نامه ابراهیم خان ضرغام السلطنه به ملت ایران
ابراهیم خان ضرغام السلطنه بختیاری نخستین فاتح اصفهان است، وی که مردی درویش مسلک بود و اعتقادات مذهبی عمیقی داشت با تعداد 110سوار بختیاری( به نیت نام امام علی به حروف ابجد ) وبرادرن خود از قریه فرادنبه به قصد فتح اصفهان خارج شد و توانست قوای دولتی را شکست داده و حاکم مستبد اصفهان را به کنسولگری انگلیس فراری دهد .
یک هفته پس از تسخیر اصفهان صمصام السلطنه بختیاری نیز با سپاهی بزرگتر وارد شهر شد و ضرغام السلطنه با توجه به رسوم ایلیاتی و حفظ حرمت بزرگتر اداره شهر را به ایشان سپرد.
ضرغام السلطنه همچنان با سواران خود در کنار سایر مشروطه خواهان باقی ماند و زمانی که چند ماه بعد سردار اسعد بختیاری با سپاهی گران عازم فتح تهران شد ضرغام السلطنه نیز با فاصله در پی ایشان به تهران آمد 0
محمدعلیشاه در روزهای آغاز نبرد خود با مجاهدین بختیاری و شمال امیدوار به شکست دادن آنها بود اما وقتی خبر نزدیک شدن نیروهای کمکی ضرغام السلطنه را به تهران شنید امید خود در پیروزی بر مشروطه خواهان را به یکباره از دست داد و تخت و تاج خود را وانهاد و به سفارت روسیه پناه برد .
پسر بزرگ ضرغام السلطنه یکی از دهها شهید اردوی بختیاری بود که در نبردهای مشروطه قربانی راه آزادی شد ضرغام السلطنه پس ازفتح تهران چند ماهی در پایتخت باقی ماند اما درویش مسلکی وخلق و خوی ایلیاتی اش مانع از آن می شد تا بهره ای از این پیروزی ببرد، لذا چون اعتقاد عمیقی به حاکمیت مجلس ملی و مشروطیت داشت ، برای کسب تکلیف خود و سوارانش برای نمایندگان مردم در مجلس نامه ای نوشت و در آن به شرح نیات خود از ورود به جریانات مشروطه میپردازد، وی همچنین به بیان برخی دغدغه های فعلی خود پرداخته است خواندن این نا مه ما را با این سردار مشروطه بیشتر آشنا می کند.
خدمت مدير محترم جريدة مجلس ـ دام بقائة خواهش درج لايحة ذيل را مينمايم :
اگر چه با امتحا نا تي كه داده گمان دارم تمام برادران وطني به خوبي از حالم آگاه باشند معذالك لازم دانستم در اين وقت كه پس از شانزده ماه تحمل زحمات و تقبل خطرات ميخواهم به ميل خويش مراجعت كنم عرض عقيده كرده سبب آمدن و علت رفتن خود را به سمع افراد ملت رسانيده باشم: اوقاتي كه قشون استبداد كار محاصره را بر اهالي غيور و مظلوم تبريز سخت كرده بودند و همه روزه عرصه را بر آنان تنگ تر ميكردند، اتصالاً خيال ميكردم كه به هر وسيله باشد خود را به آنان برسانم و شايد ـ بعون الله ـ از چنگ دشمنان برهانم. عاقبت فكرم به اينجا رسيد كه بهتر اين است قواي شاه را تجزيه كنم و در جمع مستبد ين كه آن وقت از تمام ايران فارغ بودند و فقط به اهالي تبريز كار داشتند، تفرقه اندازم.
اين بود كه با عدة قليلي از سواران خودم به اصفهان رو آورده و به خواست خداوند با اينكه ما بالغ بر يكصد نفر نميشديم، بر سه هزار نفر قشون مستبدين غلبه جسته، اصفهان را قبضه نموديم. اين بود كه شاه مخلوع لابد شد تا قسمت بزرگي از قوة خود را به طرف ما فرستد و از كار تبريز سست شود. و حمدالله كه از آن روز به بعد دوباره قالب مشروطيت را روحي تازه پيدا شد و من آن چه شد تا فتح طهران، خلع شاه و رفع موانع بزرگ و تشكيل دارالشورا و وزارت خانهها و داير شدن تمام ادارات رسمي دولتي، كه منتهاي آروزي هر دوست مشروطهطلب بود (همراه بودم) ولاكن چيزي كه از اين همه تبديلات و تغييرات منظور بوده همانا بر احدي پوشيده نيست كه جز اين نبود كه ما به ترتيب مشروطه و اسلوب دولتي شور و روي دين و دولت خويش را رونق دهيم و دست ظلمه را با زنجير قانون ببنديم تا به زيردستان ستم نتوانند كرد و به قانون اخذ ماليات كنم و به قانون خرج. احدي خودسر كار نكنند و هيچ كس بدون لياقت و شرط بر مسندي ننشيند و اميدوارم عنقريب به اين نتايج نيز برسيم. وليكن چون پارهاي مشهودات و بعضي مسموعات از دور و نزديك، از سلوك حكام و رفتار اقويا بر خلاف معمول است، اين بود كه خواستم به محل ایل خود باز گردم. چون به حضرت عبدالعظيم رفتم جمعي از خيرخواهان وطن و وكلاي دارالشورا و علماي اعلام مرا مانع شده و گفتند مطالب خود را بنويس و به مجلس شورا فرست تا جواب كافي دهند و به وعدة اقدامات عاجلانه اميدوارت سازند.
مقاصد خود را كه نگاشته شده پيشنهاد كردم و خودم به تنهايي به شهر برگشتم متأسفانه ميبينم كه بعد از ده روز هنوز جوابي داده نميشود. لهذا مجدد براي رفتن تصميم عزم نموده به تمام ملت عرض ميكنم كه من با خداي خود عهد كرده ام و در پيمان خويش ثابتم كه تا آخرين قطرة خون خود را در راه خلاص و آزادي اين ملت و استقلال اين مملكت و حفظ دين مبين بريزم حال هم براي وفاي به اين عهد و پيمان حاضر و منتظر فرمانم.
( حاجي ابراهيم بختياري، ضرغامالسلطنه)[1]
[1] – روزنامه مجلس، سال سوم، ش 97، 25 ربيع الاول 1328.
ارایه سند: استادعبدالمهدی رجایی