص 183.
منابع:
کتاب ها:
1. آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب. ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی. چ11. تهران: نشر نی، 1384.
2. اعلم، محمدرضا. کانون های مقاومت خارج از کشور (عصر مشروطه). تهران: انتشارات موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1385.
3. امیری، مهراب. حکومتگران بختیاری. تهران: انتشارات پازی تیگر- آنزان، 1385.
4. بختیاری، مریم. خاطرات سردار مریم بختیاری. چ2. تهران: انتشارات آنزان، 1388.
5. پالویچ ؛ تریا؛ ایرانسکی. سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ایران. ترجمه م. هوشیار. چ3. تهران: انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1357.
6. دانشور علوی، نوراله. جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری. چ2. تهران: انتشارات آنزان، 1377.
7. سردار اسعد، علیقلی خان و عبدالحسین اسان السطنه سپهر. تاریخ بختیاری. چ3. تهران: انتشارات اساطیر، 1386.
8. کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران. چ3. تهران: انتشارات نگاه، 1385.
9. گارثویت، جن.راف. بختیاری در آئینه تاریخ. ترجمه مهراب امیری. تهران: انتشارات آنزان – سهند، 1375.
10. نوائی، غلامحسین. دولتهای ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم. تهران: انتشارت بابک، بهمن 1355.
مقالات:
1. پری، جان. «زندیان». در تاریخ ایران کمبریج. ج7. به سرپرستی پیتر آوری. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: انتشارت جامی، 1387.
2. تاپر، ریچارد. «سازمان اجتماعی ایلات و عشایر در سده های 18 و 19 م.» در تاریخ ایران کمبریج. ج7. به سرپرستی پیتر آوری. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: انتشارات جامی، 1387.