در وبسایت بی بی سی آمده است که یک مادر بزرگ 82 ساله انگلیسی نوشتن سه رمان را آغاز کرده است. او در این سه رمان به نقل داستان رقابت میان ویلیام شکسپیر و کریستوفر مالرو، شاعر و خالق منظومه «دکترفاستوس» که همدوره شکسپیر بوده، می پردازد.
این روزها آنقدر روزنامه های کاغذی و الکترونیکی (وبسایت ها) برای جلب و جذب خواننده بیشتر نوشته های جورواجور به خورد خلق خدا میدهند که آدم توی راست و دروغش میماند و بقول دوستی، بعضی از این رسانه ها کار را بجایی رسانده اند که فقط عنوان با مسمای «دروغ پرس» را کم دارند!
اما این خبر سایت بی بی سی راستِ راست بود.
مادر بزرگ 82 ساله Myrrha Stanford-Smith که متولد «برایتون» در جنوب انگلیس است تازه رمان نویسی را شروع کرده است. آنهم نه یکی که بزنم به تخته سه تا رمان پشت سر هم در دستور کار ش قرار دارد. او بتازگی از نشر کتاب Honno publisher سفارش هر سه رمان را گرفته و قرار داد امضاء کرده اند.
نویسنده های ما در یک کشور هفتاد میلیونی شیره جانشان را در قلم می ریزند اما در نهایت با تیراژ خجالت آور پنج تا دست بالا ده هزار جلد- پس از گذشتن از هفت خوان رستم- کتابشان از چاپ در میآید. بعد از آن نیز مصیبت فروش کتاب خود حکایتی ست شنیدنی. این در مورد نویسنده های شناخته شده مملکت است، تازه کار باشی که دیگه واحسرتا! بجز فامیل و دوستان کسی حاضر نیست یه پول سیاه بابت کارت بدهد.
البته دنیای این ور آب فرق میکند و کتاب و کتابخوان فت و فراوان است و اصولا فرهنگ کتابخوانی از همان سالهای کودکی در افراد نهادینه میشود. اینست که در این ولایات نویسنده بودن علاوه بر ارزش والای اجتماعی، رفاه مادی را نیز بهمراه دارد. رمان های این مادر بزرگ انگلیسی هم بعید نیست که رکورد فروش در نوع خودش را بشکند.
پائیز سال گذشته که گوش شیطون کر مجموعه داستان «زیر پُل بهمنشیر» را در سوئد منتشر کردم بخودم گفتم، دَمت گرم فلانی که با این سن و سال کتابی را از چاپ درآوردی. هرکس هم بعد ها میپرسید که حالا ایشالا کی کتاب دوم ت را بخوانیم در جوابش میگفتم از ما گذشته و همین یکی بس است. یا میگفتم گلنراقی تنها تک آهنگ « مرا ببوس» را خواند من هم همین یک کتاب را داشتم که بنویسم.
اما حالا این مادر بزرگ انگلیسی امید را در دل آدم زنده میکند و ندا میدهد که « تا ریشه در آب ست امید ثمری هست»
از خودم می پرسم خوب اگر او در این سن بتواند نه یکی بلکه سه تا رمان جدید بنویسد، منکه بی تعارف جای بچه اولش هستم، باید بتوانم باز هم بنویسم و الگویم میرا اسمیت باشد نه گلنراقی.
برای رو کم کنی هم که شده باید کار جدیدی را شروع کنم. بیل که به کمرم نخورده است!
محمد حسین زاده