سروده: شاپور احمدی
رودها زبان هم میدانند.
آن پاک و خسته
ساکن ایرانویج1
از دیرباز
خستگیهایت را
بر بلندیهای البرز
بر میآشوبد.
***
رنگ و روی تو به که مانَد؟ به زریر
آن که به روی رنگی ندارد.
برگ و بوی تو به که مانَد؟ به سیاوش
آن که بویی و برگی ندارد.
***
نیمروز نیمروز، هرمزد روز2، ماه فروردین
دایهتی3 به بلندی آوای هزاران مرد ناگهان فریاد کشید.
سنگی بر سینهات، دشنامی بر دیدهات
موجی خون فروهرت به آسمان پاشید.
***
آسمان ناگزير
همچون آهوبرهای بيراه
در خود تپید.
گرد بر گرد البرز
ماه و ستارگان لرزیدند و
شب و روز نگران از پی هم در آمدند.
نیمروزمان از سر گذشت
و سنگهای بیفروغ دهان گشودند.
***
ما با شکمهایمان
انباشته از آب و آهو4
خرپنجهزنان
سایهی هزارسالهی ضحاک را پاس میداریم
در برجهای فراموشی
همچنان كه مینگری
. وای ما را
از درون برج خاموشی.
…………………………………………………………………………………………………………….
1. ایرانویج. به معنی سرزمین ایرانیان، زادبوم نخستین ایرانیان.
2. هرمزد روز. اولین روز هر ماه در گاهشماری زردشتی. 3. دایهتی. رودی است اساطیری در ایرانویج. بسیاری از رویدادهای بنیادی دین مزداپرستی در کنارهی آن اتفاق میافتد. 4. آهو. عیب، گناه.